نگاهی است کوتاه و گذرا به انقلاب22بهمن 57، سونامی خمینی و راهی که تاکنون پیمودیم. این یادداشت را در چند شماره مرورمیکنیم.
ایران در آستانهٴ انقلاب
ایران در آستانهٴ انقلاب
یکم - حاکمیت شاه
دیکتاتوری شاه که از 1332 بهدنبال کودتا علیه حکومت ملی و محبوب دکترمصدق و وابستگی استعماریش به غرب، نزد تودههای خلق، فاقد مشروعیت بود، در دهه 40 نیز با کشتار 15خرداد 42 و سرکوب احزاب سیاسی آن زمان (امثال جبهه ملی و نهضت آزادی) و تحکیم وابستگی استعماری، بیش از پیش با مردم فاصله گرفت. در دهه 50 (70میلادی) درآمدهای نفتی ایران به گونهیی پیاپی و تصاعدی افزایش یافت. وابسته شدن هرچه بیشتر سیستم توسعه اقتصادی کشور به نفت، اگر چه به ظاهر پول و رونقی را وارد بازار کرد، اما اتکای به نفت و درآمدهای سرشار آن، نوعی نظام رانتی و بقولی غنیمتی را بهوجود آورد. منظور نظامی است که درآمد آن، نه در چرخهٴ تولید ملی، بلکه به جیب صاحبان قدرت و رانتخواران دولتی ریخته شده و نصیب حاکمیت میشد. در نتیجه بر قدرت بوروکراسی دولتی میافزود، ولی به رشد سایر منابع تولید ملی کمکی نمیکرد و نهایتاً توسعه سیاسی- اقتصادی پایا را تضمین نمیکرد. این نظام در رویکردها و تصمیمات شاه نیز بهخوبی عیان بود. خریدهای کلان تسلیحاتی، نمایشات سلطنتی، افزایش هزینههای دولتی و شکل گرفتن طرحهای توسعهیی که نیازمند سرمایه گذاریهای کلان و متکی به نیروی کار ماهر بود و با تأمین این نیروها از خارج، پدیده وابستگی در شکل و محتوا و در باور عمومی تودهها هرچه بیشتر بارز شد و به این ترتیب نظام تازه شکل گرفته نتوانست برای شاه محبوبیت و مشروعیتی بهخصوص نزد طبقه متوسط تازه شکل گرفته ایجاد کند، بلکه آنچه را هم که به دست آورده بود از دست میداد. به این ترتیب وابستگی فزایندهٴ این رژیم به نفت و به غرب، بهرغم توهم قدرت و پشتگرمی شاه، اما منجر به تضعیف بیشتر او در داخل کشور شد. در آن روزها گرچه برخی خوشبینانه تصور میکردند بهبود وضعیت اقتصادی- اجتماعی بهمرور موجب دموکراتیک شدن ساختار سیاسی نیز خواهد شد، اما در واقعیت، این افزایش درآمد از فروش نفت و احتمالاً دیگر منابع طبیعی در یک نظام وابسته، چنین فرایندی را بهدنبال نداشت. درآمدهای نفتی عاید دولت میشد و بر قدرت بوروکراسی دولتی میافزود. به این ترتیب وابستگی به نفت و رانتخواری نفتی از سویی و وابستگی به آمریکا و غرب از سوی دیگر موجب شد که شاه خود را بینیاز از مردم و نظام تولید ملی حس کند و هر روز بیش از گذشته از مردم و بنیادهای مردمی و درونی جامعه فاصله بگیرد و در غرقاب خود کامگی بیشتر فرو رود، از همین رو بود که پارهیی از صاحبنظران، دوران حاکمیت شاه و فاصلهٴ سالهای ١٣٣٢ تا ١٣٥٧ (از کودتا تا آغاز انقلاب) را به دو دوره تقسیم کردهاند. سالهای 1342- 1332 که حکومت هرچه دیکتاتورتر و اقتدارگراتر میشد و سالهای 1357- 1342 که حکومت سرشتی هرچه خودکامهتر یافت. حکومت فردی جای دیکتاتوری معمولی را گرفت و دولت عملاً فاقد هر گونه پایگاه اجتماعی بود. به یاد داریم که در این دوران شاه حتی کوچکترین روزنه دموکراسی در داخل نظام خودش را هم بر نمیتافت، کما اینکه دو حزب فرمایشی موسوم به ”حزب مردم ”و ”حزب ایران نوین ”را هم که برای نمایش دموکراسی شکل داده بودند تعطیل کرد و سیستم تک حزبی بهنام ”رستاخیز ”را جایگزین آن نمود و در سخنرانیاش رسماً اعلام کرد که همه باید در این حزب دست سازش نامنویسی کنند و هرکس هم که ناراضی است و نمیخواهد از کشور بیرون برود.
در قسمت دوم این یادداشت به وضعیت اقتصادی – اجتماعی ایران در آستانه انقلاب ضدسلطنتی خواهیم پرداخت.