رژیم آخوندی از روز به قدرت رسیدنش درگیر جنگوجدال باندهای مختلفی بوده که در حاکمیت حضور داشتند. جنگو جدالی که با طولانیتر شدن عمر این نظام عمق بیشتری پیدا کرده است. در سال ۹۸ هم این وضعیت ادامه داشت. اما آیا این بحران درونی در سال ۹۸ روال معمول خود را طی کرده یا اینکه نه، دارای مشخصهٔ ویژه و تحول خاصی بوده است؟
واقعیت این است که مهمترین تحول در مناسبات درونی رژیم، اقدام خامنهای برای جراحی باند رقیب و یکدست کردن مجلس ارتجاع بود. انقباض و تشدید سرکوب، پاسخ خامنهای به وضعیت جوشان اجتماعی و اعتراضهای فزایندهٔ مردم است. یکدست کردن مجلس، اولین گام در جهت انقباض رژیم است و گام بعدی خامنهای، اگر تا آن موقع سرنگون نشود، این است که وقتی دورهٔ روحانی در سال ۱۴۰۰تمام شد، بهقول خودش یک دولت جوان حزباللهی سر کار بیاورد.
لازم به یادآوری است که خامنهای در روز اول خرداد ۱۳۹۸ به این واقعیت اذعان و تصریح کرد که غصههایش با روی کار آمدن یک دولت حزب الّلهی پایان مییابد: «اگر چنانچه انشاء الله شما جوانها با این حرکتها پیش بروید و زمینه را برای روی کار آوردن یک دولت جوان و حزب الّلهی آماده کنید، بنده معتقدم که بسیاری از این نگرانیهای شما و دغدغه های شما و غصّه های شما پایان خواهد پذیرفت؛ این غصّهها هم البتّه فقط مخصوص شماها نیست».
خامنهای برای بستن جامعه بهطور نقد و قبل از مهندسی دولت مورد نظرش، آخوند جلاد ابراهیم رئیسی یکی از رسواترین عوامل قتلعام زندانیان سیاسی در سال ۶۷را با وجود شکست مهندسی ریاست جمهوی وی در سال ۱۳۹۶، به ریاست قضاییه خلافت فقیه منصوب کرد و همزمان سه تن از هارترین سرکردگان سپاه یعنی حسین سلامی، فدوی و محمدرضا نقدی را به بالاترین مقامات سپاه منصوب نمود.
ولیفقیه نظام بهصورت علنی و پنهانی روحانی را برای قدرت خواهی بیشتر شماتت میکرد. وی در واکنش به اختیارات خواهی روحانی در اول خرداد امسال گفت: «یکی از دوستان سؤال کردند از ناطقین محترم که "اشکالاتی که امروز ما در جامعه مشاهده میکنیم همین کمبودها و همین اشکالاتی که شماها بعضیاش را گفتید این به ساختار برمی گردد یا کارگزاران؟" ساختار قانون اساسی ساختار خوبی است، یعنی اشکالی ندارد؛ البته ساختارها در طول زمان تکمیل میشوند. به هر حال، من در ساختار مشکلی نمیبینم. بله، ما کارگزارها اشکال داریم؛ اشتباه ماها هم مثل اشتباه اشخاص عادی نیست، ما وقتی اشتباه میکنیم، اشتبا همان شکافهای بزرگی در متن جامعه بهوجود میآورد».
یکدست کردن دولت، البته نقشهٔ خامنهای در انتخابات سال۹۶ بود و مهندسی کرده بود که رئیسی جلاد را روی کار بیاورد، اما مجاهدین و مقاومت ایران با مداخله فعال در این روند، از طریق کارزار تحریم با شعار «نه جلّاد، نه شیاد» و جنبش دادخواهی قتلعام۶۷، این نقشه را نقش بر آب کرد.
پس از این شکست و روی کار آمدن روحانی، این شکاف در رژیم باقی ماند و خامنهای تلاش کرد، دولت روحانی را هر چه بیشتر تضعیف کرده و آن را به حاشیه براند و در عوض به سپاه قدرت داد و چهرهٔ اصلی سپاه هم قاسم سلیمانی بود که عملاً به فرد دوم رژیم تبدیل شده بود و حتی در سیاست خارجی هم پروندههای حساس مانند عراق و سوریه و یمن و لبنان در کنترل او بود.
طیف باند اصلاحطلب از سپاه بهعنوان قدرت سایه نام بردهاند و خود روحانی هم چند بار از اینکه دولت فاقد اختیارات است و قدرت واقعی و اصلی دست کسانی است که پول و رسانه و تفنگ دستشان است، سوز و گداز کرده است.
در همین سال گذشته روحانی اعتراف کرد که دوبار قصد استعفا داشته و خامنهای قبول نکرده است. باند خامنهای و دلواپسان خیلی به او فشار میآوردند که روحانی را عزل کند و خودشان هم پای استیضاح او رفتند، اما خامنهای که میدانست عزل روحانی چه پیامدهای خطرناکی برای رژیم متزلزلش دارد، با آن موافقت نکرد و در ۴شهریور ۹۷با پیامی به روحانی، به او اطمینان داد که قصد حذف او را ندارد و از او حمایت میکند.
