728 x 90

اینک خوانش دانشجو و دانشگاه ایران (۲)

اینک خوانش دانشجو
اینک خوانش دانشجو

در قسمت نخست این مقاله به فضای حاکم بر سیاست، اجتماع و تاریخ ایران و نیز صورت مسألهٔ دانشجو و دانشگاه ایران پرداختیم. گفتیم که فضای حاکم بر جامعهٔ ایران همواره سلطه‌گری ارتجاع و استبداد بوده و لاجرم جنبش دانشجویی، دغدغهٔ عدالت اجتماعی داشته است.

 

دو خط و اصل موازی و متعارض

اکنون می‌خواهیم همراه فضا و دغدغه‌ها و مفاهیمی شویم که در سیر تحولات سیاسی و اجتماعی ایران، پیرامون دانشجو و دانشگاه پرسه داشته و یا در متن آن جریان یافته است.

در قدم نخست باید د۲خط و اصل موازی اما متعارض را بشناسیم:

ـ هدف دولتها همواره امنیتی کردن دانشگاههای ایران بوده است.

ـ هدف دانشجو و دانشگاه همواره شکستن فضای امنیتی برای رساندن صدای دانشجو به جامعه برای ترویج اندیشهٔ آزادی و عدالت اجتماعی بوده است.

پشت سر دانشجو و دانشگاه ایران یک روشنگری جریان داشته است که ریشه‌اش در جنبش مشروطیت است. مشروطیت هم حاصل ظهور فکر نو در اروپا و سرایت آن توسط روشنفکران و آزادیخواهان ایرانی به پیکر جامعهٔ ما بوده است.

 

جای پای دانشجو در سرفصل‌های تاریخ ایران

تجربه‌ها و گذارها

هدف جنبش دانشجویی در یک‌کلام، مقابله با دیکتاتوری و عقب‌ماندگی ناشی از حاکمیت استبداد در ایران است. این هدف از جمله مطالب مهمی بود که توسط دانشجویان دارالفنون در زمان ناصرالدین شاه مطرح شد و شروع یک حرکت تا به امروز گشت. همین موضوع هم پلی بین دانشجوی آن زمان با جنبش مشروطیت گشت و هم زمینه‌ای شد که باید آن زیرساخت یا پی بنا و عمارتی دانست که اکنون به آن «جنبش دانشجویی» می‌گوییم.

 

اولین خانه علوم در ایران - دارالفنون

اولین خانهٔ علوم در ایران: دارالفنون

 

دانشگاه در ۲۴اسفند سال ۱۳۱۳ تأسیس شد. رضاشاه تمام تلاشش را می‌کرد که کلیه فعالیت دانشجویان در کنترل خودش باشد. از همان‌جا هم بود که دانشجوی ایرانی همواره تلاش کرده است مستقل از حکومتها فعالیت کند و یا بر حکومتها نظارت داشته باشد.

در سال ۱۳۱۶ شاهد دستگیری «گروه ۵۳نفر» توسط رضاخان هستیم. از این گروه، حدود ۱۳نفرشان دانشجو بودند.‌ با تبعید رضاخان در ۱۳۲۰، این گروه آزاد شدند. بعد از جنگ جهانی اول و تغییر فضای سیاسی ایران، این دانشجویان که عمدتاً بنیانگذاران جنبش چپ دانشجویی آن زمان بودند، فعالیتشان را در دانشگاه تشدید کردند. دانشجویان آن‌قدر متحد بودند و در دانشگاه نفوذ داشتند که جلو هر گونه محدود کردن آزادی توسط دولت را می‌گرفتند و خواسته‌شان را به کرسی می‌نشاندند.

 

تجربه کردن استعمار کهنه و نو 

سرفصل برجستهٔ دیگر از حیات دانشجو و دانشگاه ایران مصادف با بر سر کار آمدن دکتر محمد مصدق بود. مصدق که خودش منادی استقلال ایران بود و کوتاه‌ترین مدت حکمرانی دموکراتیک را در پرونده‌اش و در تاریخ ایران دارد، باعث شد که مطالبات عدالت‌جویانهٔ دانشجویان بالا بگیرد. اما از آنجا که کبوتر آزادی ایران همیشه گرفتار سیم‌خاردار استعمار خارجی و ارتجاع رنگارنگ داخلی بوده است، به‌دنبال کودتای ۲۸مرداد ۳۲ علیه پیشوای آزادی، دانشجو و دانشگاه ایران هم وارد مرحله و چالش جدیدی شد. شاخص دوره‌ای و تاریخیِ این مرحله‌ این است که پراکندگی‌های جنبش دانشجویی، سمت و سوی مشخص نسبت به حاکمیت سیاسی می‌گیرد. ضمن این‌که با گذار از دیکتاتوری رضاخان و نظارهٔ تضادهای بین استعمار کهنه و نو نسبت به ایران، نقش آزادی و عدالت اجتماعی پررنگ‌تر و ضروری‌تر می‌گردد.

