در وصف شما، شعر نوشتیم و ترانه
زیرا که شما چشم و چراغید به خانه
چون کاسه خوش نقش که از سنگ زمانه
صد بار ترک خورد و نشکست شمائید
روز، ذبح بزرگ و قتل انسانیت!
دهم شهریور یک روزسرشته بخون بود در میان همه روزهای تاریخ.
ولی، روزی که ایستادگی فرزند انسان تا فرا روی طاقت انسان، بر تارک همه قلل فدا و ایثار درخشید.
صبح بود، هنوز خورشید در تدارک بر تابیدن بر اشرف بزرگ بود،
که:
شب پرستان و مزدوران با سلاحهای مجهز، صورتهای پوشیده و لباسهای سیاه همچون قلب تیره و سیاهشان، از بالای خاک ریزها از نقاط مختلف به پایین سرا زیر شدند، همچون گرگهای گرسنه.
هدف، نابودی اشرف و اشرفیان مقاوم بود و نه چیز دیگر.
از اینجا به بعد، رویا رویی جور و ستم، قتل و جنایت پیشگی، بیرحمی و ناجوانمردی و مزدوری
با سلاح غیظ و کین، گویی همه بدیها، زشتروییها، جنایتها، شقاوتها، بیرحمیها در مخیله مزدوران جمع شدهاند، آری آنها انسان نبودند، صفات انسانی از آنها دور بود، انسان نماهایی بودند که همچون ماشین کوکی میکشتند و مثله میکردند.
اما از سلحشوران مجاهد بگویم، بیسلاح، بیترس وبیم و بیباک، آنچه در ذهن و ضمیزشان میگذرد، فداست و ایثار، در شهید شدن همه از هم سبقت میگیرند، با دستانی بسته، اما رها از همه قید و بند ها، آزاد، آزاد، یگانه با خلق و خدا.
آری این است مسیر مجاهد خلق، برای خلقشان باید گذشت از همه چیز، بینام و نشان و...
اما چه شد، گلها به ظاهر پرپر شدند، اما هر گلی هزاران گل شد، تکثیر شد، شکوفا شد، باغ، گلستان شد، آری همه جا بوی و عطر گل، گلهای زیبا، پاک همچون اشک چشم، همچون خورشید و...
آری، هر زمان که خورشید ظاهر میشود آنها لبخندزنان میآیند، آری، آنها همه جا هستند، همه جا...
درود، درود
زیرا که شما چشم و چراغید به خانه
چون کاسه خوش نقش که از سنگ زمانه
صد بار ترک خورد و نشکست شمائید
روز، ذبح بزرگ و قتل انسانیت!
دهم شهریور یک روزسرشته بخون بود در میان همه روزهای تاریخ.
ولی، روزی که ایستادگی فرزند انسان تا فرا روی طاقت انسان، بر تارک همه قلل فدا و ایثار درخشید.
صبح بود، هنوز خورشید در تدارک بر تابیدن بر اشرف بزرگ بود،
که:
شب پرستان و مزدوران با سلاحهای مجهز، صورتهای پوشیده و لباسهای سیاه همچون قلب تیره و سیاهشان، از بالای خاک ریزها از نقاط مختلف به پایین سرا زیر شدند، همچون گرگهای گرسنه.
هدف، نابودی اشرف و اشرفیان مقاوم بود و نه چیز دیگر.
از اینجا به بعد، رویا رویی جور و ستم، قتل و جنایت پیشگی، بیرحمی و ناجوانمردی و مزدوری
با سلاح غیظ و کین، گویی همه بدیها، زشتروییها، جنایتها، شقاوتها، بیرحمیها در مخیله مزدوران جمع شدهاند، آری آنها انسان نبودند، صفات انسانی از آنها دور بود، انسان نماهایی بودند که همچون ماشین کوکی میکشتند و مثله میکردند.
اما از سلحشوران مجاهد بگویم، بیسلاح، بیترس وبیم و بیباک، آنچه در ذهن و ضمیزشان میگذرد، فداست و ایثار، در شهید شدن همه از هم سبقت میگیرند، با دستانی بسته، اما رها از همه قید و بند ها، آزاد، آزاد، یگانه با خلق و خدا.
آری این است مسیر مجاهد خلق، برای خلقشان باید گذشت از همه چیز، بینام و نشان و...
اما چه شد، گلها به ظاهر پرپر شدند، اما هر گلی هزاران گل شد، تکثیر شد، شکوفا شد، باغ، گلستان شد، آری همه جا بوی و عطر گل، گلهای زیبا، پاک همچون اشک چشم، همچون خورشید و...
آری، هر زمان که خورشید ظاهر میشود آنها لبخندزنان میآیند، آری، آنها همه جا هستند، همه جا...
درود، درود