رویدادهایی در تاریخ و توالیِ زندگیِ انسانها رخ میدهند که هرچه در توصیفشان، مایههای هنری و ادبی و فرهنگی بهکار رود تا قدر و جایگاه آنها را بیان کنند، باز درنهایت، گویی چیزهایی لابهلای گفتهها و نوشتهها نهان مانده و هنوز جا دارد که کشف شوند. در گذر سالها هم که به این رویدادها پرداخته شود، باز هم در نهانگاه ضمیر آدمی، کمبود و ناگفتهیی در حق وصف و فهم و جایگاه آن رویدادها احساس میشود. حماسهی ۱۹ بهمن ۱۳۶۰ که موسی خیابانی و اشرف رجوی بههمراه ۱۹ مجاهد دیگر بهشهادت رسیدند یکی از این رویدادها در تاریخ حیات اجتماعیست.
«حماسه» و «تراژدی» همواره بهموازات هم مورد بررسیِ منتقدان تاریخ قرار میگیرند. مثلاً در نقد رخدادهای شاهنامهی فردوسی، نبرد رستم و افراسیاب[نبرد خیر و شر] را حماسهی رستم و نبردهای رستم و سهراب و رستم و اسفندیار [مصاف دو نیکی و نتیجهی اسفناک آن] را تراژدی مینامند.
یکی از توصیفات جامع دربارهی «حماسه»ی ۱۹ بهمن ۶۰، بیان مسعود رجوی در روزهای پس از آن رویداد است. بیانی که منطبق بر تعریف و ویژگیهای «حماسه» است. این توصیف، «حماسه» را «آشکار کردن راز بشریت» با آثار بلافصل انسانی و اجتماعیِ آن، بهشرط پرداخت الزام و بهای «فدای آگاهانه و آزادانه» معرفی میکند:
«بشریت در شورانگیزترین حماسههایش راز خود را آشکار میکند. راز وجود آگاه و آزاد انسانی را. این راز که در عین حال راز رهایی یعنی راز بقا و تکامل فردی و اجتماعی نوع انسان است، در کلمهٔ فدا خلاصه میشود. از همینجاست که بنبستها گشوده میشوند، بسا جبرهای کور درهم میشکند، تقدیر سرکش و وحشی بهزانو درمیآید و مسخر آدمی میشود.»
حماسهی ۱۹ بهمن ۱۳۶۰ در یکی از قلههای «کشاکش مجاهدین با دیو سرنوشت در تاریخ معاصر ایران» قرار گرفته است. تجسم واقعیِ «دیو سرنوشت» بهطور خاص در مقابل مجاهدین خلق و بهطور عام در مقابل مردم ایران «خمینی ضد بشر» است. تاریخ پشت سر در بیش از چهار دههی گذشته بارها و بارها گواهی داده است که همگان باید سرنوشت خود را در مقابل خمینی و وارثان او تعیین تکلیف میکردند. همین واقعیت ناگزیر هم موجب بروز ماهیت همهی نیروها در هماوردگاه میان ترقی و ارتجاع و آزادی و دیکتاتوریِ ولایی ــ آخوندی شد.
در همین هماوردگاه پر از درس و تجربه است که عزم جزم مجاهدین برای «نه» همهجانبه به ارتجاع خمینی، تمام سرفصلهای مهم ۴۶ سال گذشته میان ترقی و ارتجاع را رقم زده است. این عزم جزم با انتخاب «فدای آگاهانه و آزادانه» را موسی خیابانی چنین پیشبینی و توصیف نموده است:
«اگر ما یک عاشورا در پیش داشته باشیم و تمام سازمان را نیز فدا و قربانی کنیم، نباید در روز موعود، در انجام تعهداتی که در قبال خلق و انقلاب داریم درنگ و تردید کنیم.»
هر حماسهیی در وقوعاش، ارزشهای انسانی و اجتماعیِ خود را میآفریند و قاصدکهای زمانهها تکثیرشان میکنند. نشانههایی از تکثیر ارزشهای حماسهی ۱۹ بهمن ۶۰ را زندهیاد حمید اسدیان(کاظم مصطفوی) در مقالهی «در شمایل خوب آن سرو» ثبت نموده است:
«کارمند شریف خوزستانی گفت: وفاداری بهمردم یعنی این.
و آن مادر خانهدار گفت: بعد از موسی حالا دیگر هیچکس نباید بهفکر بچههای خودش باشد.
و پیری جهاندیده در بغض دردمندانه سؤال کرد: این ملت چقدر باید رنج تحمل کند تا یک مسعود رجوی و موسی خیابانی پرورش بدهد؟
و آن پیشمرگه کرد که گویاتر گفت: مردمی که مثل موسی را شهید بدهند، مگر تسلیم میشوند؟»
عاطفهها و خاطرههای یک مجاهد و مبارز پیشرو که آزادی و آرمان را در پیوند با پیام هستی حس میکند، وجهی از شرح جهانبینیِ او در مبارزه با موانع تکامل اجتماعیست. ظرافتهای لطیف انسانی در بیان این عاطفهها و خاطرهها، بخشی از دفتر همیشه گشودهی حماسهی ۱۹ بهمن ۶۰ است. نوشتن و خواندنشان به «غزل» غرور میدهد، به «ادبیات» افتخار و به «ترانه» صلابت و وقار. این عاطفهها و خاطرههای غزلگونه و ترانهسان، از کِلک قلم اشرف رجوی، بسان شرح پیوند عشق و جهانبینی، ظرافت و لطافت و غرور جاودانی یافتهاند:
«یاد خاطراتی میافتم در زندان، موقع ورزش؛ همیشه به بالاترین آجر حیاط نگاه میکردم. نگاهم میلغزید و میآمد پایین. گاهی اوقات پرندهای هم آنجا بود که اکثراً حواسم را توی ورزش پرت میکرد. طنابهای رختها، شیر آب و بچهها؛ چقدر با همهی آنها احساس یگانگی میکردم...اینکه همهی آنها درنهایت، همراه و مددکار هم و به همراه من و همهی انسانها، همهی سنگها و همهی کوهها و همهی کبوترها و همهی هستی به پیش میروند...توی کمیته، وقتی سرمو فرنچ میانداختند که ببرند بازجویی، با موزائیکها زیر پام احساس یگانگی میکردم و میخندیدم. چقدر احمقند اینها، این سنگریزهها که میخواهند جلوی حرکت آبشار و سیل خروشان هستی رو بگیرند.»
۴۳ سال است که حماسهی ۱۹ بهمن ۶۰ از پابهپاییِ زمان پیشی گرفته و هر سال بیش از گذشته، «راز خود را آشکار» نموده است. وجدانهای بیدار انسانی در ایران و جهان، پیام این راز را دریافتهاند. رازی که خود قاصدک زمانهها شده است. پویاییِ مادی و عینیِ تداوم و شکافندگیِ این راز در عرصههای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و تاریخی را مریم رجوی توصیف نموده و نشانی روشن و بالفعل داده است:
«خطری که هر روز کاخ خامنهای را میلرزاند، برخاستن نسل نویی از جوانان مصمم و آگاه و پرانگیزه است که به میدان نبرد علیه تمامیت رژیم قدم گذاشتهاند. این همان نسلی است که ارادهی رزمندهاش در کانونهای شورشی تجلی یافته است.»