«سرود ستایش تو
قصیده مکرریست
تا آزادی
عظیمترین حادثه باشد...»
*** *** ***
قصیده مکرریست
تا آزادی
عظیمترین حادثه باشد...»
*** *** ***
غلامرضا خسروی مهری بر پای عهد و میثاقش با مردمان و جوانان و کودکانی نهاد که تنها در پای چوبههای دار یکدیگر را دیدار میکنند. نام او امضایی است که خطوطش، نگارهیی از نامها و سلسلهی سرداران تاریخ معاصر ایران در شوق وصال شاهد آزادیست.
غلامرضا خسروی بنبستی را شکست و راهی را گشود تا صدای زندانی سیاسی، دیوار قلعهها و سد بتونی زندانهای نظام ولایی را بشکافد و به نیرویی اثرگذار در تحولات سیاسی ایران بدل گردد. گشایشی که از آن پس، آثارش را در پیوستن پتانسیل بالندهٴ زندانیان به مبارزات جاری مردمشان شاهدیم.
*** *** ***
غلامرضا خسروی بنبستی را شکست و راهی را گشود تا صدای زندانی سیاسی، دیوار قلعهها و سد بتونی زندانهای نظام ولایی را بشکافد و به نیرویی اثرگذار در تحولات سیاسی ایران بدل گردد. گشایشی که از آن پس، آثارش را در پیوستن پتانسیل بالندهٴ زندانیان به مبارزات جاری مردمشان شاهدیم.
*** *** ***
اعتراف به زیبایی، تنها گرامیداشت زیبایی نیست، آغاز تداوم زیبا شدن است. وجه و نمایی از این زیبایی، اعترافی است که در زندگیمان کسانی بودند، هستند و خواهند بود که در فلسفهی حیات و مرگ خود، واژهها و معناها را از سرگردانی نجات میدهند و اندیشهی آزادی و تفکر آرمانی را چراغ و راهنمایند. اینان چون پروانههاییاند که از پرهای خود، رنگین کمانی را ساطع میکنند و با طیف رنگارنگی از معناها و پیامها، «از بسیاری از آنها که به عمر خود مطمئناند، با عشق و نشاط و کارایی بیشتری به زندگی مشغول» (1) میباشند و بر دیدگان و اندیشه و آینده پیرامون خود پل میزنند.
از ایناناند یکی که فلسفه حیاتش را معنا داد، زندگی را مجاب نمود و مرگش، سرود توانستن بود؛ کسی که چشم بر سرو و سپهر آزادی داشت، دل در گرو عشق و وصال آن. چون پروانهیی از پرهای پرپر خود، رنگین کمانی را ساطع کرد و با طیف رنگارنگی از معناها و پیامها، بر دیدگان و اندیشه و آیندهی پیرامون خود پـل زد. بیدلیها و بیقراریهای یاران همزنجیر و راهیان سپیده را به حجم فریاد بدل ساخت و حصار، قلعه، سلول و زندان ولایت انسانستیز را به کانون شورش. پتک، بر سنگ شب جلاد زد و دیکتاتور را به بنبست کشاند. ـ بنبست تاریخی همهٴ دیکتاتورها در برابر آزادی.
غلامرضا خسروی تبلور «نیل به جامعة آزاد و رها» (2) را در مجاهدین خلق و پیشگامان اشرف و لیبرتی یافت. بهای ادراک خود برای پاسخ به آمال و آرمان رهایی ایران را، به مهری خونسرشته بالغ نمود. مهری بر پای عهد و میثاقش با «بچههای اعماق»، «نوباوگان رنج و کار»، «مادران سر از سجاده برداشته» (3) و مردمان و کودکانی که تنها در پای چوبههای دار یکدیگر را دیدار میکنند. امضایی که خطوط نگاشتهاش، نگارهیی از نامها و شناسهها و سلسلهی سرداران تاریخ معاصر ایران در شوق وصال شاهد آزادیست.
«من میتوانم، برای فتح شب ـ این شب بد ـ
با صبحِ خونم، خورشید را، شبانه بسازم
در هر زمستان ـ این فصل گلشکن ـ میتوانم
با فصلِ قلبم، صد باغ را جوانه بسازم» 4
غلامرضا خسروی به رود همیشه جاری جریانی پیوست که در تداوم تاریخی خود، آخوندها را در تمام عرصهها و پهنههای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی ایران به بنبست کشانده است. جریانی بیتوقف که همواره از چشمهی لایزال آرمان آزادی نوشیده است. او به این ثقل استوار تکیه داد و بر سنگ آسیابش قدم استوار کرد. ثقل مانا و زایندهیی که جریان اجتماعی و سراسری برابریطلبی و آزادیخواهی را در ایران استمرار داده و مبارزه با ارتجاع ابلیس آخوندی را تضمین کرده ا ست.