 

۱۶آذر چه بود و چه شد؟

پس از کودتای ۲۸مرداد، سفر ریچارد نیکسون به ایران و استقبال شاه از وی، به‌مثابه پای نهادن بر خون شهدای ۳۰تیر و نیز به‌معنای تأیید و تثبیت کودتا بود. قرار بود نیکسون که آن موقع معاون رئیس‌جمهور آمریکا بود، روز ۲۴آبان ۱۳۳۲ به ایران بیاید. او از جانب رئیس‌جمهور می‌آمد تا اعلام کند که «پیروزی سیاسی امیدبخشی در ایران نصیب قوای طرفدار تثبیت اوضاع شده است».(از سخنرانی آیزنهاور در کنگره آمریکا بعد از کودتای ۲۸مرداد ۳۲)

با اعلام این خبر، دانشجویان و بخشی از بازار دست به اعتراض زدند و عده‌ای دستگیر شدند. دامنهٔ اعتراضها در حمایت از مصدق و محکومیت کودتا در دانشگاه تهران بالا گرفت. صبح ۱۶آذر سربازان اطراف دانشگاه تهران را با موانع متعدد بست. دانشجویان با فضایی غیرعادی مواجه شدند. نخست کلاس چند دانشکده تعطیل شد و چند ساعت بعد هم کل دانشگاه تعطیل گشت. در همین حین نیروهای نظامی وارد یکی از کلاس‌های دانشکده فنی می‌شوند تا ۲دانشجو را که به حضور نظامیان در دانشگاه اعتراض داشتند، دستگیر کنند. دانشجویان دست به اعتراض می‌زنند و بین آنان و پلیس بگومگو بالا می‌گیرد. ناگهان از جانب نظامیان چند شلیک صورت می‌گیرد. اوضاع نظامی می‌شود و دانشجویان به راهروها می‌ریزند. در همین حین گلوله‌یی به مصطفی بزرگ‌نیا اصابت می‌کند و در راهرو دانشکده شهید می‌شود. مهدی شریعت رضوی و احمد قندچی هم مجروح شدند و در راه بیمارستان جان باختند. عده‌ای از دانشجویان هم دستگیر شدند. دانشجویان دست به اعتصاب زدند.

 

شهیدان ۱۶آذر

شهیدان ۱۶آذر

 

ادبیات مشترک شاه و شیخ: خودشان کشتند! 

با این کشتار و پیچیدن خبر آن در کشور، فضای غالب علیه شاه و ارتش و پلیس شد. در این‌طور مواقع همواره سنت دیکتاتورها بوده است که با توجه به سلطه‌ای که بر تمامی دستگاههای تبلیغاتی دارند، صحنه‌سازی و چهره‌آرایی کنند. با این کار از یک طرف قربانیان و سرکوب‌شده‌گان و جان‌باخته‌گان را مقصر جلوه می‌دهند و از طرف دیگر آب پاکی بر روی دستان مأموران و شکنجه‌گران و قاتلان می‌ریزند. در تاریخ ایران همیشه شاه و شیخ در مواجهه و سرکوب آزادیخواهی و عدالت‌جویی، ادبیات یکسان و مشترک داشته‌ و دارند.

یادآوری می‌شود که خمینی در این زمینه از شاه هم سبق برد و با اتوریتهٔ مذهبی هم که داشت، تمام قربانیان چماقداری و شکنجه در زندانهایش را مقصر معرفی می‌کرد. این جملهٔ خمینی معروف است که «خودشان، خودشان را شکنجه می‌کنند و می‌کشند»!

