سال نو میلادی را با تولد عیسی مسیح گرامی میداریم. تولدی که بیست قرن است با شادی میلیونها انسان در سراسر جهان عجین و آمیخته و یگانه شده است. تولدی که انتظار رسیدن روزش، شوق زیبا کردن چهرهٔ جهان را به فعالیت میلیونها پیرو و دوستدار مسیح برای ترویج رسالت عاشقانهٔ او و همبستگی جهانی بدل نموده است.
تداعی نام مسیح، تجلی هنر عشق ورزیدن است. و مسیح با این اکسیر جاودانساز توانست زمانههای متمادی بیش از بیست قرن را فتح کند. رمز و راز محبوبیتی فاتح زمان، تأملبرانگیز است.
عیسی ناصری ملقب به مسیح، نه قدرت سیاسی و نظامی و حکومتی داشت، نه لشکر و خدم و حشم، نه فاتح سرزمینی با افزارگان نظامی بود و نه ملازمانی داشت که از قبل او نفع سیاسی و نظامی و مالی و جاه و مقام ببرند. همهٔ هماوردان او در لای کتابهای تاریخ برای عبرت روزگاران، متوقف شدهاند و مسیح در سیر و صیرورت تاریخ بشر، نامیرا و بیدرنگ امتداد یافته است. پیروان و شاگردان وقت وی از ۱۳تن بیش نبودند و زمانهاش حیطهٔ قدرقدرتترین حاکمیت سیاسی با سلطه بر جهل گسترده بر جامعهیی در بیست قرن پیش بود. همینها که با هیچ قانونمندی مرسوم و رایج بین حاکمان و مردمان همخوان نیستند، شخصیت انسانی و تاریخی مسیح را لبریز راز میکنند.
در تاریخ تمدن اثر عظیم ویل دورانت، در بخش پنجم مربوط به عصر رنسانس شاهدیم که بیشترین سهم هنر تجسمی و بصری قرون ۱۳ تا ۱۶ اروپا پیرامون عیسی مسیح و مریم عذرا تجلی یافته است. همین هنر هم در تکامل خود و در اتحاد با علم، جامعه را به جانب تحقق رنسانس سوق میدهد.
حافظ در یک بیت، مسیح را چنین معرفی میکند:
«فیض روحالقدس ار باز مدد فرماید
دیگران هم بکنند آنچه مسیحا میکرد» ــ از غزل شماره ۱۴۳
در این بیت، حافظ نخست یک گمشده را معرفی میکند که نشانی آن بین مسیح و دیگران است. دیگرانی که همان جوهر و عناصر ذاتی مسیح در وجودشان هست، اما عاملی بیرونی باید کاشف و برانگیزانندهٔ آنها باشد. این عامل، کلمهٔ راهگشا و کلیدیِ «فیض» است. فیض یعنی لبریز، غنی، مملو، سرشار و نیز بسیار بودن آب. این معانی را فقط در صفت عشق و هنر عشق ورزیدن میتوانیم بیابیم. پس سرشاری عشق باید که دیگران هم بتوانند چون مسیح، حامل و رسانای آن باشند.
رنج مسیح هم از همانجایی شروع شد که او سرشاری عشق را در وجودش بسان حضور در دریایی حس میکرد و میدید که مردمان در ساحلاند و دریا را نمیبینند تا شوق وصال در وجودشان به خلجان و غلیان درآید. فاصلهٔ شگرف رسالت مسیح با جامعهٔ زمانهاش در همین عامل بود که وی علت این عامل را در سلطهٔ جهل مسلط و جائر و فریسیان دینفروش و ریاکار یافت. همان طبقاتی که دیوار بین مردم و دریای عشق و خورشید حقیقت این هستی میباشند. فاصلهٔ رنجباری را که مسیح از فراخوان به شناخت عشق تا بالای صلیب طی کرد، همان حلقهٔ مکرر و وجود دیوار ضدتکامل در هیأت حاکمان مرتجع و تمامیتخواه بین گمگشتگی مردم و پرتو قدرت عشق است.
عیسی مسیح چنین دیواری قطور را آن هم در صدارت مطلق جهل بر جامعهٔ بیست قرن پیش شکست و نور خورشید عشق را بر زمانهها تاباند. صدای شکستن استخوانهای جرثومهٔ ضدتکاملی است که طنین شادیبخش آن، رایحهٔ عشق لایزال را در وجود انسانهای قرون متمادی میپراکند.
شهابهای رنگارنگی که از قامت کاجها در سراسر زمین میجهند، تجلی پرتو عشقی هستند که عیسی مسیح بر ضمیر نوع انسان دمیده است. این است رمز و راز محبوبیتی فاتح زمان. خجسته باد میلاد نامی که سراسر حیاتش تجلی هنر عشق ورزیدن است.