غلامرضا خسروی به خوانشی از تضاد اصلی ایرانزمین دست یافت که ترفندهای هر چند یکبار رمالان سیاستبازآخوندی و نوازشگران درونی و برونمرزیاش را به هیچ انگاشت. تمامی تحولات پس از شهادت او نیز، اثبات نظر، تحلیل، شناخت و افق دید و اندیشهٴ او درباره میهنش بود. نمایش انتخابات اخیر آخوندها نیز به هیچ انگاشتن سیاستبازی آخوندها و نوازشگران درونی و برونمرزیاش بود.
ستایش غلامرضا خسروی و راهیان سپیدهیی که چشم و امید مردم ایران در برابر ایلغار آخوند انسانستیز میباشند، قصیدهی مکرری در دیـار ما بوده و هست. در میهنی که زمزمه و ترنم عشق، خواهران توأم مرگند، غلامرضا خسروی تبلور «غرش خلق ایران در ملک ایرانزمین شد». اکنون خاطر زنده و شاهد اوست که تبلور پایداری و خونش را در ماندگاری مقاومت بزرگ و سراسری ایران و اعتلای موقعیتش در تعادل قوای کنونی گواهی میدهد. اکنون اثبات اصالت مقاومت به هر قیمت او و یارانش در برابر ایلغار انسانستیز آخوندی، عیان شده و به نیرویی سراسری در ایرانزمین بالغ گشته است.
با آثار بر جای مانده از خیانت خمینی به آرزوها و اعتماد مردم ایران، با افشای جنایت قتلعام تابستان 67 و با رسوا شدن تمامیت این رژیم در منظر مردم ایران، آری، در این کشاکش بیتوقف و گسترش یابنده، «با گردنهها و راهزنان و شبپرستان بیشمار» (5)، کاروان و کهکشان شهیدان، تکیهگاهی اعتمادگستر و شگفتانگیزند.
غلامرضا خسروی در نبردی نابرابر، با همین اندیشه و آرمان، سینه به سینه دژخیم و جلاد، آینهیی میشود برابر نیازها و ضرورتهای انسانی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی جامعه و مردم خویش. و این، همان عزم جزمیست که در طول تاریخ ایران، تمام دیکتاتورها را در برابر پیشگامان و پیشتازان آزادی، به بنبست کشانده و میکشاند. و این، همان رزمیست که متضمن بامداد خجستهی رهایی ایرانزمین میباشد...
غلامرضا خسروی بنبستی را شکست و راهی را گشود تا صدای زندانی سیاسی، دیوار قلعهها و سد بتونی زندانهای نظام ولایی را بشکافد و به نیرویی اثرگذار در تحولات سیاسی ایران بدل گردد. گشایشی که از آن پس، آثارش را در پیوستن پتانسیل بالندهٴ زندانیان به مبارزات جاری مردمشان شاهدیم.
گرامیداشت خاطر خوبش، ستایش مکرر قصیده آزادی است که هرگز از لبان مردم محبوبش جدا نگشته و تا تحقق سپیدهاش، بشارت صبح و شام میهنش هست و خواهد بود...
پانوشت ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1و 2: از نامهی غلامرضا خسروی با عنوان: هر زمان باید چیزی را فدا نمود.
3. احمد شاملو، ترانههای کوچک غربت: « «... مادران سیاهپوش / ـ داغداران زیباترین فرزندان آفتاب و باد ـ / هنوز از سجادهها / سر برنگرفتهاند!»
4. ایرج جنتی عطایی، شعر «خورشید شبانه»
5. از خاطرات یکی از زندانیان دربارهی غلامرضا خسروی.
از ایناناند یکی که فلسفه حیاتش را معنا داد، زندگی را مجاب نمود و مرگش، سرود توانستن بود؛ کسی که چشم بر سرو و سپهر آزادی داشت، دل در گرو عشق و وصال آن. چون پروانهیی از پرهای پرپر خود، رنگین کمانی را ساطع کرد و با طیف رنگارنگی از معناها و پیامها، بر دیدگان و اندیشه و آیندهی پیرامون خود پـل زد. بیدلیها و بیقراریهای یاران همزنجیر و راهیان سپیده را به حجم فریاد بدل ساخت و حصار، قلعه، سلول و زندان ولایت انسانستیز را به کانون شورش. پتک، بر سنگ شب جلاد زد و دیکتاتور را به بنبست کشاند. ـ بنبست تاریخی همهٴ دیکتاتورها در برابر آزادی.
غلامرضا خسروی تبلور «نیل به جامعة آزاد و رها» (2) را در مجاهدین خلق و پیشگامان اشرف و لیبرتی یافت. بهای ادراک خود برای پاسخ به آمال و آرمان رهایی ایران را، به مهری خونسرشته بالغ نمود. مهری بر پای عهد و میثاقش با «بچههای اعماق»، «نوباوگان رنج و کار»، «مادران سر از سجاده برداشته» (3) و مردمان و کودکانی که تنها در پای چوبههای دار یکدیگر را دیدار میکنند. امضایی که خطوط نگاشتهاش، نگارهیی از نامها و شناسهها و سلسلهی سرداران تاریخ معاصر ایران در شوق وصال شاهد آزادیست.
