یکی از شعارهای دجالگرانهای که پیر کفتار جماران که کاملاً برخلاف آن رفتار کرد، عبارت «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی» بود.
این عبارت بر سر دری وزارتخارجهٔ حکومت آخوندی حک شد تا سرلوحه و ایدهٔ محوری دیپلماسی حکومت جدید باشد؛ اما مسیری که نظام ولایت فقیه از فردای سرقت انقلاب ضدسلطنتی تا همین امروز در پیش گرفته است، در صحنهٔ عمل تمامی چهار رکن اصلی شعار را لگدمال نمود! دلیل آن هم چیزی نیست جز «مصالح عالیه» که بیان سلیس و شیوای آن میشود «حفظ نظام!».
وقتی خمینی ملعون واجبات روزانهٔ شرعی دینی و حتی «جان امام زمان!» را برای حفظ نظام فاقد اهمیت و اولویت برشمرد، دیگر خواندن حدیث مفصل از این مجمل چندان سخت هم نیست.
«جمهوریت» اولین قربانی!
پس از کشتار خونین ۱۷شهریور، امواج خروشان قیامهای مردمی عملاً محمدرضا پهلوی را چنان عاجز کرد که «صدای انقلاب» مردم را شنید؛ اما تا روزی که در ایران بود رهبران واقعی انقلاب را که در زندانهای ساواک شاهنشاهی در زنجیر بودند، آزاد نکرد و خمینی از همین سود برد و بر رنج و خون مردم سوار شد و انقلاب را ربود.
هیچ کسی، و با تأکید دوباره «هیچ کسی» هرگز از عمق دنائت و خباثت خمینی ملعون، و نقشههای پلید او برای ایران با خبر نبود! حتی وقتی در هواپیما گفت: «هیچ» احساسی از بازگشت به خاک ایران ندارد، باز روشن نبود چه در سر دارد و حتی برخی برداشتهای عرفانی از دجالیت خمینی کرده بودند!
اما بهمحض نشستن در کرسی قدرت، تلاشهای کثیف وی برای شکل دادن یک «حکومت تمام آخوندی» با قدرت و شدت روزافزون آغاز شد. بلوغ این تلاشها در نقطهای بود که علیرغم گذاشتن نام «جمهوری» بر نظام تازه شکل گرفته، اما یک «ولایت فقیه مطلقه» بالاتر از جمهور مردم و رأی مردم گذاشت تا نشان دهد که هیچ قانونی را بهرسمیت نخواهد شناخت! به این ترتیب باید گفت که فاتحهٔ «جمهوریت» نظام در همان روزها خوانده شد و هر چه پس از آن دیدیم و گذشت تا امروز، میوهٔ مسموم همان گیاه هرزه بوده است!
برائت «اسلام» از خمینی!
با سطحیترین نگاه و بررسی دین شناسانه میتوان دریافت که نه نوع حکومت ولایت فقیه و نه رفتارها و ارزشهای آن، هیچکدام ربطی به آموزههای اصیل اسلامی ندارد؛ فراتر از آن باید تأکید کرد که اسلام راستین از خمینی و آل خمینی برائت میجوید!
اصول پایهیی (محکمات) دین اسلام را در قرآن و اصول حکومت عادلانهٔ اسلامی را در نهجالبلاغه سراغ داریم؛ ضمن اینکه رفتار و سیرهٔ پیامبر هم خود منبعی دیگر برای درک و دریافت ارزشهای پایهیی هستند که اسلام را باید به آنها شناخت. اما تفسیرهای دلخواسته و سودجویانه و بدعت گذاریهای ارتجاعی، هیولای متعفنی به نام حکومت آخوندی را بهوجود آورد که اوج بلوغ آن در پدیدهٔ ولایت فقیه، چنین تخریب و فساد گستردهیی را بهوجود آورد. پدیدهیی که هلاک کننده حرث و نسل بود.
خمینی اما برای کسب قدرت مطلق و آلودن نام اسلام به تفکر ارتجاعی ضدبشری خود، حتی به آخوندهای مشهور اطراف خودش هم رحم نکرد. از جمله شریعتمداری را که خود از مراجع قم بود و خمینی را هم او بهعنوان مرجع معرفی کرده بود، خلع لباس و در خانهاش تا پایان عمر زندانی کرد. رفتار خمینی با جانشین خودش، حسینعلی منتظری هم که بر کسی پوشیده نیست.
اینها همه بهخوبی روشن میکند که «اسلام» و اسلام پناهی، تنها پوشش و بهانهٔ خمینی برای کسب قدرت مطلقه بود؛ چنانچه این رفتار در نظام پلید ولایت از سلف به خلف به ارث ماند و خامنهای هم در جنگ قدرت همین اواخر تا میتوانست حتی خودیهای نظام را سلاخی کرد.
عربدهٔ «نه غربی» در آغوش مغازله با غرب!
شعارهای مرگ بر این کشور و آن کشور از ابتدای حکومت ولایت تا امروز در هر منبر و تریبون تکرار شده است؛ اما این دود استتاری برای پوشاندن مغازلهها و روابط پشتپرده بود! کما اینکه در اثنای جنگ ضدمیهنی خمینی دجال، از اسراییل سلاح و تجهیزات خرید و داستان رسوایی ایران گیت باطل بودن آن عربدهها را بهخوبی نشان داد.
اما اوج روابط «حسنه» که هزینهاش وطنفروشی و حراج سرمایههای ایران بود، در سیاست کثیف استمالت به منصهٔ ظهور رسید. تا جایی که شیراک بمب اتمی آخوندها را هم مباح دانست، به وزیر خارجهٔ وقت انگلستان اسامی امامان را میآموختند تا ما به ازای آن نام سازمان مجاهدین را در لیستهای تروریستی وارد کنند و پایگاههای مجاهدین و بهویژه رهبری آن را مستقیماً بمباران کنند!
«نه شرقی» یا «نگاه به شرق»!
شاید این نخستین بخش شعار را باید آخرین قربانی نفله شدهٔ آن زیر پای حفظ نظام دانست؛ زیرا آن سه ستون دیگر خیلی پیشتر از اینها خرج منافع روز نظام شده بود!
با ضعیف شدن سیاست پلید استمالت، کم کم خامنهای که تحت فشار شدید اجتماعی و شورش و قیامهای مردمی، لرزیدن چهار ستون خیمهٔ ولایت را به چشمانش میدید، دست به دامن «شرق» شد! یک روز به بهای چشمپوشی خوار و ذلیلانه از حقوق کشوری در دریای خزر، حمایت سیاسی را از روسیه گدایی کرد؛ روز دیگر با بخشیدن سطح و کف خلیجفارس به چین، تلاش کرد هم هزینه جنایاتش را تأمین کند و هم اینطور بنمایاند که در انزوا نیست!
خامنهای نام این رویکرد جدید خودش را «نگاه به شرق» گذاشت، اما همین عبارت اعتراف به «آویختن به دامن غرب» را هم درون خودش مستتر دارد! ولی عمود فرتوت خیمهٔ ولایت باید بداند که اشتباه محاسبهٔ اصلی خامنهای نه در چپ و راست شدن هراسان چشمهای ولایت، بلکه در رودررویی و مواجهه مستقیم با مردم ایران است. جبههٔ مقاومت و مردم ایران نه با نگاه به شرق و نه با غمزههای ولایی به سوی غرب، کاری ندارد، این جبهه تنها و تنها کارش سرنگونی نظام فاسد ولایت است حالا بگذار نظام به هر طنابی خود را بیاویزد.