توتالیتاریسم دینی طی نزدیک به نیمقرن، با انحصارطلبی، تمامیتخواهی و سرکوب سیستماتیک، کشوری متمدن مانند ایران را به بند کشیده است. این توتالیتاریسم نهادینه شده در ولایت فقیه، برای استمرار سلطهٔ خود از اهرمهایی مانند ایجاد رعب، مرگآفرینی، گسترش پلیس امنیتی، اشاعهٔ سوگ و سیاهپوشی استفادههای فراوان کرده است. منبع ارتزاق این هیولا خون داغ و فرو ریخته بر چوبههای اعدام و تختهای شکنجه و رنجهای بیشمار مردم بوده است. اما اکنون تمامی این شیوهها به بنبست برخورده است. جوانان شورشی ایران در کف خیابانهای ملتهب ایران دیگر از قهر عریان نمیهراسند. آنها به هارترین نمادهای سرکوب در خیابان یورش میبرند و آنان را به هزیمت وامیدارند. از این پدیده، شایسته است بهعنوان «شکستن طلسم ترس» نام ببریم. از پیامدهای شکستن این طلسم این است که اعمال قهر حکومتی دیگر پاسخ ندارد بلکه بردار آن معکوس شده است. بهعبارت گویاتر یعنی هر چه حکومت به میزان سرکوب بیفزاید و با جوانان شورشی دربیفتد، آنان را در گستره و کیفیت جدیدی به میدان خواهد آورد و به سوی مقاومت مسلحانه سوق خواهد داد.
سایت حکومتی بهارنیوز (۱۵مهر ۱۴۰۱) از قول یکی از اصلاحطلبان قلابی به نام «محمدرضا تاجیک»، به این پدیده اعتراف میکند:
«سوژه سیاسی کنونی در جامعه امروز ایران از دوران ترس عبور کرده و وارد دوران قهر شده است».
جوانان قیامی دیگر هنگام مواجه شدن با ماشین سرکوب این رژیم، از میدان به درنمیروند، دچار خمودگی، شکستگی، در خودفرورفتگی و ناتوانی نمیشوند، آنها با ایستادگی در برابر قهر، نیروی ویرانگر آن را به اعمالکنندگانش برمیگردانند. از این مقاومت انرژی میگیرند. خشم آنان بر قهر حکومتی غلبه میکند.
نسلی آمده است که از صدای گلوله و فرود ساچمههای داغ بر پیکر خود نمیهراسد. با چهرهیی شکسته در خون به پیروزی و سرزندگی لبخند میزند. وقتی در یک خیابان به عقب رانده میشود، جوانتر، برافروختهتر و سرشار از انرژی بازیافته، قد راست میکند و خیابان دیگر را به تصرف خود درمیآورد.
«جنبش کنونی با یک نوع شادمانی و شور زندگی همراه است. کنشگر امروز در حال زنده کردن و معنا بخشی به زندگی خود است، و در همین فرایند نیز او در حال معنا کردن خود است» (همان منبع).
نزدیک به نیمقرن سرکوفت زدن به جامعه و سرکوب شور زندگی و آزادیخواهی، مولودی زاییده است که میداند عمامهداران فرتوت و تاریخ مصرف گذشته فقط زبان قهر را خوب میفهمند و باید با شرارههای برجهیده از ضمیر توفانی باروت آنها را به زیر کشید.
«کنشگر امروز تصور میکند جز با خشم نمیتواند حرف خود را به طبقه حاکم برساند
کنشگر امروز تصور میکند که نمیتواند تغییری ایجاد کند و مسیر دیگری پیش روی او وجود ندارد و چاره را تنها در اعمال قهر میبیند. او تصور میکند که تنها زبان خشم چارهساز است و سایر زبانها جواب نمیدهند و شنیده نیز نمیشوند» (همان).
آری این حکومت «در طول سالها خرمن خرمن نفرت کاشته و حالا خرمن خرمن خشم برداشت میکند».
تئوریپرداز و جامعهشناس حکومتی این خشم توفنده، شعلهور و مقدس حقطلبانه را به یک «تروما» تشبه میکند؛ ترومایی بهوجود آمده از «بسیاری روانرنجوریها» که «حتی اگر یک بتن نیز بر سرراه کنشگر ریخته شود، از همین فضای بتنی یک روزنه برای خود باز میکند و از آن عبور میکند».؛ و میگوید: «باید بپذیریم کنش برآمده از این تروما دیوار نمیشناسد و از هر دیواری عبور میکند».
در مقابل جنبش انرژیتیک جوانان، حکومتی قرار دارد که تاریخ مصرف آن سپری شده است. این حکومت تاکنون با استفادهٔ ابزاری از دین و سودبری از قهر عریان و ترور توانسته بود سلولهای فرسوده و از کارافتادهٔ خود را زنده وانمود کند اما دیگر نمیتواند زیرا آخرین برگهای خود را بازی کرده است. «دیوارسازی» و «سدبستن» دیگر نمیتواند «خرمنهای عظیم خشم» را مهار کند.
«گفتمان مسلط پس از انقلاب اسلامی از فروغ و تولید و باز تولید معنا افتاده است! دیگر دال اعظم این گفتمان همچون یک آتشفشان نمیجوشد و به تعبیر راینهارت کوزلک تولید مفاهیم بنیادین نمیکند. به نظر نوعی خشکسالی آمده که دیگر شاهد تولید سبک، آموزه، ایده، هویت، معنا و... نمیکند و تبدیل به یک نه و دیوار بزرگ شده است و فقط در مقابل مردم سدسازی میکند.
در دنیایی که تمامی درهای گفتمانی به روی مردم جهان باز است، دیگر نمیتوان درها را بست» (همان).
سخن در یککلام این است:
دیوارها و سدهای استبداد، اختناق و توتالیتاریسم دینی در حال فرو ریختن هستند. انقلابی نوین در کف خیابانهای ایران در جریان است که هیچ نیرویی نمیتواند آن را متوقف کند.