این روزها یکی از خبرهای تقریباً داغ رسانههای خارجی و شبکههای اجتماعی کنکاش در مورد چگونگی مرگ هاشمی رفسنجانی است و هر روز هم این احتمالات و خبرها فارغ از صحت و سقمش افزایش پیدا میکند.
مهم این نیست که رفسنجانی چگونه مرده است، آنچه در این بین مهم و ضروری است این است که چرا و به چه علت این اخبار به این سرعت شایع میشود.
واقعیت این است که رفسنجانی از روز اول در تمامی جرم و جنایتهای این رژیم، نقش اساسی و محوری داشت، اما او هرچه بود و هر که بود در همان زمان زنده بودن خمینی هم دست راست او محسوب میشد و تعزیه گردان تمامی خیمهشب بازیهای او بود.
او در انحراف انقلاب و خیانت به خواستههای مردم، از نادیده گرفتن تشکیل مجلس مؤسسان گرفته تا استحاله خائنانهٴ مجلس شورای ملی به مجلس تشریفاتی شورای اسلامی، نقش درجه اول داشت.
رفسنجانی از عوامل اصلی راهاندازی مجلس خبرگان قانون اساسی و بعد هم تنظیم و تصویب قانون اساسی ارتجاعی ولایتفقیه و قانون ضدبشری قصاص در کنار بهشتی معدوم بود.
در سرکوب سیستماتیک انقلاب و کشاندن کار به سرکوب خونین 30خرداد 60 او هم مانند بهشتی نقش درجه اول داشت. در اعدامهای دهه 60 همینطور، در قتلعام 67 ایضا، در جنگ ضدمیهنی و بعد هم پروژه ضد ملی اتمی و... . جا به جا میتوان دستخط و جای پایش را دید و اینها بر هیچکس پوشیده نیست.
پروژه قتلهای زنجیرهیی از دیگر شاهکارهای زمان ریاست اوست و الآن هم حداقل اینکه میتوان در مورد خوابیدن همان شتر قتلهای زنجیرهیی در خانه یا استخر او گفت: شاید سرانجام کوزهگر هم درون کوزه افتاد!
اما این نوشته حتی بنایی هم بر باز کردن این نکات ندارد و تنها میخواهد این حقیقت را بگوید که:
داستان ترور فیزیکی و تصفیههای جنایتکارانهٴ درونی این رژیم، همانطور که همگان میدانند، سر دراز دارد.
رژیمی که:
اولین رئیس دولت و اولین نخستوزیر نظامش را که به مثابهٴ دولت امام زمان معرفی کرده بود، مفتضحانه برکنار و خانهنشین کرد و کم مانده بود حکم تکفیرش را هم بدهد که البته با کوتاه آمدن بازرگان، به همان قدر! بسنده کرد.
اولین رئیس جمهورش را تلاش کرد بازداشت کند تا یا به تلویزیون آورده به انکار خودش بکشاندش یا به قتلش برساند.
اولین جانشین و قایم مقام رهبریاش را با هزاران بد و بیراه، سوژه فحاشی مطبوعاتش کرد و اگر وزن طرف اجازه میداد او را هم میکشت و چون نتوانست، محترمانه زندانیاش کرد تا درگذشت.
دومین نخست وزیرش را،
دومین رئیس مجلسش را و
پنجمین رئیس جمهورش را و... . همه را فلهای عامل بیگانه و ضدانقلاب نامید و...
معاون وزارت اطلاعاتش را با سیانور کشت.
همسر همان معاون وزیرش را جلوی دوربین تلویزیون ”له“ کرد.
مشاور آن یکی رئیس جمهورش که خود شکنجهگر قهاری بود (سعید حجاریان) را وسط خیابان ترور کرد و... .
خب رژیمی با یک چنین کارنامهای سیاهی در قتل و کشتار و حذف و.. در درون خودش، چرا نباید هر مرگ و میری در آن را مردم با دیده شک و تردید بنگرند؟.
مهم این نیست که رفسنجانی چگونه مرده است، آنچه در این بین مهم و ضروری است این است که چرا و به چه علت این اخبار به این سرعت شایع میشود.
واقعیت این است که رفسنجانی از روز اول در تمامی جرم و جنایتهای این رژیم، نقش اساسی و محوری داشت، اما او هرچه بود و هر که بود در همان زمان زنده بودن خمینی هم دست راست او محسوب میشد و تعزیه گردان تمامی خیمهشب بازیهای او بود.
او در انحراف انقلاب و خیانت به خواستههای مردم، از نادیده گرفتن تشکیل مجلس مؤسسان گرفته تا استحاله خائنانهٴ مجلس شورای ملی به مجلس تشریفاتی شورای اسلامی، نقش درجه اول داشت.
رفسنجانی از عوامل اصلی راهاندازی مجلس خبرگان قانون اساسی و بعد هم تنظیم و تصویب قانون اساسی ارتجاعی ولایتفقیه و قانون ضدبشری قصاص در کنار بهشتی معدوم بود.
در سرکوب سیستماتیک انقلاب و کشاندن کار به سرکوب خونین 30خرداد 60 او هم مانند بهشتی نقش درجه اول داشت. در اعدامهای دهه 60 همینطور، در قتلعام 67 ایضا، در جنگ ضدمیهنی و بعد هم پروژه ضد ملی اتمی و... . جا به جا میتوان دستخط و جای پایش را دید و اینها بر هیچکس پوشیده نیست.
پروژه قتلهای زنجیرهیی از دیگر شاهکارهای زمان ریاست اوست و الآن هم حداقل اینکه میتوان در مورد خوابیدن همان شتر قتلهای زنجیرهیی در خانه یا استخر او گفت: شاید سرانجام کوزهگر هم درون کوزه افتاد!
اما این نوشته حتی بنایی هم بر باز کردن این نکات ندارد و تنها میخواهد این حقیقت را بگوید که:
داستان ترور فیزیکی و تصفیههای جنایتکارانهٴ درونی این رژیم، همانطور که همگان میدانند، سر دراز دارد.
رژیمی که:
اولین رئیس دولت و اولین نخستوزیر نظامش را که به مثابهٴ دولت امام زمان معرفی کرده بود، مفتضحانه برکنار و خانهنشین کرد و کم مانده بود حکم تکفیرش را هم بدهد که البته با کوتاه آمدن بازرگان، به همان قدر! بسنده کرد.
اولین رئیس جمهورش را تلاش کرد بازداشت کند تا یا به تلویزیون آورده به انکار خودش بکشاندش یا به قتلش برساند.
اولین جانشین و قایم مقام رهبریاش را با هزاران بد و بیراه، سوژه فحاشی مطبوعاتش کرد و اگر وزن طرف اجازه میداد او را هم میکشت و چون نتوانست، محترمانه زندانیاش کرد تا درگذشت.
دومین نخست وزیرش را،
دومین رئیس مجلسش را و
پنجمین رئیس جمهورش را و... . همه را فلهای عامل بیگانه و ضدانقلاب نامید و...
معاون وزارت اطلاعاتش را با سیانور کشت.
همسر همان معاون وزیرش را جلوی دوربین تلویزیون ”له“ کرد.
مشاور آن یکی رئیس جمهورش که خود شکنجهگر قهاری بود (سعید حجاریان) را وسط خیابان ترور کرد و... .
خب رژیمی با یک چنین کارنامهای سیاهی در قتل و کشتار و حذف و.. در درون خودش، چرا نباید هر مرگ و میری در آن را مردم با دیده شک و تردید بنگرند؟.