ماحصل بیش از سهماه جمعبندی اتاق فکر آخوندی برای مقابله با جوشش دمافزون قیام سراسری این شد که قضاییهٔ جلادان در رسیدگی به پرونده دستگیر شدگان شتاب ورزد و اعدامهای جنایتکارانه را در دستور کار قرار دهد. خامنهای تصور میکرد در قوارهٔ خمینی دههٔ ۶۰ است و جامعهٔ ایران نیز در آن بازهٔ زمانی سیر میکند. از این رو با التجا به خدای کرک و پر ریختهٔ «دههٔ شصت» به طرح ارعاب روی آورد؛ اما این طرح ننگین از آغاز مردهزاد از کار درآمد. به جای اینکه جامعه و قیامآفرینان را مرعوب کند، شقه و شکاف در درون حاکمیت را بیشتر کرد و باعث قشقرق در بین عمامهداران شد.
این شقه و شکاف اگر تاکنون بین باندهای مختلف قدرت بود، این بار بهدلیل تعمیق و گسترش قیام سراسری به پایگاههای ایدئولوژیک حکومت راه پیدا کرد و سر از حوزههای علمیه درآورد. محصول این اختلاف و تشتت در مفهوم «محاربه» و مصادیق آن، پیش و بیش از هر چیز جایگاه ولایت فقیه و خامنهای را لرزانتر از همیشه کرد؛ جایگاهی که بهدنبال آن بود با مستمسک قرار دادن قرآن و اسلام، به حکومت جنایتکارانهٔ خود برای اعدام و خونریزی مشروعیت ببخشد.
بیشتر بخوانید
حسین طائب، رئیس معزول سازمان اطلاعات سپاه پاسداران، این طرح مردهزاد را چنین لو میدهد:
«در جنگ ترکیبی [اسم مستعار قیام سراسری و انقلاب ایران] سه دسته نیروی دارای خشونت، مزدور و هیجانی مشاهده میشود که باید بتوان هر سه دسته را کنترل کرد و اگر دادگاه به موقع برگزار شود موفق خواهد بود زیرا دادگاه دارای سه هدف مجازات جانی، ایجاد خشم و ترس برای دیگران یا بازدارندگی و ایجاد اقتدار در جامعه است. ». (جماران نیوز. ۲دی ۱۴۰۱).
برخلاف ولع جنونآمیز خامنهای و قصابانش برای کشتار ـ بهدلیل رادیکالیسم و آمادگی مردم در شهرهای بپا خاسته ـ دیدیم که اعدامها «بازدارندگی»! نداشت. برای استبداد مرگخوار و مرگزی «اقتدار»! بهدنبال نیاورد. «براندازها» به جای اینکه جمع شوند به این نتیجه رسیدند که باید شیوههای مقابله با حکومت را عوض کنند. باید به جای اعتصاب و تظاهرات صرف، راهکارهای «آتش جواب آتش» بیاموزند و به کار ببندند. بهعبارت دیگر باید بهشدت عمل خود را برابر حکومتی که جز زبان زور نمیداند، بیفزایند.
با ناکارآمدی اعدامها، آخوند طائب از همپالگیهای خود میخواهد که «از فاز هیجانی خارج شوند»! و توجه کنند که «روشهای گذشته همچون گشت ارشاد جواب نمیدهد»! «فضا امنیتی است»! «دشمن بهدنبال ایجاد دوگانگی در جامعه است و میخواهد جامعه با هم درگیر شوند»! (همان منبع)
در این اعترافنامه بهخوبی میتوان افلاس و ورشکستگی نظام ولایت فقیه را بهعریانترین شکل مشاهدهکرد.
گشت ارشاد، نماد زنستیزی و نمود بیرونی منحطترین رسوبات جاهلی در اعماق ذهن فسیلشدهٔ آخوندهای حاکم بر ایران بود. که رذیلانهترین وجه سرکوب خیابانی را اعمال میکرد، وقتی این روش سرکوبگرانه به بنبست خورده است، «خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل»
انقلاب ایران به نقطهیی از بازگشتناپذیری رسیده که نه تنها ابزارهای سرکوب مانند «گشت ارشاد» جواب نمیدهد، بلکه اعدام و رعبآفرینی با اعدام نیز دیگر اثر ندارد. اثر آن معکوس است. به جای اینکه بترساند و در خود فروببرد، جامعه و جوانان قیامی را بیشتر برمیانگیزاند و به میدان میآورد. آثار این برانگیختگی را میتوانیم در جوشش خون شهیدان قیام و مراسم هفتم و چهلم آنان ببینیم. اکنون این خونها تا جایی در تار و پود جامعه رسوخ کرده است که کودکان شهیدان میدانداران قیام و انگیزش شدهاند.
***
«ابوالقاسم شابی»، شاعر ملی و ضداستعمار تونسی در قصیدهٔ معروف خود به نام «إِذا الشَّعْبُ یوماً أرادَ الحیاةَ» سروده است:
«هنگامی که ملتی اراده میکند که آزاد زندگی کند؛
بر سرنوشت است که این خواسته را اجابت کند؛
و بر شب تاریک است که به صبح انجامد؛
و بر زنجیرهاست که درهم شکسته شوند».
امروز همان روز است. آسمان و زمین و سیمای شورشی شهرها میگویند آن سرفصل تاریخی برای مردم ایران فرا رسیده است.