در سالگرد عملیات کبیر فروغ جاویدان آه و ناله از سراپای خیمه و خرگاه ولایت به گوش میرسد.
در این چند ۱۰ساله بهخصوص از بعد از سی خرداد۶۰، در حملات وحشیانه مزدوران تا دندان مسلح به پایگاههای مجاهدین در شهرهای میهن و یا پس از آن در عملیات تروریستی خارج کشوری علیه آنها، رژیم بارها و بارها خبر از پایان مجاهدین داده بود. اما تأسیس ارتش آزادیبخش و به میدان آمدن رزمندگان آن بهخصوص در عملیات کبیر فروغ جاویدان، چنان لرزهای بر سرتا به پای نظام ولایت انداخت که نظام تا امروز هنوز از اینکه بهدست ارتش آزادیبخش سرنگون نشده ابراز مسرت میکند.
امسال اما در این روزها وحشتی دیگرگونه در مواضع رژیم نسبت به مجاهدین و مقاومت ایران دیده میشود که بیتردید ریشه آن اوجگیری موقعیت مجاهدین و مقاومت ایران بهعنوان الترناتیو واقعی و مشروع در صحنه داخلی و بینالمللی است بهنحوی که رژیم هم مجبور شده تا استراتژی سکوت خود را کاملاً کنار بگذارد و به زبانهای مختلف آدرس الترناتیو و دشمن خود را بدهد
هراس ولایت از مجاهدین؛ از گذشته تا امروز
سالها گذشته است و مجاهدین به گفتهٔ آخوندها دهها بار پایان یافتهاند. اما این نیروی «پایانیافته و محو شده» چنان قرار از دل دشمن مردم ایران در حاکمیت ولایتفقیه ربوده که در هر تریبون و میکروفون یا در هر مجلس و منبر و عزا و بزمی، علیه آن زوزه میکشند. آنها با بیرون ریختن حقد و کین خود، عملاً و ناخواسته مهر تاییدی بر اصالت مقاومت میزنند. نتیجهیی که هر ناظر بیطرف بیرونی میگید این است که مجاهدین نه تنها پایان نیافته، بلکه اصلیترین جدیترین و سازمانیافتهترین گروه اپوزیسیون هستند.
یکی از بارزترین واکنشهای هراسآلود را میتوان در حرفهای دژخیم پورمحمدی سراغ گرفت که رسما در رسانههای حکومتی اقرار کرد که این «گروه مضمحل شده»، واقعاً چه جایگاهی دارد. پورمحمدی حرفش این است که ضربهای در عمر ننگین این حکومت نبوده، «مگر آن که توسط مجاهدین» به پیکر حکومت ولایتفقیه وارد شده است. در پی او ربیعی سخنگوی دولت نیز به فغان آمد که « پشت تخریب چهرههای نظام سازمان منافقین حضور دارد.» (رسانههای حکومتی۶مرداد۹۸) همانند این واکنش را این روزها از سایر عوامل حکومتی نیز میبینیم.
