همین چند روز قبل بود که هشدارهای استمرار قیام برای چندمین بار از سوی خودیهای نظام شنیده شد. یکی از «آتش زیر خاکستر» میگفت که «اینطور نیست که شما الآن آرامش را میبینید و فکر میکنید زیر این آرامش هیچ خبری نیست، نه! آتش زیر خاکستر است و مطمئن باشید که اینها با یک جرقه ممکن است دوباره شکل دیگری به خودش بگیرد» (دیدار، ۸خرداد) و دیگری از فریاد ناگهانی قیام ابراز نگرانی میکرد که «فقرا صدا ندارند... در جامعه نیز فقط صدای عدهیی شنیده میشود و عدهیی نیز مجاز به بلند کردن صدا نیستند تا مبادا صدایشان به جایی برسد. فقر صدا ندارد، ناگهان فریاد دارد» (اعتماد، ۹خرداد)
«فریاد» آبدانان
طولی نکشید که این «فریاد» ناگهانی، شامگاه ۱۱خرداد از شهرستان آبدانان در سراسر ایران طنینانداز شد. شورشگران آبدانان در خشم از شهادت جوان قیامی «بامشاد سلیمانخانی» مراسم هفتم یادبود شهید را به صحنه قیام تبدیل کرده و به خیابانها ریختند. آنها میدانستند مسمومیت و سپس قتل بامشاد بیعلت نبوده و این هم یکی دیگر از جنایات سیستماتیک رژیم در کنار اعدامهای بیرویه است. صفیر گلولهها در تمامی شهر بهخصوص از کانون درگیریها یعنی حوالی میدان ژیان و چهارراه باقر صدر شنیده میشد. با وجود اینکه رژیم دهها خودروی نظامی با صدها تن از سرکوبگران را به منطقه گسیل کرده بود اما خیابان اصلی شهر به دست جوانانی افتاده بود که با شعارهای «مرگ بر خامنهای» و «خامنهای بیریشه، خیزش تموم نمیشه» مسیر را بسته و با مزدوران درگیر میشدند.
«آتش زیر خاکستر» زاهدان
هنوز رژیم در خفهخون و گیجی از سیلی قیام آبدانان بود و تا ظهر ۱۲خرداد هیچ خبری از آبدانان منعکس نکرده بود که مردم زاهدان از میعادگاه نماز جمعه بیرون آمدند و تظاهرات همیشگی خود را علیه ستمگری ولایت فقیه راه انداختند. اگر قیام آبدانان همچون فریادی و رعدی ناگهانی بود تظاهرات زاهدان اما تبدیل به موزیک متن و نخ نبات قیام دموکراتیک مردم ایران شده است. در این سرزمین خشک و محروم، «آتش زیر خاکستر» قیام دوباره تبدیل به شعلههای خشم تودهها شد.
با وجود همه توطئههای رژیم در سرکوب، این بار هم خیابانهای زاهدان شاهد سیلی از دلاوران بلوچ شد. خروش جمعیت حاوی رادیکالترین خواستههای مردم ایران بود. شعار «مرگ بر خامنهای، مرگ بر دیکتاتور، مرگ بر سپاهی» رأس نظام و بازوی اصلی نگه دارنده ولایت فقیه را نشانه میرفت. فریاد «از زاهدان تا تهران، جانم فدای ایران» گستردگی قیام در اقصی نقاط ایران را بیان میکرد و قیام مردم بلوچستان را به تمامی ایرانزمین پیوند میداد. پلاکارد «سلطنت، ولایت، یکصد سال جنایت» نشانگر مرزبندی قاطع مردم هوشیار و آگاه این خطه با دیکتاتوریهای شاه و شیخ بود. نوشتهها و شعارهای دیگر از جمله «طناب دار جلاد، بر گردن دماوند، دیگر اثر ندارد» و «ما همه اهل جنگیم، بجنگ تا بجنگیم» که از پیامها و شعارهای خاص آلترناتیو برانداز است منعکسکننده عمق خواست تودهها و گسترش کانونهای شورشی در جای جای میهن بود.
دو سیلی آتشین در سالمرگ دجال!
به این ترتیب، خامنهای از رکوردشکنی در ۱۴۴ اعدام در یک ماه میلادی گذشته طرفی نبست. مشخص شد «نه» بزرگ مردم ایران به تمامیت دستگاه آخوندی در قیام ۱۴۰۱ استمرار دارد و خاموشیپذیر نیست. این قیام چه بهصورت دائمی و پیوسته همچون زاهدان و چه بهصورت ناگهانی و رعدآسا مترصد هر فرصتی برای ضربه زدن به نیروهای وحشی رژیم است. مردم ایران به بالاترین درجه آگاهی رسیدهاند و عزم جزم کردهاند علتالعلل همه فجایع را ریشهکن کنند. اکنون موضوع دیگر تنها گرانی تخممرغ یا بنزین نیست تا ملت منتظر بمانند که قیامی همچون سال۹۶ یا ۹۸ شکل بگیرد یا قیام کنونی آتشفشان بشه. برای خامنهای، هزینه هر شهیدی که بر خاک میافتد یک قیام در تقدیر شده است.
این که ولیفقیه فرتوت نظام خود را به آب و آتش زده و مذبوحانه با تبلیغات و پروپاگاندا میخواهد به بهانه سالمرگ خمینی در قبر دجال، نفر جمع کند در وحشت از همین قیامی است که در زیر پوست شهر هر لحظه انفجار بزرگ را گواهی میدهد. متقابلا مردم ایران و شورشگران و کانونهای شورشی با فعالیتهای خود نشان خواهند داد که نه تنها مرعوب دود و دم رژیم نمیشوند بلکه همچنان بر طبل قیام و سرنگونی میکوبند و از قضا اینگونه ریخت و پاشها از کیسه مردم گرسنه و ستمدیده، عصیان سرخ آنان را افزایش میدهد.
اینک «آتش زیر خاکستر» با خشم بیشتر از مردم به جان آمده، بهصورت آتشفشان در حال انفجار درآمده و این ظرفیت را دارد که با جرقهای دیگر منفجر شده و قیام بسیار بزرگ دیگری را رقم بزند. بهزودی دو سیلی آتشین آبدانان و زاهدان به تمام ایران گسترش خواهد یافت. قیام ۱۴۰۱ پس از گذشتن از مسیر انحرافی «سلطنت» این بار با مقاومت سازمانیافته و شعلههای آتش، پیروزی مردم ایران را رقم خواهد زد.