تصمیم اخیر شهرداری تهران مبنی بر تبدیل قطعه ۴۱ آرامستان بهشت زهرا به پارکینگ، نه تنها یک اقدام اداری ساده، بلکه یک برنامه هدفمند و سیستماتیک برای محو آثار نسلکشی و جنایت علیه بشریت است. این قطعه، که بهعنوان «قطعه اعدامیها» شناخته میشود، محل دفن بسیاری از زندانیان سیاسی اعدامشده در دهه ۱۳۶۰ شمسی بهویژه اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران است.
این تصمیم که توسط داود گودرزی، معاون شهردار تهران، در تاریخ ۲۸مرداد ۱۴۰۴ اعلام شد، با توجیه نیاز به فضای پارکینگ برای قطعه مجاور (قطعه ۴۲) توصیف شده است. گودرزی تأکید کرده که مجوزهای لازم اخذ شده و عملیات بهصورت «درست و هوشمندانه!» در حال انجام است.
پوشاندن آثار جنایت و پاکسازی حافظه جمعی
گزارشهای حقوقبشری، مانند آنچه که سایت هرانا در سال ۱۳۹۶ منتشر کرد، نشاندهنده وضعیت اسفبار این قطعه است: زمینی خشک و متروک، بدون نگهداری، با سنگقبرهای شکسته و فضای امنیتی سنگین. این شرایط، بخشی از استراتژی گستردهتری است که میتوان آن را با مفهوم «پاکسازی حافظه جمعی» (collective memory erasure) در نظریههای جامعهشناسی همراستا دانست. همانند اقدامات تاریخی بنیامیه و بنیعباس در محو آثار ائمه و مخالفان، فاشیسم دینی حاکم بر ایران نیز تلاش کرده تا این مکان را از نماد مقاومت به فضایی فراموششده تبدیل کند. ورود به قطعه، حتی برای آبیاری درختان یا نظافت، ممنوع بوده و پاکبانان از دسترسی به آن منع شدهاند که این امر منجر به ایجاد تصویری از ویرانی عمدی شده است.
تصمیم تبدیل به پارکینگ که در هفتههای اخیر توسط خانوادههای قربانیان در شبکههای اجتماعی افشا شد، گامی فراتر در این فرآیند است. این اقدام، نه تنها نقض حقوق بازماندگان برای حفظ مزار عزیزانشان است، بلکه حذف فیزیکی و نمادین تاریخ مقاومت است. خانوادهها که دههها خواستار پاسخگویی در مورد مکان دقیق دفن، وصیتنامهها و جزئیات اعدامها بودهاند، این تصمیم را بهعنوان تلاش برای پاک کردن آثار جنایت توصیف کردهاند.
فراخوان به جامعه بینالمللی
شورای ملی مقاومت ایران در اطلاعیه ۲۰مرداد ۱۴۰۴ خود تأکید کرد که «طبق قوانین بینالمللی از بین بردن آثار جرم در نسلکشی و جنایت علیه بشریت بهمثابه ادامه و مشارکت در این جنایتها بهشمار میرود». در این رابطه مقاومت ایران، ملل متحد و ارگانهای ذیربط را به اقدام فوری برای جلوگیری از ادامه تخریب مزار شهیدان و قرار دادن مسئولان این جنایتهای سبعانه در برابر عدالت فراخواند.
صافکردن مزار شهیدان و پارکینگسازی در آنجا را میتوان با مفاهیم هانا آرنت در مورد «بانالیته شر» (banality of evil) مقایسه کرد. در حکومتهای فاشیستی و توتالیتاریست، اقدامات اداری روزمره، مانند ایجاد پارکینگ، به ابزاری برای پنهانسازی جنایات سیستماتیک تبدیل میشود.
در حالیکه شهرداری ادعا میکند این فضا «همینطوری مانده بود!»، واقعیت تاریخی نشاندهنده عمدی بودن این متروکهسازی است تا زمینه برای تخریب فراهم شود.
میعادگاه دادخواهی
تحلیل عمیقتر این رویداد، ابعاد فرهنگی و روانشناختی آن را برجسته میکند. قطعه ۴۱، فراتر از یک گورستان، سندی از شرافت یک نسل است که در برابر استبداد ایستادگی کرد. جوانانی با آرزوهای بزرگ برای آزادی و سعادت میهن که در برابر جوخههای تیرباران قرار گرفتند، سمبلهای نامیرای مقاومت هستند؛ سمبلهایی که حکومت از پژواک مرگشان هراس دارد. این هراس، ریشه در ترس از تبدیل مزارها به میعادگاههای دادخواهی دارد، همانند آنچه در جنبش دادخواهی تابستان ۱۳۶۷ مشاهده میشود.
گزارشهای اخیر نشان میدهد که حتی پیش از تبدیل به پارکینگ، این قطعه تحت نظارت شبانهروزی با دوربین و نیروهای انسانی قرار داشت که این امر تأکید بر اهمیت نمادین آن دارد.
از منظر حقوق بینالملل، این اقدام میتواند نقض کنوانسیونهای مربوط به حفظ اماکن تاریخی و فرهنگی و همچنین حقوق بازماندگان برای سوگواری باشد. سازمانهایی مانند عفو بینالملل و دیدبان حقوقبشر، بارها به تخریبهای مشابه در مکانهایی مانند خاوران اشاره کردهاند، محلی که گورهای دستهجمعی قربانیان دهه ۱۳۶۰ محو شدهاند.
تبدیل قطعه ۴۱ به پارکینگ، بخشی از الگویی است که هدف آن حذف مخالفان از حافظه اجتماعی و تاریخی است: ابتدا حذف فیزیکی، سپس فرهنگی و سرانجام تاریخی. با این حال، این تلاشها عبث به نظر میرسند؛ همانند داستان حسین بن علی که علیرغم شخمزدن مزارش، آرمانش روییده و شکوفا شده است. مزارهای شکسته و غریب این شهیدان سرفراز خلق زیباتر از رواقهای طلاکاریشده ریایی هستند، زیرا سند حماسه یک خلق در زنجیرند.
بیتردید قطعه ۴۱، حتی اگر آسفالت شود، در شاخسار درختان و حلقههای گل آینده، به میعادگاه خلق تبدیل خواهد شد.
رهبر مقاومت طی پیامی در این باره گفت: «چه کسی نمیداند که منظور خامنهای از بین بردن آثار جنایت علیه بشریت و نسل کشی در قطعه ۴۱ بهشت زهرا پس از افشای جهانی رژیم اعدام و قتلعام توسط مقاومت ایران و مخصوصاً پس از گزارش جاوید رحمان گزارشگر ویژه ملل متحد در ۲۷ تیر ۱۴۰۳ درباره این جنایتهای سبعانه است.
اما حسابرسـی در پیـش اسـت...
آنکه کشتستم پی مادون من مینداند، مینخسبد، خون من
بر من است امروز و فردا بر وی است خون چون من کس چنین ضایع کی است؟
گر چه دیوار افکند سایه دراز باز گردد سوی او آن سایه باز» (مسعود رجوی، ۲۹مرداد ۱۴۰۴)