به این ترتیب بهروشنی آدرس میدهند که از کجا لرزانند و از چه میترسند. این ترس تا جایی پیش میرود که به هذیان گوییهای ابلهانه میانجامد. آنچنان که نمایندگان خامنهای نه تنها در جمعهبازار ولایت، بلکه در هر محفل و تریبونی، با ربط و بیربط روضهٔ فروغ جاویدان یا «مرصاد» میخوانند. از بریف خبری مسئولان بخشهای حکومتی تا اخبار رادیو و تلویزیون و سیمای مٍیلی ولایت، حتی در آیین گشایش مسابقات ورزشی هم از عملیات فروغ جاویدان یاد میکنند (گشایش مسابقات بوکس قهرمانی جوانان کشور-خبرگزاری حکومتی ایرنا- ۵مرداد۹۸)
هذیانگویی تا فراسوی مرزهای بلاهت
در این رابطه باز خوانی بخشی از ترهات آخوندهای نمایش جمعه قابل توجه و تعمق است. خرچنگ عمامهدار نظام، آخوند احمد خاتمی مدعی شد که «۸۰درصد از]مجاهدین[در این عملیات به کلی از بین رفتند.»! (نماز جمعه۴مرداد تهران)
این حرف آخوند خاتمی را کنار ادعای خود وی و یکی دیگر از سرکردگان نظام پس از مقاومت حماسی مجاهدین در ۱۰شهریوردر اشرف۱و شهادت۵۲تن از آنها بگذارید، خیلی مسایل روشن میشود
خاتمی در جمعهبازار حکومتی۱۵شهریور ۹۲خبر از «۷۰کشته» در اشرف داد. وی همچون گزارش پاسدار سلیمانی به مجلس خبرگان ارتجاع (به نقل از شبکه خبر۱۳شهریور۹۲) مدعی ضربهای سنگینتر از «مرصاد» شد. اما اینکه چگونه یک «گروهک» مضمحل شده و چندین بار پایان یافته، یکبار۸۰درصد نیروهایش را بهکلی از دست میدهد؛ مدتی بعد دوباره ضربهای سنگینتر از آن اولی میخورد؛ اما هنوز منبع لایزال تزریق ترس و سرگیجه به سراپای نظام «مقتدر»! ولایتفقیه است؛ سؤالی است که خود آخوندهای شیاد باید پاسخ بدهند.
دروغهای شاخدار عوامل حکومتی هم پدیدهٔ جدیدی نیست؛ اما از آن چیزهایی است که بهقول قدما در قوطی هیچ عطاری پیدا نمیشود، مگر در مغز خام اندیشان ولایت. زیرا شیرین عقلی و خامخیالی حضرات به همینجا خاتمه نمییابد. محسن محمودی امام جمعهٔ ورامین سقفی بالا بلندتر میزند و در حالی که اعلام میکند مجاهدین «...با نیروهای ۵هزار نفری عملیات را انجام دادند»، مدعی میشود که تنها طی «چند ساعت» شکست میخورند. سپس برای قدرتنمایی میگوید: «... و بیش از ۲۵هزار نفر از آنها به هلاکت رسیدند و بقیه هم فرار کردند.»! (نمایش جمعه۵مرداد۹۸)
حالا اینکه در این «چند ساعت» چگونه کرند و اسلامآباد و قصر شیرین بهدست مجاهدین آزاد شد و مجاهدین به دروازهٔ کرمانشاه رسیدند به کنار، چگونه از ۵هزار نفر میتوان ۲۵هزار کشته به دستآورد بماند! جل الخالق!
اما گذشته از این لاطائلات آخوندی باید دید دلیل این همه وحشت و غیظ وکین که عناصر حکومتی را از بالا تا پایین چنین به پرتوپلا بافی کشانده، چیست؟.
نقشهمسیر سرنگونی؛ و شرایط روز
از عملیات فروغ جاویدان که رهبر مقاومت آنرا «بیمه نامه» ارتش آزادیبخش و مقاومت دانستهاند، سی و یک سال میگذرد. چه شده است که رژیم با همهٔ عرض و طول دستگاه تبلیغاتی و غیر تبلیغاتیاش اینچنین بر فروغ جاویدان و مجاهدین متمرکز شده است؟ فیلم و سریال و مستند و «شعر» میسازد و هشدار میدهد و جیغ بنفش میکشد؟
چه چیزی در شرایط روز سیاسی ایران و جهان تغییر کرده که رژیمی که حتی نام بردن از مجاهدین برایش مرز سرخ بود؛ این روزها منابع مالی و تبلیغاتی بیشتر و بیشتری را خرج شرح و بسط و یقه درانی دربارهٔ مجاهدین و فروغ جاویدان میکند؟ چرا بهجای هزینه کردن این همه سرمایه علیه مقاومت مردم ایران این سرمایه را فرضا خرج بازسازی خرمشهر، که پس از نزدیک به چهل سال همچنان شهری با زخمهای جنگی است، یا زلزلهزدگان کرمانشاه و سیلزدگان لرستان و خورستان و... نمیکند؟
چگونه است که حتی پس از اینهمه سال با همهٔ توش و توان از برنامه و جنگ و ویژهنامه و یادواره و نماد و تمثال ساختن برای فروغ جاویدان غافل نمیشود و جشن میگیرد که بهدست آن ۵هزار مهاجم و آن ۲۵هزار کشته (!) سرنگون نشده است؟
چگونه است که پس از اینهمه سال بهرغم آن همه تبلیغ آنچنان از یاد فروغ جاویدان وحشت دارد که حتی تک درختی که فرمانده مجاهد خلق طاهره طلوع، «فرمانده سارا»، از آن آویخته شده بود را از بیخ و بن برمیکند؟ آن درخت برای مردم و جوانان عاصی امروز ایران، در شرایط و تعادلقوای سیاسی جاری، تکرار بلند و رسای شعار سرنگونی و آزادی است که فرمانده سارا را به نوعی به یکی از سمبلهای فروغ جاویدان تبدیل کرد.
