در حالیکه خامنهای روز ۱۱بهمن در یک فرار بهجلو، به ورشکستگی دولت گماشته بر اساس «آمار متقن مراکز رسمی» اعتراف کرد و ضمن اشاره به «تصمیمگیریهای متناقض» در درون دولت رئیسی، گفت این تصمیمگیریها از سوی دو نفری است که «هر دو هم در جلسه هیأت دولت دور یک میز مینشینند»؛ رئیسی جلاد امروز (۱۴بهمن) بهنحو مضحکی از رشد اشتغال و کاهش رقم بیکاری دم زد و گفت: «دشمنان فکر میکردند با تحریم تولید و صنعت، کشور متوقف میشود اما اینطور نیست»!
مهمل گویی رئیسی و تناقض آن با اذعان ناگزیر خامنهای را نباید به حساب گیج و گولی جلاد ۶کلاسه که جز «زندان و اعدام کار دیگری بلد نیست» گذاشت. دعاوی او در کنار اظهارات بالاترین سردمداران رژیم حاکی از بحران عمیقی است که «حاکمیت یکدست» را از هم گسیخته است. نقطهٔ کانونی این از همگسیختگی، شکست رئیسی و دولت اوست.
رودر روی آمارسازیهای مجعول رئیسی، قالیباف رئیس مجلس خامنهای مدتهاست هر جا و بههر مناسبت که حرف میزند به «مشکلات اقتصادی» اشاره میکند. او روز ۱۲بهمن در سر قبر خمینی گفت: «بهاقتصاد مردم توجه کنیم... اگر ما اهداف انقلاب را متوازن پیش نبریم و یک شکل کاریکاتوری از آن بسازیم این خواسته انقلاب نیست».
اژهای سردژخیم قضاییه خامنهای نیز بهنظر میرسد در لگد زدن بهرئیسی، بهقالیباف پیوسته است. او هم سر قبر دجال با اشاره به «ناکارآمدی» (که بهاسم مستعار دولت رئیسی تبدیل شده) و در حالی که سنگ مردم را بهسینه میزد، به «زخمهای اقتصادی اشاره» کرد و گفت: «اگر امروز نتوانیم این مشکل اقتصاد و این مشکل معیشت را حل کنیم، دشمن بر این زخمها پافشاری خواهد کرد».
آخوند صادق لاریجانی رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، ضمن دادن باج بهخلیفهٔ ارتجاع از جیب رئیسی میگوید: «ممکن است یک نظام مقتدر بهدست مجریای بیفتد که نتواند آن را بهخوبی اجرا کند».
اگر چه کانون دعوا در بالاترین سطوح «حاکمیت یکدست» قرار دارد، اما در این فضا، رانده شدگان درگاه ولایت هم، وحشتزده از وضعیت نظام که همچون کشتی در گرداب افتادهیی بهدور خود میچرخد، لاعلاجی و بنبست گریبانگیر خلیفهٔ ارتجاع را فرصتی یافتهاند تا خودشان را در چارهجوییهای سراسیمه برای حفظ نظام، به او عرضه کنند. آخوند روحانی در دیدار با گروهی از خبرنگاران رژیم با روداری «کلید حل مشکلات» خود را نشان میدهد و میگوید: «با دولت و مجلس اقلیت نمیشود توان حل مشکلات ایجاد کرد، کلید حل مشکلات امروز بازگشت بهانتخابات رقابتی است؛ ما چارهای نداریم جز اینکه نظام را حفظ و آن را درست کنیم».
حتی جماعتی از سوتهدلان حاشیهٔ نظام که از آنها بهعنوان «فعالان سیاسی اصلاحطلب داخل و خارج کشور» نام برده شده، در بیانیهیی با ۷۰امضا، هراسان از آخر و عاقبت نظام و برای آنکه شاید در شرایط اضطرار، خلیفهٔ ارتجاع آنها را بهبازی بگیرد، بهصحنه آمده و «مصرانه از حکومت» خواستار «تجدید نظر در سیاستهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی» شدهاند.
اما انصاف باید داد که در میان همهٔ این اباطیل و ضد و نقیضگوییها، یک فصلمشترک و یک نخ واحد دیده میشود و آن وحشت از دشمن و از قیام است.
قالیباف میگوید: «دشمن ما بههوش است که بر بسترهای ضعف ما سوار بشود و بهما آسیب بزند؛ کما اینکه در این فتنههای اخیر شما دیدید. ». (۱۲بهمن). .
اژهای هم میگوید: «اگر احساس کردند که ما دنبال منافع خودمان هستیم نه در جهت مردم، دشمن از همینها بهترین استفاده را میکند» (۱۴بهمن).
رئیسی هم ضمن خواندن روضهٔ ۱۷هزار میگوید: «آرمانها را در ۸سال جنگ تحمیلی، دشمن میخواست تحقق پیدا نکند، بعد از آن در حرکت منافقین در جریانهای و توطئهها همچنان این توطئهها و فتنهها (بخوانید خیزشها و قیامها) ادامه دارد» (۱۱بهمن).
پارادوکس یا بهبیان درستتر دیالکتیک قضیه این است که همان دشمن و وحشت از تهدیدی که باعث یک چنین آشفتگی و اوجگیری و تشدید جنگ گرگها در بالاترین سطوح حاکمیت و در بیت ولایت شده، دشمن و تهدید مشترکی است که عامل در کنار هم قرار گرفتن ناگزیر آنها شده است. بهعبارت دیگر، حاکمیت زیر ضرب قیام بهچنین نقطهیی رسیده است و استمرار و گسترش قیام و ضربات آتشین آن است که نقطهٔ پایان بر موجودیت آن خواهد نهاد.