در ویژگیهای نظام جمهوری اسلامی آخوندی همواره به این موارد برخوردهایم و تجربه نمودهایم: انحصارطلبی، اشغالگری، غارتگری، چپاولگری، دجالگری و ضدبشری. واضح است که برای کسب چنین ویژگیهایی اصلاً علم و تخصص نیاز نیست؛ ویژگی «ضدبشری» کافیست تا بقیهٔ ویژگیها را به نخ تسبیح سلطهگری بکشد.
از آغاز صدارت این قوم اشغالگر هم آنچه که هرگز با علم سیاست و حکومتمداری تراز و همخوان نبوده، مواضع و رفتار و روش حکومت کردن این قوم بوده است. خمینی از همان سال اول، فرش علم و تخصص را از زیر پای حکومت و حکومتمداری کشید تا فقط سلطهٔ ولایت فقیه باقی بماند و بس. بعد از خودش هم وارثانش همین سیاق را پیشه کردند. حاصل این بیعلمی و بیتخصصی در سیاستمداری این شده است که:
ایران را سدهها به عقب بردهاند،
زندگانی متعارف و معمول مردم را به سقوط کشاندهاند،
لانههای مرگ و ترور و تجاوز در منطقه راه انداختهاند،
یک ارتش شخصی ولیفقیه موازی ارتش رسمی تشکیل داده و بیشترین بودجهٔ دولت را به کام سیریناپذیرش میریزند،
بهدلیل بیکفایتی علمی و تخصصی و انحصارطلبی سیاسی و مذهبی، بالاترین سطح فلاکت را نصیب ایران کردهاند،
با مرجح دانستن حوزههای جهل و نهادهای مفتخور مذهبی نسبت به دانشگاهها و مراکز علمی، میلیونها مغز و نخبه را از ایران فراری دادهاند،
با راهانداختن یک الیگارشی بیدروپیکر چپاولگری با سلطهگری سپاه پاسداران، اقتصاد ایران را به لب پرتگاه کشاندهاند،
خط فقر را به ۱۰میلیون تومان رساندهاند،
بیشترین ترکتحصیل دانشآموزی را در تاریخ ایران به بچههای مستعد علم تحمیل کردهاند،
بالاترین کشتار مخالفان و منتقدان را تحت لوای دین و حکومت مطلقهٔ فقیه مرتکب شده
و مینهای تخریب را در محیطزیست ایران تکثیر نمودهاند.
اینها شماری از آثار بیعلمی در سیاست و سیاستمداری در نظام آخوندها هستند که با ویژگیهای دجالگری و ضدبشری درآمیختهاند.
اکنون اما آنقدر آسیب این ویژگیها حتی در درون نظام بارز شده است که یکی از مدافعان اصلاحاتچی دیکتاتوری قرونوسطایی آخوندی، از نبودن علم سیاست در نظام آخوندی به داد و فغان آمده است. عباس عبدی طی یادداشتی در روزنامه آرمان بهتاریخ ۲۶آذر۹۹ با یک قیاس قابل تأمل، مختصات و سطح علوم سیاسی کارگزاران آخوندی را شرح میدهد:
«بیایید فرض کنیم در کشوری پسر یک صاحب قدرت را عضو تیم ملی یک ورزش محبوب کنند، در حالی که اصولاً اهل آن ورزش نیست. خب این اتفاق موجب مضحکه خواهد شد».
وی برای روشنتر شدن موضوع و آدرس سرراست دادن این قیاس، پرده را کنار میزند و به ریشهٔ مشکلات چهار دههٔ گذشته و هماکنون ایران اعتراف میکند. اعتراف میکند که در نظام آخوندی «سیاست، حرفهٔ بیدر و پیکر است» و این «مهمترین حرفه، فاقد ملاک روشنی تخصصی و تجربی است» و مشتی اشغالگر بیسواد سیاسی دارند با سرنوشت ایران و مردمش بازی میکنند:
«برای ورود به هر پستی، یا تجربه یا تحصیلات را ملاک لازم برای صلاحیت در نظر میگیرند. در این میان مهمترین حرفه در کشور نه تنها فاقد چنین ملاکهای روشنی است، بلکه ورود به آن از هر کار دیگری سادهتر است. سیاست، حرفهٔ بیدر و پیکر ایران است. نه تخصص میخواهد و نه تجربه و نه حتی مهمتر از این دو، هدف». (همان منبع)
نکتهٔ قابل توجه این است که این دلسوز و شیفتهٔ نظام آخوندی تازه پس از چهار دهه به این سطح از دریافت وضعیت علم سیاست در نظام ولایت فقیه رسیده است. در ۴۱سال گذشته انبوهی گزارش، مقاله، کتاب و فیلم دربارهٔ همین ویژگیهای جمهوری اسلامی و ضد علم سیاست بودن کارگزارانش نوشته و نشر یافته است. بهعلاوه اینکه مردم و نسل جوان ایران با چندین قیام بزرگ، از تمامیت این نظام اشغالگر گذشتهاند و به چنین اعترافهای آخر خطی فقط تسخر میزنند!