آیا غیر از این است که «فروغ جاویدان» فریاد بلند «سرنگونی» بوده است که بهخاطرش مجاهدین تمام دار و ندارشان را برای آن در طبق اخلاص گذاشتند؟
آری پاسخ تنها و تنها یککلام است. آن «فروغ» همچنان در حال درخشش است و راهحل سرنگونی را امروز زندهتر و شکوهمندتر از گذشته جلوی چشم همه گذاشته است. شاید الآن بهتر میتوان فهمید که چرا فرمانده ارتش آزادیبخش از همان روزگار، آن «فروغ» را «جاویدان» خواند و «بیمه نامهٔ ارتش آزادیبخش» دانست و نیز بهتر میتوان فهمید که چرا مسعود رجوی پیشاپیش نتیجهٔ عملیات را «هر چه که باشد» به خلق قهرمان و به مجاهدین تبریک گفت.
کلام پایانی
در پایان برای خاطر جمعی دژخیم پورمحمدی باید کلام خودش را تکرار کرد که «تسویه حساب نهایی» مجاهدین با شما باقیمانده است. به همان درخشش «فروغ». مردم ایران هم بهخوبی از قیام۱۲مرداد سال۷۳قزوین تا تیر۷۸و کوی دانشگاه و از زلزلة سرنگونی در ۸۸تا قیامهای۹۶و ۹۷بهخوبی نشان دادهاند که برای این تسویهحساب تاریخی منتظر و آمادهاند و جبههبندیها هم روشن است. اگر تا دیروز فقط مجاهدین بودند که در مراسم درونی خود با عهد و پیمانشان «حاضر حاضر» میگفتند، امروز از اشرفنشانها تا دوستان مقاومت تا کانونهای شورشی، درون خاک میهن همصدا با مجاهدین میگویند «حاضر،حاضر،حاضر».
به گفتهٔ مریم رجوی، «فروغ جاویدان واقعهیی نیست که در نقطه سی و یک سال پیش متوقف شده باشد. فروغ جاویدان در نبردهای سه تا شش مرداد بهپایان نرسید بلکه از آنجا آغاز شد.»
این سخنان رئیسجمهور برگزیدهٔ مقاومت، شاید یکی از بهترین تعابیر از فروغ جاویدان باشد که گفت: «... و امروز فروغ جاویدان در کانونهای شورشی و هزار اشرف در سراسر ایران جاری است. و نو بهنو مردم ایران بهویژه جوانان و زنان را فرامیخواند که قدم در راه آزادی بگذارند! فروغ جاویدان هم مبین یک فلسفه عمیق است برای مقاومت کردن؛ هم نماد یک استراتژی است برای سرنگونی رژیم آخوندی. فراخوان مستمری است که میگوید راه آزادی همین است و از همین راه بهدست میآید. و حقیقتی است که نشان میدهد این مردم ایران و پیشتازان آنها هستند که سرنوشت را تغییر میدهند و تاریخ را مینویسند. تنگه چهار زبر نماد گذرگاهی است که تاریخ ایران از آن عبور میکند. این تنگه و تنگنا را استبداد وحشی حاکم با همدستی مماشاتگران بینالمللی و تسلیمشدگان و فرصتطلبان داخلی ساختهاند اما مردم ایران از آن میگذرند و به ساحل آزادی خواهند رسید.»