«من میتوانم، برای فتح شب ـ این شب بد ـ
با صبحِ خونم، خورشید را، شبانه بسازم
در هر زمستان ـ این فصل گلشکن ـ میتوانم
با فصلِ قلبم، صد باغ را جوانه بسازم» 4
غلامرضا خسروی به رود همیشه جاری جریانی پیوست که در تداوم تاریخی خود، آخوندها را در تمام عرصهها و پهنههای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی ایران به بنبست کشانده است. جریانی بیتوقف که همواره از چشمهی لایزال آرمان آزادی نوشیده است. او به این ثقل استوار تکیه داد و بر سنگ آسیابش قدم استوار کرد. ثقل مانا و زایندهیی که جریان اجتماعی و سراسری برابریطلبی و آزادیخواهی را در ایران استمرار داده و مبارزه با ارتجاع ابلیس آخوندی را تضمین کرده ا ست.
غلامرضا خسروی به خوانشی از تضاد اصلی ایرانزمین دست یافت که ترفندهای هر چند یکبار رمالان سیاستبازآخوندی و نوازشگران درونی و برونمرزیاش را به هیچ انگاشت. تمامی تحولات پس از شهادت او نیز، اثبات نظر، تحلیل، شناخت و افق دید و اندیشهٴ او درباره میهنش بود. نمایش انتخابات اخیر آخوندها نیز به هیچ انگاشتن سیاستبازی آخوندها و نوازشگران درونی و برونمرزیاش بود.
ستایش غلامرضا خسروی و راهیان سپیدهیی که چشم و امید مردم ایران در برابر ایلغار آخوند انسانستیز میباشند، قصیدهی مکرری در دیـار ما بوده و هست. در میهنی که زمزمه و ترنم عشق، خواهران توأم مرگند، غلامرضا خسروی تبلور «غرش خلق ایران در ملک ایرانزمین شد». اکنون خاطر زنده و شاهد اوست که تبلور پایداری و خونش را در ماندگاری مقاومت بزرگ و سراسری ایران و اعتلای موقعیتش در تعادل قوای کنونی گواهی میدهد. اکنون اثبات اصالت مقاومت به هر قیمت او و یارانش در برابر ایلغار انسانستیز آخوندی، عیان شده و به نیرویی سراسری در ایرانزمین بالغ گشته است.
با آثار بر جای مانده از خیانت خمینی به آرزوها و اعتماد مردم ایران، با افشای جنایت قتلعام تابستان 67 و با رسوا شدن تمامیت این رژیم در منظر مردم ایران، آری، در این کشاکش بیتوقف و گسترش یابنده، «با گردنهها و راهزنان و شبپرستان بیشمار» (5)، کاروان و کهکشان شهیدان، تکیهگاهی اعتمادگستر و شگفتانگیزند.
غلامرضا خسروی در نبردی نابرابر، با همین اندیشه و آرمان، سینه به سینه دژخیم و جلاد، آینهیی میشود برابر نیازها و ضرورتهای انسانی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی جامعه و مردم خویش. و این، همان عزم جزمیست که در طول تاریخ ایران، تمام دیکتاتورها را در برابر پیشگامان و پیشتازان آزادی، به بنبست کشانده و میکشاند. و این، همان رزمیست که متضمن بامداد خجستهی رهایی ایرانزمین میباشد...
غلامرضا خسروی بنبستی را شکست و راهی را گشود تا صدای زندانی سیاسی، دیوار قلعهها و سد بتونی زندانهای نظام ولایی را بشکافد و به نیرویی اثرگذار در تحولات سیاسی ایران بدل گردد. گشایشی که از آن پس، آثارش را در پیوستن پتانسیل بالندهٴ زندانیان به مبارزات جاری مردمشان شاهدیم.
گرامیداشت خاطر خوبش، ستایش مکرر قصیده آزادی است که هرگز از لبان مردم محبوبش جدا نگشته و تا تحقق سپیدهاش، بشارت صبح و شام میهنش هست و خواهد بود...
پانوشت ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1و 2: از نامهی غلامرضا خسروی با عنوان: هر زمان باید چیزی را فدا نمود.
3. احمد شاملو، ترانههای کوچک غربت: « «... مادران سیاهپوش / ـ داغداران زیباترین فرزندان آفتاب و باد ـ / هنوز از سجادهها / سر برنگرفتهاند!»
4. ایرج جنتی عطایی، شعر «خورشید شبانه»
5. از خاطرات یکی از زندانیان دربارهی غلامرضا خسروی.