اما بهرغم این، خامنهای در عمل شیوهٔ نمدمال کردن را با روحانی در پیش گرفت و او را در واقع سکهٔ یک پول کرد که آخرین نمونهٔ آن، سپردن قرارگاه بهاصطلاح مقابله با کرونا تحت عنوان «قرارگاه بهداشتی و درمانی» به پاسدار باقری رئیس ستاد مشترک نیروهای مسلح بود و به این ترتیب عملاً روحانی را کنار گذاشت که این دعوا همچنان ادامه دارد.
جراحی باند مغلوب توسط خامنهای در سال ۹۸، یک معنای سیاسی مشخص هم دارد و آن اینکه جماعت بهاصطلاح اصلاحطلب دیگر تاریخ مصرفشان برای رژیم هم تمام شده و هیچ کارآیی و سودی برای نظام ولایت ندارند. پایان عمر سیاسی این جماعت بهعنوان بخشی از رژیم، در جریان قیام دیماه ۹۶، با شعار «اصلاحطلب اصولگرا، دیگه تموم ماجرا» نمایان شد و از آنجا که این جماعت، هم بهلحاظ اجتماعی دیگر به کلی سوخته بود و هم در خارج کشور نیز خریداری نداشت، تبدیل به زائدهیی شده بود که برای ولیفقیه هم دخلش به خرجش نمیارزید، بنابراین آن را جراحی کرد و دور انداخت. البته روشن است که با این جراحی، نظام ولایت فقیه ضعیفتر و شکنندهتر شد و نه قویتر و باثباتتر!
ممکن است این سؤال پیش بیاید که به هرحال خامنهای فعلاً موفق شده که مجلس را به نفع خودش یکدست کرده و آن را با آدمهای خودش پر کند پس چرا میگوییم رژیم با این جراحی ضعیفتر میشود؟ ضمن اینکه وقتی نظام یک دستتر میشود، جنگ و دعواهای درون رژیم که انرژی کلانی از رژیم را هدر میداد، افول میکند و رژیم با فراغ بال بیشتری میتواند به سایر تضادها و مسائل خود بپردازد؟
در پاسخ به این سؤال باید گفت تفرقه و تشتت در ذات و ماهیت این رژیم است، چرا که هیچ عقیده و آرمانی باندها و دستجات مختلف و متفرق این رژیم را به هم پیوند نمیدهد. اینها عناصر و باندهایی هستند که صرفاً بهخاطر منافع فردی و باندیشان دور هم جمع میشوند و وقتی هم که این منافع حاصل نشود، از هم دور و جدا میشوند. چپ و راست به مفهومی که در سایر دولتها میشناسیم در این رژیم معنایی ندارد. مثلاً کسانی که در این سالها کبادهٔ اصلاحطلبی میکشند و از دموکراسی و پلورالیسم و سایر کلمات دهان پرکن دم میزنند، عمدتاً همان شکنجهگران و دژخیمان دهه ۶۰هستند که آن موقع اکثراًً بهاصطلاح خط امامی بودند.
بنابراین وقتی از اصلاحطلب و اصولگرا در این رژیم صحبت میکنیم، مقطعی و گذراست و بنا به تجارب دهها بار تکرار شده در این رژیم همینهایی که در حال حاضر بهعنوان اصولگرا، مجلس را پر کردهاند، خواهیم دید که چندی دیگر که تضاد و تعارض منافع پیدا کنند که پیدا خواهند کرد، چه تیغها که به روی هم نخواهند کشید.
علاوه بر مسألهٔ ماهیت، بهلحاظ ساختاری هم، ساختار این رژیم که البته از همان ماهیت ضدمردمی و بهشدت عقبماندهاش ناشی میشود، مانع هر گونه وحدت و انسجام است. در رژیم سلطنت مطلقهٔ ولایت فقیه تمامی فرماسیونهای امروزی حکومت، مانند رئیس جمهور، انتخابات، تفکیک قوا، مجلس شورا و امثالهم تنها یک شکلک مسخره است. همه کاره خود ولیفقیه است که قدرتی بیش از یک سلطان مستبد قرون وسطی دارد؛ و فقط با خلفای اموی و عباسی قابل مقایسه است، چرا که ولیفقیه ضمناً مرجع تقلید واجبالاطاعه هم هست و کلیهٴ مقامات ریز و درشت رژیم ملزم به اعتقاد قلبی و التزام عملی به او هستند. در این فاشیسم دینی رئیسجمهور صرفاً یک تدارکاتچی است و مهرهها و رسانههای رژیم صریحاً مینویسند که فرق نمیکند که رئیسجمهور چه کسی باشد، بهدلیل همین ساختار بهشدت پر از تناقض، خواه ناخواه در تعارض با ولیفقیه قرار میگیرد. سرنوشت همهٔ رئیس جمهورهای نظام، بهخصوص سرنوشت احمدینژاد که مصداق همان دولت جوان حزباللهی مورد آرزوی خامنهای است، گواه این حقیقت است.
بنابراین از این جراحی انسجام و وحدت درنمیآید، بلکه دعوا و جنگ باندی این بار به درون باند خامنهای و بیت او منتقل میشود و در نتیجه رژیم از این جراحی نه یکدستتر و منسجمتر، بلکه ضعیفتر، تکیدهتر و نحیفتر بیرون میآید و یک گام به سرنگونی نزدیکتر میشود.