بعدازظهر روز ۱۶آذر ۱۳۳۲ هم رادیو تهران از قول پلیس این متن را خواند: «عده‌ای از دانشجویان در کلاس‌های درس نشسته بودند و به پلیس چهرهٔ خشنی نشان می‌دادند و پلیس را مسخره می‌کردند و این باعث شده که پلیس به واکنش بیفتد. پلیس قصد زدن دانشجویان را نداشت ولی دانشجویان به پلیس حمله کردند و می‌خواستند اسلحه‌شان را بگیرند. پلیس در قالب دفاع، این کار را کرده و قصدش زدن دانشجویان نبوده است»!

چند روز بعد شاه مجبور به آزادی دانشجویان شد. از طرفی چند روز پس از شهادت دانشجویان، شاه در دانشگاه تهران به نیکسون دکترای افتخاری داد! و این آغاز فصلی جدید از به محاق رفتن آزادی و استقلال و عدالت اجتماعی بود. دهانهٔ زخمی در جان دانشجو و روح دانشگاه باز ماند.

زخم باز و خون‌چکان دانشجو و دانشگاه، مقطع دیگری از جنبش دانشجویی را در سال ۱۳۳۹ رقم زد. دانشجویان به تقلبی بودن انتخابات مجلس اعتراض کردند. عده‌ای دانشجو دستگیر شدند. دانشجویان هم یکی از بزرگترین اعتصاب‌ها را برپا کردند. چند روز طول نکشید که دولت مجبور شد کلیه دانشجویان را آزاد کند.

بدین‌گونه شد که روز ۱۶آذر مبدأ تاریخی برای مبارزات دانشجویی ایران قرار گرفت. پس از قیام سال ۱۳۵۷ روز ۱۶آذر «روز دانشجو» نام‌گذاری شد.

 

گل می‌دهد دستان دانشگاه

شروع دهه ۴۰ همراه با تحولات مهمی در جنبش دانشجویی است. مبارزات کمی پیشین کم‌کم تبدیل به یک کیفیتی شدند. این کیفیت، نتیجهٔ جمعبندی اوضاع سیاسی ـ اجتماعی ایران از کودتای ۲۸مرداد ۳۲ به بعد بود. حاصل آن هم این شد که از دانشگاههای ایران دانشجویانی سر برآوردند که شکل‌گیری جنبش چریکی و مسلحانه علیه ارتجاع دست‌نشاندهٔ سلطنتی را سامان دادند. اینان نخست دست به سیری از مطالعات تاریخی، جامعه‌شناسی، ایدئولوژیک، اقتصادی و فرهنگی زدند. از این‌رو باید کار آنان را کیفیتی نوین و غنا بخشیدن به جنبش دانشجویی دانست. اگر ‌چه هدف آنها از این سیر مطالعاتی برای پی‌ریختن یک تشکیلات انقلابی بود، اما دستاوردهای جمعبندی و مطالعات اینان در دسترس بسیاری از دانشجویان قرار گرفت و تحولی در نگرش آنان ایجاد نمود.

دانشجویانی که برای اولین بار به یک جمعبندی همه‌جانبه از تاریخ ایران و شناخت علت شکست جنبش‌ها و قیامهای پیشین دست زدند، همان بنیان‌گذاران سازمان مجاهدین خلق(محمد حنیف‌نژاد، علی‌اصغر بدیع‌زادگان، سعید محسن) و مؤسسان سازمان چریک‌های فدایی خلق (بیژن جزنی، مسعود احمدزاره، امیرپرویز پویان) بودند.

این دو تولد نو، بازتاب حمایت‌آمیز بسیاری بین دانشجویان و حتی اقشار مختلف ایران داشت. مولودی که اینان قصد پروردنش را کردند، می‌خواست ساختار تاریخیِ سیاست و اجتماع و فرهنگ ایران را از اساس دگرگون کند. دانه‌ای را که اینان در دانشگاه کاشتند، هنوز که هنوز است جنبش دانشجویی از آن شاخ و برگ می‌زند.

از اواخر دهه ۴۰ تا قیام سال ۵۷ جنبش دانشجویی ایران تحت‌الشعاع مبارزه ۲سازمان اصلی مخالف شاه ـ مجاهدین خلق و چریک‌های فدایی خلق ـ بود. مبارزات چریکی دهه ۴۰ و ۵۰ توأم با زندانی شدن یا شهادت پیشتازان راه آزادی، از یک طرف بذر آگاهی و مبارزاتی در بین روشنفکران و دانشجویان می‌پراکند، از طرفی فداکاریها، مقاومتها و حماسه‌هایشان باعث تکثیر خاطرات آنان در بین همکلاسی‌هایشان در دانشگاهها و مدارس می‌شد. بی‌شک هیچ حاکمی نمی‌تواند با قدرت حافظه مردم و خاطرات انسانها مقابله کند. تجمع همین خاطرات در ذهن و ضمیر دانشجویان باعث آشتی‌ناپذیری آنان با حکومت شاه شد. با همین مختصات بود که این جنبش به سال ۱۳۵۸ پای نهاد.

