این روزها رسانههای حکومتی پر از گفتمانهای مختلف در مورد براندازی، سرنگونی و ناپایدار ماندن سلطهگران حاکم بر میهنمان است. آنها هر یک به بیانی از «آتش زیر خاکستر» و آمدن روزی مینویسند که «نه از تاک نشان ماند و نه تاک نشان». گویی همه وقوع توفان سهمگین قیام را بو میکشند و به طرق مختلف به آن واکنش نشان میدهند. به عبارت دیگر رژیم با مشکل بود و نبود مواجه است و بازتاب آن قابل دیدن است.
اقبال عمومی به خط سرنگونی
با مشاهدهٔ چنین وضعیتی، این سؤال پیش میآید که چه اتفاقی در اتمسفر سیاسی ایران رخ داده که افراد تحت نظام و کسانی که کارد تیز کن، سرکوبگر و عملهٔ همین حکومت بودهاند، اکنون دم از اصلاحات این رژیم میزنند و جرأت میکنند که بگویند: «جمهوری اسلامی از لحاظ مشروعیت، مشارکت و کارآیی با مشکل روبهروست». ؟
خوب است این سؤال را از جنبهای دیگر مطرح کنیم؟
دستگاه سانسور و سرکوب رژیم چطور اجازه میدهد چنین اظهاراتی در رسانههایش رسمی درج شود؟
به پاسخ این دو سؤال هنگامی دست پیدا میکنیم که به دو موضوع عنایت داشته باشیم:
۱ـ پیشرفت خط سرنگونی در جامعه ایران، رژیم را در وضعیت جدیدی قرار داده است. اکنون موضوع براندازی نظام و رویآوردن مردم به مجاهدین و کانونهای شورشی مشغلهٔ دستگاه سرکوب و سانسور است. بنابراین نمیتواند در مورد سرنگونی صحبت نکند. وانگهی شبکههای اجتماعی پر از این ترمها و موضوعات است.
۲ـ آبشخور این نوع اظهارات تاریکخانهٔ اشباح در بیت خامنهای است و با طرح و برنامهٔ مشخص به آنها میدان میدهد؛ زیرا میخواهد با سوار شدن بر این مخالفنماییها خط سرنگونی را تخطئه نماید و بگوید که انقلاب و برانداختن حکومت راه چاره نیست و با خسارت همراه است. وظیفهٔ دیکته شده بهمبلغان باند مغلوب نظام که خود را اصلاحطلب میخوانند پیشبرد همین خط است؛ و به همین خاطر به آنها اجازه داده میشود با این اصطلاحات و مفاهیم در برابر مجاهدین خط ببندند.
تلاش برای نجات اصل نظام
یکی از کسانی که تحت پوش اصلاحطلب قلابی در روزهای نمایش انتخابات برای خامنهای دم تکان میدهد حمیدرضا جلاییپور است. او از جلادانی است که به اقتضای زمان نقاب عوض کرده است تا بتواند در شغل جدید به «اصل نظام» خدمت کند. «این مأمور معذور»! در دههٔ شصت در سرکوب مردم کردستان شرکت داشت و هنگامی که فرماندار نقده بود، طی بیانیهیی اعدام ۵۹تن از جوانان مهابادی را اعلام کرد. این اعدامها در تلافی کشته شدن محمد بروجردی، یکی از فرماندهای سپاه پاسداران به اجرا درآمد.
این مهرهٔ باند مغلوب در گفتگو با اعتمادآنلاین میگوید:
«جهتگیری حاکمیت ما بیش از هر چیز «اقتدارگرایانه» است و از دین استفاده ابزاری میکند».
مجری از او میپرسد:
«چرا در نظام ما واعظان کین جلوه در محراب و منبر میکنند در خلوت زندگیشان آن کار دیگر میکنند؟ پیام این زیست دوگانه چیست؟»
او پاسخ میدهد:
«کسانی که در اقتدارگرایی و انحصارگری به حاکمیت کمک میکنند امکان دورویی آنها بیشتر است».
این جملهها را نیز او گفته است:
مردم به حاکمیت بیاعتمادند و برای ساختن آینده خود از حاکمیت ناامیدند
حاکمیت به مردم مظنون است
حاکمیت از سال۸۸ به بعد دایم در حال آمادهباش است
جامعه ایران مطالبهگر و ناراضی است
حاکمیت با پشت کردن به مردم سیلی میخورد
در حاکمیت نگاه امنیتی از نگاه توسعهای قویتر است» (اعتماد. ۲۸فروردین۱۴۰۰).
او همهٔ اینها را گفته است تا بگوید: «راه نجات کشور نه اقتدارگرایی است نه براندازی، بلکه اصلاحات است».
البته برای اینکه امر مشتبه نشود، پیشاپیش تصریح میکند که «به جمهوری اسلامی التزام قانونی و عملی دارم». این جملهٔ او ترجمان همان جملهٔ معروف «ایمان قلبی و التزام عملی به ولایت فقیه» است که هر مزدبگیر حلقهبهگوش خامنهای آن را از بر است.
ترساندن جامعه از قیام و انقلاب
در روزهای پایانی استبداد دینی، از این بازیگران و از این نوع بازیها فراوان خواهیم دید. هدف مشترک تمامی آنها شیطانسازی از مجاهدین و خط سرنگونی است.
«اگر میبینید تا حالا مردم ناراضی هستند بهخاطر این است که خود حاکمیت در برابر اصلاحات مقاومت کرده است. حالا اگر یک مقدار کمتر مقاومت کند، اولاً کف مشارکت مردم از ۵۰درصد بالاتر میرود... ما باید چه کار کنیم؟ برویم انقلاب کنیم؟ که نمیکنیم. برویم سرنگونیطلبی کنیم که نمیکنیم. همچنان اصلاحات را دنبال میکنیم».
«ما در جریان انقلاب و پس از آن فهمیدیم تغییر رژیم تغییر کفش نیست که شما دایم عوضش کنید. دولت را که عوض میکنید در یک دوره بیدولتی میافتید که میتواند پیامدهای سهمگینی داشته باشد، از جمله سالها ناامنی و جنگ».
«سرنگونیطلبها بهدنبال دموکراتیک کردن امور نیستند، آنها نشستهاند تا تقش در برود. تق کشور، نظام. یعنی نشستهاند ببینند کی مردم میریزند در خیابان. ». .
«تغییر نظام سیاسی چاره کار نیست چرا که سوری شدن ایران دم در است و نسلی که انقلاب کرده زنده است و میداند انقلاب چه پیامدهای پرهزینهای دارد».
***
بنظر میرسد این اعترافات، حکایت همه جباران و دیکتاتوران تاریخ و همدستان آنهاست که در فاز پایانی حاکمیتشان و در شرایطی که در مسیر غرق شدن در دریای خشم ملت قرار دارند به ناگزیر «صدای انقلاب ملت» را میشوند.
البته این مهرهٔ سوختهٔ باند اصلاحات قلابی در حالی سنگ اصلاحطلبی را به سینه میزند و در وحشت از قیام مردم دم برای مقام عظمای ولایت میجنباند که خامنهای در حال برداشتن آخرین گام برای جراحی رژیم است و مردم ایران در کف خیابانها حکم به مرگ تاریخی هر دو باند نظام دادهاند.