تحصیل حق مسلم هر کودک
اول مهر، صدای دیرآشنای زنگ مدرسه، هیاهو و شادی سبکبالانه، کلاسهای مملو از نیمکت و تخته سیاه روبهرو، برگ برجستهای از آلبوم خاطراتی است که در ضمیر هر کودکی نقش میبندد چندان که گذر ایام هم آنها را بهفراموشی نمیتواند سپرد. برای میلیونها نونهال ایرانی اما حق تحصیل که بنا بر مصوبه یونیسف جزو حقوق اولیهٔ کودکان در تمام دنیاست به رویایی دستنیافتنی مبدل شده است.
واقعیت این است کودکان تارک از تحصیل این پتانسیل را دارند که مانند یک بمب ساعتی عمل کنند که هر روز و هر لحظه امکان انفجارشان وجود دارد. انفجاری که میتواند نه تنها خودشان را از بین ببرد بلکه به دیگران و جامعه نیز آسیب برساند».(روزنامهٔ حکومتی همدلی ۳۱شهریور ۹۸)
بر اساس آمار حاکمیت آخوندی هر سال که میگذرد، از تعداد کودکان مشغول به تحصیل کاسته و در عوض به ارتش کودکان کار، بچههای دستفروش و خیابانی افزوده میگردد.
علت ترکتحصیل کودکان
بهرغم آدرس دادنهای غلط کارگزاران و آمارگران حقوقبگیر که تلاش میکنند این فاجعه اجتماعی را به اختلافات فرهنگی، تعصبات قومی، زبان و... منتسب کنند، ردپای این پدیده اجتماعی را در اعترافات ناگزیرشان میتوان پیدا کرد. علت اصلی، همان فقر بیسابقه و روزافزون ناشی از سیاستهای ضدمردمی و چپاولگرانهٔ رژیم است که عرصه را بر خانوادهها چنان تنگ کرده که از فرط تنگدستی حتی قادر به سیر کردن کودکان خود نیستند، تا چه رسد به تهیهٔ نوشتافزار و سایر الزامات مدرسه! در نتیجه، نونهالان آیندهساز مجبورند به جای نشستن بر نیمکت مدرسه، روانه خیابانها و کارگاههای تاریک شوند تا با انجام کارهای طاقتفرسا به امرار معاش خانواده کمک کنند.
بنا بر اعتراف یک عامل حکومتی به نام حفیظالله فاضلی: «در حال حاضر سه و نیم میلیون کودک خارج از تحصیل در کشور وجود دارد».(تسنیم ۳شهریور ۹۸)
روزنامه حکومتی همدلی نیز ناگزیر به فقر اقتصادی بهعنوان یکی از دلایل ترکتحصیل کودکان اذعان کرده و مینویسد: «فقر اقتصادی خانوادهها و عدم تمکن مالی مانع و سد بزرگی در جهت پیشرفت تحصیلی به وجود میآورد که یکی از مهمترین پیامدهای آن کار کردن و اشتغال اجباری کودکان در خارج از خانه است که آنها را از رفتن به مدرسه بازمیدارد...».(روزنامه همدلی ۳۱شهریور ۹۸)
پولی شدن آموزش
این رسانهٔ وابسته به نظام که عامدانه از اشاره به نقش ضدمردمی کارگزاران حکومتی خودداری میکند، روند پولی شدن آموزش را از دیگر عوامل ترکتحصیل کودکان شمرده و مینویسد: «پولی شدن آموزش مهمترین مسألهای است که کودکان را از چرخه تحصیل حذف کرده است... آموزش کالایی فرض میشود که در صورت توان مالی و قدرت خرید، میتوان از آن استفاده کرد. الگوی کالاییسازی آموزش درصدد آن است تا آموزش و برخورداری از آن را همانند دیگر کالاهای قابل خرید و فروش در بازار، به نوعی «امتیاز» تبدیل کند، امتیازی که فقط اقشار و طبقاتی از آن برخوردار میشوند که توانایی مالی تهیه آن را داشته باشند».
بمب ساعتی!
نگرانی این رسانهٔ حکومتی مانند دیگر رسانهها و کارگزاران حکومت، وضعیت کودکان ترکتحصیل کرده و بیداد فقر در جامعه نیست، آنها نگران تبدیل شدن فقر به زمینههای نارضایتی و سرانجام انفجار اجتماعی است، همان چیزی که نه تنها از هر شهروند که از هر کودک ایرانی یک بمب ساعتی برای به آتش کشیدن ریشهٔ نابسامانیها میسازد.
«واقعیت این است کودکان تارک از تحصیل این پتانسیل را دارند که مانند یک بمب ساعتی عمل کنند که هر روز و هر لحظه امکان انفجارشان وجود دارد. انفجاری که میتواند نه تنها خودشان را از بین ببرد بلکه به دیگران و جامعه نیز آسیب برساند».(روزنامه همدلی ۳۱شهریور ۹۸)
علم بهتر است یا ثروت!؟
این جمله که روزی برای هر کودک ایرانی موتور محرکهای برای قدم گذاشتن به دنیای دلانگیز و رؤیایی تحصیل بود امروز بسیار بیمسماست.
بی کفایتی و نالایقی مسئولان آموزش و پرورش از یکطرف و اختصاص بودجه ناچیز برای پایهایترین وزارتخانه که سرنوشت آیندهسازان کشور در دست اوست از طرف دیگر مزید بر علت و عامل قابل توجه دیگری است که روند ترکتحصیل کودکان را تشدید میکند. وزارتخانهای که از پرداخت حقوق معلمین زحمتکش سر باز میزند و ۴۰سال است که از معضل روی میزش یعنی «کمبود کلاس درس» بیتفاوت میگذرد، نشان میدهد که نه میخواهد و نه میتواند از فاجعه ترکتحصیل کودکان جلوگیری نماید. کودکان محرومی که تحت حاکمیت این رژیم چپاولگر نه از علم بهرهای برده و نه سهمی از ثروت دارند! در عوض علم و ثروت سیب سرخی است که تنها نصیب کارگزاران دزد و فرزندان و وابستگانشان میگردد.
بهراستی با یک فقره اختلاس میلیاردی که روزانه از خلال سگدعواهای باندی بیرون میزند، چند کلاس درس میتوان ساخت؟ با هزینه تحصیل یک آقازادهها در خارجه، چند کودک را میتوان به مدرسه بازگرداند؟
و براستی چه باید کرد؟
شک نیست که گذشت هر روز از عمر این حکومت ننگین بر شمار ناهنجاریهایی اجتماعی خواهد افزود. لیکن بر این حقیقت هم تردیدی نیست که با این حاکمیت ضدمردمی هیچ مشکلی نبوده که به سامان رسیده باشد. چرا که حل تضادهای عدیده اجتماعی از جمله بازماندگی از تحصیل بدون پرداختن به تضاد اصلی یعنی حاکمیت فاسد آخوندی میسر نخواهد بود. اعتراضات و تظاهرات همهروزه و تکرار شعارهای رادیکال نشان میدهد که مردم تا کجا این حقیقت را دریافته و اراده کردهاند که در پیوند با فرزندان خود در مقاومت سازمانیافته بساط این حکومت فاسد را از بیخ و بن برچینند و بر همه دردها و مشکلات جامعه نقطه پایان گذارند.