با گذشت ۴هفته از قیام سراسری، شاهد مواضعی متذبذب و هراسآلود از شاکلهٔ لرزان قدرت هستیم. مانند: ارائهٔ تحلیلهای آنچنانی از دهه هشتأدیها، نسبت دادن خشم انفجاری جوانان به دوران بلوغ و اقتضای این سنین، طرح تأثیرپذیری جوانان و نوجوانان از جنگهای رایانهیی، زدن برچسب هیجانزدگی و فریبخوردگی از تبلیغات رسانههای خارجی به آنان، دلسوزیهای خاله خرسکی پیرامون تنها ماندنشان با «انواع گیمها و بازیهای رایانهای پرخطر و کمخطر»! و «نشستن پای شبکههای ماهوارهای، فضای مجازی و گوشیهای هوشمند» و...
این لیچارها بعد از آن است که منگنه کردن قیامآفرینان به کشورهای غربی و اسراییل راه به جایی نبرده و جز خندهٔ حضار را برنیانگیخته است. در تشبثی دیگر گماشتهٔ بدنام خامنهای در کیهان به آمارگیری و تخمین درصد طرفداران نظام و براندازان پرداخت و با یک حساب سرانگشتی مدعی شد که ۹۹درصد مردم ایران ولایت فقیه را قبول دارند.
«ما یک اکثریت و اقلیت انقلابی هم داریم. اگر انقلابی بودن را محافظهکار نبودن، ایستا نبودن، دیندار بودن، پرکار بودن، کمتوقع بودن، مردمی بودن، ضد نظام سلطه بودن، ضدفساد بودن و مسائلی از این قبیل بدانیم، بدون شک اکثریت قاطع و بلکه به عبارتی همه جامعه ایران انقلابی است و غیر انقلابیها در اقلیت محض به سر میبرند. شاید بتوانیم ۹۹درصد در برابر یک درصد بدانیم». ! (کیهان. ۱۲مهر۱۴۰۱)
این پروپاگاندای حقیرانه چنان از وقاحت گوبلز سبقت گرفته بود که یک روزنامهٔ حکومتی در مورد آن نوشت:
«نویسنده پیشنهاد میکند ادعای کیهان به همهپرسی گذاشته شود تا معلوم شود چند درصد مردم انقلابی و چند درصد غیر انقلابی هستند.»! (ستاره صبح. ۱۶مهر)
اکنون که کف خیابان روزانه و گاه ساعت به ساعت صحنهٔ جنگ و گریز بین جوانان و گزمههای واررفته و از نفس افتادهٔ خامنهای شده است، همه به چشم میبینند که در فلک سیاسی ـ اجتماعی ایران طرحی دیگر درافکنده شده است. شبی نیست که مانند دوران انقلاب ضدسلطنتی، فریادهای رسای «مرگ بر خامنهای» و «مرگ بر دیکتاتور» آسمان شهرها را به ارتعاش درنیاورد. صدای گلوله و گاز اشکآور اینک به موزیک متن زندگی ایرانیها تبدیل شده است. کسی که خود به هر دلیل در جنگ و گریزهای قیام حضور ندارد، همدردیاش را با اعتراض خیابانی یا به صدا درآوردن بوق ماشینها نشان میدهد. شاهد سکانسهای تحسینآوری از شجاعت در میان زنان و دختران ایرانی هستیم که با به چالشکشیدن پلیس ضدشورش آنها را به نقطهٔ استیصال و کلافگی میرسانند.
این صحنهها را نانخورهای روحیه باختهٔ نظام نیز میبینند؛ از این رو دعاوی فریبکارانهٔ نظام خامنهای در مورد قدرت و تسلط حکومت بر اوضاع را باور نمیکنند. این ناباوری در روزنامههای حکومتی نیز انعکاس پیدا میکند:
«جای تعجب اینجاست که رسانههای رسمی و سیمای جمهوری اسلامی بهجای ارائه تحلیلهای درست و واکاوی دقیق جنبش اعتراضی تمام تلاششان را بر کوچک جلوه دادن آن و القای اینکه این تعداد معترض بسیار اندک است و نسبت معناداری از جمعیت ۸۵ میلیونی ایران ندارند متمرکز کرده است!
این گونه تحلیلها بدلایلی که عرض میکنم کاملاً غلط است و صدا و سیما کمافیسابق با آدرس غلط دادن به سیستم حکمرانی معلوم نیست چه هدفی را دنبال میکند» (مستقل. ۱۹مهر ۱۴۰۱).
نویسندهٔ این مطلب تبلیغات مبتنی بر کوچکانگاری تعداد قیامآفرینان و تقلیل آن به صدهزار نفر در کف خیابان را زیر سؤال میبرد اما در همانحال با فرض درست بودن این آمار، «قدرت تخریبی فوقالعادهٔ آن را بیش از یک ارتش یکصدهزار نفری» میداند؛ نه فقط یک ارتش یکصدهزار نفره، بلکه «یکصد هزار بمب» در حال انفجار:
«آقای صدا و سیما، آقای کارشناس علوم اجتماعی توجه فرمایید! خیل جوانان ناامید از آینده و خشمگین از ناعدالتی و دزدی و اختلاس و ناکارآمدی و خشمگین از ممنوعیت همه نعمتهای مشروع و خدادی، هر کدامشان یک بمب شدهاند و شما با اینگونه تحلیلهایتان آنان را تبدیل به بمب کردهاید و اکنون با صد هزار بمب مواجهید» (همان منبع)
بگذریم از اینکه آنچه در کف خیابان دیده میشود، نیروی رزمنده و جان برکف این خلق است و ساعت به ساعت افزایش مییابد. در واقع نوک هرم عظیمی است که ریشههایش در شهرهای شورشی گسترانده شده است. حتی اگر در فرض محال، این تعداد یک دهم آمارهای رسمی حکومتی بود باز کفه به نفع براندازان سنگین میشد؛ زیرا در سمت درست تاریخ قرار گرفتهاند. بهخاطر اینکه مردم ایران سرنگونی عمامهداران را اراده کردهاند و این تصمیم برگشتناپذیر است.