 

دانشگاه تهران ـ ۱۳۵۷

دانشگاه تهران ـ ۱۳۵۷

 

ارزش‌های نوین، چالشهای جدید

بالاترین ارزشی که از قیام ۵۷ پا درآورد و در سال ۵۸ در کل ایران منتشر شد، همانا «آزادی» در تمامیتش شامل آزادی بیان، عقیده، مطبوعات، اجتماعات و انتقاد به دولت و حاکمیت بود. دانشگاه می‌توانست پایگاه مهم و تعیین‌کنندهٔ ترویج اندیشهٔ آزادی و دفاع از آن باشد. همین‌طور هم شد. بسیاری از همان دانشجویانی که دهه ۵۰ را در زندانها گذرانده بودند، با خاطرات و تجربه‌ها و آموخته‌ها و شور بیشتری نسبت به آزادی و اهمیت آن به دانشگاهها برگشتند. حاکمیت جدید هم که به‌دلیل اصل ولایت فقیه نمی‌توانست پاسخ آزادی و الزامات آن را بدهد، هدف نخستش تبدیل دانشگاهها به کانون ارتجاع موردنظر خودش بود؛ و این آغاز دوره‌ای سخت از ستیز خدای آزادی با ناخدای استبداد ـ آن هم از مهیب‌ترین نوع مذهبی‌اش ـ بود. آری، سخت و جانکاه بود؛ چرا که دانشجو و دانشگاه ایران با عبور از ۳۹سال تجربه و دستاوردهای مهم، قرار بود زیر نعلین و عمامةهٔ ارتجاع قرون‌وسطایی تخریب و مدفون شود. جنبش دانشجویی که از رضاخان، از کودتای ۲۸مرداد ۳۲، از تحولات مهم دهه ۴۰، از مبارزه با ارتجاع سلطنتی و از زندانهای دهه ۵۰ با موفقیت عبور کرده بود، در سال ۵۸ با چالشی مهیب چنگاچنگ شد.

خمینی در سخنرانی عید نوروز ۵۸ گفت: «انقلاب باید به دانشگاه هم برود». همان موقع همهٔ دست‌اندرکاران و آگاهان مسائل روز ایران دریافتند که منظور او از «انقلاب» همان ارتجاع بود. یادآوری می‌شود که خمینی فرهنگ و ادبیاتی را حول خودش ‌پراکند و تلقین ‌کرد که با شنیدن و خواندن کلماتی مثل «انقلاب و اسلام»، بلافاصله خودش و حکومتش مترادف آن تلقی شوند. با این تاکتیک توانست از خودش بتی بسازد که هرگز نقدپذیر نشود. با جاانداختن مترادف‌ کردن خودش و حکومتش با اسلام و انقلاب، هر انتقاد و مخالفتی را تحت پوش مخالفت با اسلام، با خدا و با انقلاب، قلع و قمع می‌کرد. زیر لوای همین مترادف‌سازی هم انبوهی دسته‌ها و گروه‌های لمپن ـ چماقدار راه انداخت که کار اصلی‌شان سرکوب دانشگاهها، دانشجویان، روشنفکران، سازمانها و گروه‌های انقلابی و پیشرو و مترقی بود.

 

شکست هیبت هیولا 

از اوایل مهر ۵۸ به بعد به‌موازات سرکوب سازمانها و احزاب و گروه‌های سیاسی در جامعه، در دانشگاهها هم ۲ارگان به‌مثابه بازوی جاسوسی و سرکوب از جانب حاکمیت آخوندی بودند: انجمن اسلامی دانشجویان و جهاد دانشگاهی.

