مرضیه رضایی، ستاره دیگری از آسمان پرفروغ خانواده رضاییها به کهکشان شهیدان پیوست.
مرضیه (مهین) یادگار روزگار خشم و عشق و شراره و عاطفه؛ ثمره خونین نسلی بود که توانست از همهچیزش بگذرد تا خلقی را به همه چیز یعنی به «آزادی» برساند.
مرضیه رضایی؛ شرارهیی که روز ـ ۱۴اردیهبشت ۹۷ـ ردای سرخش به دوش شهرمان افتاد؛ در ۳سالگی با مرگ برادر آشنا شد.
راه پرستاره از احمد تا مرضیه از خانواده رضاییها
برادرش احمد اولین شهید خانواده رضاییها در ۱۱بهمن ۱۳۵۰ در نبردی نابرابر با مزدوران شاه به خاک افتاد. او که راهگشا و نخستین شهید مجاهدین خلق بود، فاتح دروازههای دنیای جدیدی بود که با کلمه فدا آغاز شد. دنیایی از صدق، فدا و پایداری که نسلی را برای قیام و شکوفایی و انقلاب پرورش داد و احیا کرد.
رضا رضایی سومین نهال پاک باغ خانواده رضاییها بعد از شهادت احمد در نامهیی به مادر قهرمانش چنین نوشت:
«احمد دوست بزرگ و صمیمی مردم بود و یک لحظه در زندگیاش از یاد دردهای مردم غافل نبود، همیشه به من سفارش میکرد که اگر من شهید شدم از طریق آدرسهایی که نوشتهام به کمک آنها ادامه بده، در آخرین روز از زندگیاش در این دنیا به من گفت رضا برای اینکه درخت انقلاب خشک نشود خون ما باید ریخته شود ما با خون خود باید مسیر حق و عدالت و راه مبارزه را بهطور مشخص ترسیم کنیم».
خانواده رضاییها ـ حاج خلیل رضایی، احمد رضایی، مهدی رضایی، رضا رضایی
دومین فریاد سرخ را برادر دیگرش مهدی در بیدادگاه شاه طنین انداخت.
مهدی رضایی در حالی که ۱۹سال بیشتر نداشت، پس از ماهها شکنجه و درد، رو در روی جلادان و شکنجهگرانش خروشید و جوشید و گفت:
«من در اینجا به اتهام عشق به خلق و پیکار در راه خلق محاکمه میشوم... بگذار رگ و پوست ما در راه خلق فدا گردد. تا ظلم هست مبارزه هست و تا مبارزه هست شکست و پیروزی هست ولی سرانجام پیروزی متعلق به خلق است. این را من نمیگویم. این را تاریخ میگوید…»
مهدی رضایی ـ دومین شهید خانواده رضاییها در بیدادگاه شاه
دفاعیات مهدی در بیدادگاه نظامی، پیام مبارزه انقلابی را به میان مردم برد و راهگشای بسیاری از جوانان به سمت آرمان آزادی گردید. رژیم شاه که از دفاعیات قهرمانانه مهدی رضایی به خشم آمده بود، بار دیگر او را به زیر شکنجههای وحشیانه برد و در سحرگاه ۱۶شهریور ۱۳۵۱ مهدی را به جوخههای تیرباران سپرد.
و اینگونه بود که مهدی رضایی ـ دومین نهال باغ خانواده رضاییها ـ روئینهتنی که بهقول زندهیاد احمد شاملو «راز مرگش اندوه عشق و غم تنهایی بود» و مردم او را گل سرخ انقلاب نامیدند ۷ماه پس از شهادت برادرش رضا به خاک افتاد.
بدین ترتیب مرضیه رضایی پرواز دومین برادرش را در ۴سالگی دید و در ۵سالگی شاهد شهادت برادر دیگرش رضا بود.
رضا سومین شهید خانواده رضاییها در ۲۵خرداد ۱۳۵۲ در جریان یک درگیری نابرابر با مزدوران ساواک، پس از نبردی سخت، قهرمانانه بهشهادت رسید.
مرضیه در جریان انقلاب ضدسلطنتی ۱۰ساله بود؛ ۳سال بعد در حالی که ۱۳سال بیشتر نداشت و وارد زندگی مبارزاتی شده بود با خواهرش آذر نیز وداع کرد. آذر در جریان عاشورای مجاهدین در ۱۹بهمن ۱۳۶۰ به همراه همسرش سردار کبیر خلق موسی خیابانی در جنگی نابرابر با مزدوران خمینی به خاک افتاد و چند ماه بعد باز هم خون دیگری در حماسه ۱۲ اردیبهشت و شهادت مهینی دیگر از تبار و خانواده رضاییها...
مجاهد خلق مرضیه رضایی در کسوت رزمنده ارتش آزادی
اینگونه بود که مرضیه در بستری از خشم و عشق و شراره، جوشید و شورید و شعلهور شد.
به همین علت است که نمیتوان گفت او از چه زمانی و چگونه وارد میدان و نبرد برای آزادی شد. او که الفبای مبارزه را از برادران مجاهدش احمد و رضا و مهدی آموخت، در مکتب پایداری و جسارت آذر و مهین و فرشته و زهرا و فائزه و دیگر یارانش شکوفا شد.
مهین در زمانی که ۱۴سال بیشتر نداشت، مسئولیتهای انقلابی خود را در تشکیلات خارج کشور مجاهدین برعهده گرفت و در ۱۷سالگی به منطقه مرزی شتافت و همزمان با تأسیس ارتش آزادیبخش ملی ایران در کسوت رزمنده ارتش آزادی درآمد.
مرضیه (مهین) رضایی در زمره اولین زنان مصمم مجاهد خلق بود که به خط مقدم نبرد برای آزادی رفت و از آن پس مسئولیتهای مختلفی را بهعنوان یک فرماندهٔ ارزنده ارتش آزادیبخش عهدهدار بود.
او دیگر نه یک عضو خانواده رضاییها که پیکی پاک و قاصد بیقرار نسلی بود که خمینی در سال ۶۰ کمر به نابودیش بست و در سال ۶۷ حکم قتلعامش را صادر کرد.
نسلی پاک و خجسته و مسعود.
مرضیه رضایی در فراز پرشکوه پایداری
اما درخشانترین فراز زندگی انقلابی مرضیه رضایی طی ۳۶سال حضور مداوم در متن نبرد و مبارزه برای آزادی، ۱۴سال دوران پایداری پرشکوه بود. او در این دوران با مسئولیتپذیری و روحیه سرشار انقلابی، الهامبخش پایداری برای همه خواهران و برادرانش بود.
مهین در جریان رویارویی با مزدوران خامنهای در یورش وحشیانه ۶ و ۷مرداد 1388در خط مقدم مدافعان اشرف بود و در این مسیر هم بهرغم بیماری با هیمه جانش شعلهور شد و برای رساندن صدای اعتراض اشرفیان به جهان، دست به اعتصابغذا زد.
مرضیه رضایی در جریان اعتصاب ۹۲روزه اشرف
مجاهد صدیق مرضیه رضایی، از آن پس نیز تا لحظه پرکشیدن و بهویژه در دوران نبرد با بیماری جانکاه سرطان، سرشار و استوار ایستاد و مسئولیتهای انقلابی و تشکیلاتی خود را برعهده داشت. او بیماری را ابتلایی دیگر و آزمایشی از آزمایشهایی که در مسیر آزادی پیش پای هر مجاهد خلق قرار دارد میدانست و با همین روحیه رنجهای طاقتفرسای بیماری را مغلوب ارادهاش کرد. (مهین) مرضیه رضایی در نقشهمسیر شب قدر رمضان ۱۳۹۶ با اشاره به همین ابتلا نوشته است:
«از او [علی (ع)] میخواهم در ابتلا جدیدی که خدا نصیبم کرده، همواره مرا شاکر، صابر و بدهکار گرداند و نگذارد ذرهیی گرد آه، حیف، افسوس، طلبکاری و بیحوصلگی بر من بنشیند.»
این است سیمای خجسته نسلی که با استعانت از خون سرخ شهیدان و یارانش تا آخرین نفس در رهایی و آرمان پاک آزادی جانانه جنگید؛ از هر آزمایش و ابتلایی استقبال کرد و در منتهای صدق و فدا و پاکبازی، سال گذشته در نامهیی نوشت:
«با استعانت از همه یاران دلیر رکاب امام حسین، ای کاش صد جان داشتم و در این مسیر و وفای به عهد برای این رهبری، این آرمان و این خلق میدادم. اگر هزار بار شهید شده و دوباره زنده شوم، انتخابی جز این نخواهم داشت و به آن افتخار میکنم. ما مجاهدین این فرصت مبارزاتی، این جایگاه تاریخی و این کانون استراتژیکی را به قیمت خون صدهزاران و بیشماران بهدست آوردهایم، قدر و ارزش آن را میدانیم و بههیجوجه آن را از دست نخواهیم داد».
بیتردید رزم آتشین و عزم آهنین او سرلوحه و سرمشقی برای جوانان قیام و قیامآفرینان جوان میهن خواهد شد و همانگونه که در ردای سرخ مهدی رضایی خلقی شکفته شد با یاد او، فریاد و نامش، مرام آزادی در میهن گل میکند.
بر این کویرِ برهنه ببار خونم را
که سرخجنگلی از التهاب میروید
به دستهای چو فریاد سرخ تا خورشید
هزار پرچم پر پیچ و تاب میروید
ردایِ سرخِ رفیقان به دوشِ شهر افتاد
ببین چه قامتی از انقلاب میروید (۱)
پانویس:
۱-ایرج جنتی عطایی