پس از تضعیف و تحت تأثیر قرار گرفتن «عمق راهبردی!»، ترس از سرنگونی و گرفتار آمدن در آتش قهر متکاثف مردم ایران، سراپای فاشیسم دینی و مهرههای خرد و کلان آن را در بر گرفته است. تا آنجا که پاسدار محمد باقر قالیباف برای روحیه دادن به آنان در یک سخنرانی بارها فعل «ترسیدن» را در صیغههای مختلف صرف کرد:
«... نکته دوم برای قوی بودن این هست که ما نترسیم نترسیم. فلا تخشواهم. نترس! از چی میترسیم از یک دشمن بزدلی که گیرم تجهیزات و امکانات هم داشته باشد که گیرم تکنولوژی هم داشته باشد که گیرم هیچ خویی از انسانیت و شرف هم نبرده باشد. چرا باید بترسیم؟ فاخشونی. فقط از خدا بترسیم و اگر از خدا ترسیدیم، از هیچکس نمیترسیم و اگر از خدا نترسیدیم، از هر بزدلی میترسیم از هر کس و ناکسی میترسیم... اگر نترسیدیم...» (تلویزیون شبکهٔ خراسان. ۲۶مهر ۱۴۰۳)
این فوبیای مرگبار تأثیرات مختلفی روی نیروهای میدانی و غیرمیدانی حکومت باقی گذاشته است. این تأثیرات گاه بهصورت نگرانی، اضطراب، روحیهباختگی، بیانگیزگی، جا زدن، ریزش و احساس بیآیندگی و گاه در قالب سؤالهای بودار و نیز نقزدنهای مکرر نسبت به دخالتهای تروریستی رژیم در امور کشورهای منطقه و بهطور خاص غزه و لبنان بارز میشود. در این راستا شاهد اقدامات مختلف برای تزریق روحیه به نیروهای حکومتی هستیم. بهعنوان نمونه به اظهارات پاسدار قالیباف و ترجیعبند «نترسیدن» اشاره کردیم.
پاسدار علی لاریجانی، کاندید رد صلاحیت شدهٔ ریاستجمهوری و مشاور خانهنشین خامنهای نیز در پاسخ به چرایی این دخالتها از کد لو رفتهٔ «امنیت!» استفاده میکند؛ بگذریم از اینکه با دجالیت و برای ایز گم کردن پسوند «ملی!» را هم به آن میچسباند:
«بعضیها میگویند خوب چرا حمایت کردی اولاً همانطور که عرض کردم موضوع به امنیت ملی ما و منافع ملی ما ربط دارد و وقتی دشمن دنبال تغییرات مهمی در منطقه هست طبعاً ایران هم از امکانات خودش باید استفاده کند» (تلویزیون شبکه خبر. ۲۹مهر ۱۴۰۳).
مشابه همین کاربرد را در ادبیات پاسدار حسین شریعتمداری، گماشتهٔ کیهاننویس ولیفقیه نیز میبینیم.
خبرنگار حکومتی به او میگوید: «عدهیی این نقد را دارند که چرا ما اصلاً داریم کشور را به پرتگاه یک جنگی داریم میبریم و سایه جنگ آمده روی سر کشور ما ناشی از سیاستهایی است که ما اتخاذ کردیم»؛ و اضافه میکند شما معتقدید که اگر این حمایتها [دخالتهای تروریستی و جنگافروزی در کشورهای مسلمان منطقه]، نبود الآن باید در تهران میجنگیدیم.
پاسدار شریعتمداری پاسخ میدهد: «بعضی تصور میکنند مثلاً اگر ما حمایتی میکنیم و حتی نیروهایمان میروند، مستشار میرود تو سوریه، مثلاً مستشارهای نظامی داریم تو لبنان، مستشار نظامی داشتیم در جریانات، در برخی از جهان، مثل داعش، اصلاً نیروهایمان حضور داشتند انکار نمیکردیم، بودند، خوب!ببینید! بعضی فکر میکنند مثل ما، من عذر میخواهم این لفظ را به کار میبرم. فکر میکنند ما داریم به آنها صدقه میدهیم. اینجوری نیست ما به اتفاق آنها نه اینکه ما یکطرف اونها یک طرف، ما به اتفاق همه نیروهای مقاومت هزینه امنیت خودمان را میدهیم» (تلویزیون شبکهٔ خبر. ۲۹ مهر ۱۴۰۳).
این قبیل اظهارات یادآور همان حرف معروف خامنهای است.
«اینها [باصطلاح مدافعان «حرم!»]، مبارزه نمیکردند. این دشمن میآمد داخل کشور... اگر جلویش گرفته نمیشد، ما باید اینجا در کرمانشاه و همدان و بقیهٔ استانها با اینها میجنگیدیم و جلوی اینها را میگرفتیم» (تسنیم. ۱۶بهمن ۱۳۹۴)
تکرار همین معنا از سوی پاسداران رنگارنگ رژیم، گویای آن است که آنها گر گرفتن شعلههای جنگ سرنگونی را در «کرمانشاه، همدان و بقیهٔ استانها» پیشبینی میکنند.
«امنیت ملی!» اسم مستعار کیان حاکمیت است. همان اوجب واجباتی است که خمینی گفت و دم و دمبالچههای حکومت هنوز تکرار میکنند: «حفظ نظام از اوجب واجبات است»! این اوجب واجبات اکنون به خطر افتاده است. در شرایط کنونی دیگر «عمق راهبردی» مورد ادعای فاشیسم دینی پاسخگو نیست و نمیتوان از آن بهعنوان راهبند قیام و اعتراض در داخل ایران استفاده کرد.
اعتراف این پاسداران بیانگر آن است که دخالتهای تروریستی و جنگافروزیهای این رژیم از روز اول در خدمت حفظ نظام [بخوانید خط بستن در برابر قیام مردم ایران] بوده است. به عبارت دیگر، جنگافروزی خارجی در خدمت سرکوب داخلی است و برعکس. از دسترفتن عمق راهبری یا همان توان جنگافروزی در خارج، بهصورتی مضاعف توان سرکوب در داخل را تحت تأثیر قرار میدهد و قیام مردم ایران را شعلهور میکند. این همان کابوس خوفناکی است که پاسدار قالیباف روحیهباختگان را به «نترسیدن» از آن فرامیخواند.