با زمینه‌چینی‌هایی که پس از سخنرانی خمینی مبنی بر «انقلاب در دانشگاهها» صورت گرفت، اواخر فروردین ۵۹ شروع کودتای فرهنگی در دانشگاههای ایران بود. اسم آن را گذاشتند «انقلاب فرهنگی»! هدف چه بود؟

خوب است نخست وضعیت و مختصاتی از دانشگاه و دانشجو را بدانیم. پس از قیام ۵۷، نسل جوان ایران چه در مدارس و چه در دانشگاهها وارث اندیشهٔ آزادی و دموکراسی شدند. از دانشگاه و مدارس ایران هوای جمهوری و برابری و عدالت اجتماعی استشمام می‌شد. با وجود تبلیغات دیوانه‌وار حاکمیت مبنی بر «پیوند حوزه و دانشگاه»، این استراتژی همواره به دیوار محکم و مقاوم نسل جوان و پویای دانشگاه می‌خورد و به درون حاکمیت برمی‌گشت. اسلام ارتجاعی خمینی و حوزه‌های مرتبط با حاکمیت او هیچ جای پایی در کانون علم و اندیشه و فرهنگ به‌نام دانشگاه، نمی‌یافت. در همین فضا هم بود که انبوهی کتاب و جزوه و مجله در کار ترویج اندیشهٔ آزادی و دموکراسی و عدالت اجتماعی بودند.

در سال ۵۸ جلسات و کلاس‌های تشریح ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق ایران تحت عنوان "تبیین جهان" توسط مسعود رجوی در دانشگاه شریف برگزار شد. در آن کلاسها ده‌هزار نفر با کارت شرکت می‌کردند. کلاسهای «تبیین جهان» بدون شک بزرگترین کلاس بحثهای فلسفی در تاریخ ایران بود و مشخص بود که ارتجاع نمی‌توانست از آن به‌شدت در خشم و هراس نباشد. بحثهای تبیین جهان که بر اساس مباحث مسلم علمی درباره قوانین حاکم بر تکامل جهان، تاریخ، جامعه و انسان بنا شده بود در جوهر خود، هجومی به ایدئولوژی ارتجاع و در جهت نفی آن بود.

در چنین فضایی از دانشگاه و دانشجو بود که ولایت فقیه یعنی خمینی دید این محیط برای سخنرانی عید نوروز او هیچ وقعی نمی‌گذارد و جایی میان نسل آگاه ندارد.

 

لشکرکشی نظامی علیه علم و فرهنگ

این‌گونه شد که خمینی در اواخر فروردین و اوایل اردیبهشت ۵۹ به دانشگاهها لشکرکشی نظامی کرد. هدف هم ترویج حوزه‌ها در دانشگاه و بستن دهان منتقدان و مخالفان بود. اولین محصول کودتای فرهنگی در دانشگاهها، راه‌اندازی کمیته پاکسازی و اخراج بود. حدود ۱۲هزار استاد و ۱۷هزار دانشجو اخراج شدند. از آن پس هم چندین هزار دانش‌آموز به‌دلیل هم‌خوان نبودن با ضوابط مذهبی و سلطهٔ حکومتی، نتوانستند به دانشگاه راه یابند.

 

کودتای فرهنگی در دانشگاهها ـ بهار ۵۹۹

کودتای فرهنگی در دانشگاهها ـ بهار ۵۹

 

از آن پس بود که به‌موازات سرکوب دانشجو و دانشگاه، ماشین ترور و اعدام و تیرباران دانشجویان در خیابانها و زندانها راه افتاد. به پیوست همین ماشین مرگ، جریانی دیگر هم هر هفته و هر ماه به این کارنامه افزوده می‌گشت که «فرار مغزها» بود.

 

بذرپاشی در افق‌های آینده

خمینی هم‌چون رضاخان و محمدرضاشاه دست به تجاوز به حریم دانشگاه زد. همان‌طور که یادآوری شد، هیچ حاکمی نمی‌تواند با قدرت حافظهٔ مردم و خاطرات انسانها مقابله کند. تجمع همین خاطرات در ذهن و ضمیر دانشجویان باعث آشتی‌ناپذیری مطلق آنان با تمامیت حکومت خمینی و خامنه‌ای شد. با همین مختصات بود که دانشجو و دانشگاه پا به دهه توفانی ۶۰ گذاشت و بذرهای جدیدی در مزارع افق‌های آینده‌اش کاشت...

ادامه دارد...

 

برای مطالعه شماره اول این مقاله به لینک زیر مراجعه کنید:

اینک خوانش دانشجو و دانشگاه ایران (۱)

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/e3745faa-eddf-4b0f-afd8-8c58eab32ab2"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات