۳۴ سال پس از نسلکشی تابستان ۶۷ تبلیغات حکومتی، صادق کوشکی یک مهرهٔ هار خود را تحت عنوان «عضو هیأت علمی دانشگاه تهران»! به صحنه آورد تا به مالهکشی آن جنایت هولناک بپردازد. این دژخیم فرهنگی کار علاوه بر خبرگزاری موسوم به «دانشجو» با برنامهٔ «جهان آرا» در تلویزیون حکومتی شبکهٔ افق نیز مصاحبه کرده است. مضمون آنها [صرفنظر از جملهبندیها] یکی است و نشان میدهد که یک سناریو در هر دو مصاحبه بهکار رفته است. در این یادداشت به هر دو استناد میشود.
این دو مصاحبه حاوی چند قلب واقعیت است؛ همراه با یک اعتراف صریح به حقانیت مجاهدین سر موضع و شکوه پایداری تاریخی آنها
اجازه بدهید متن مصاحبهٔ او با تلویزیون حکومتی افق به تاریخ ۲۴مرداد ۱۴۰۱ را مرور کنیم:
«مجاهدین خلق بعد از فروغ بیفروغشان تو زندانها قصد شورش داشتند امام گفت کمیته ۳نفره تشکیل بشود هر کسی از اینهاست بیاید به نفع خودش شهادت بدهد! این رافت اسلامی تا کجا منافق میآمد میگفتند که تو براندازی یا دیگر توبه کردهای گفتند قبول است سند و مدرک نمیخواهد شاهد هم نمیخواهد برو! میآمد میگفت: «درود بر رجوی، من براندازم میخواهم جمهوری اسلامی را نابود کنم»، میگفتند خیلی خوب این را ببرید اعدام کنید که زیر ۵۰۰نفر اینجوری حماقت کردند. بقیهٔ چند هزار نفر گفتند: «نه آقا ما برانداز نیستیم». این رافت اسلامی این هر جای دنیا بود این اعضای گروهک که تو زندان بود و دنبال شورش بودند همه اعدام میشدند».
مالهکشی ماهیت و چرایی قتلعام ۶۷
نخستین قلب واقعیت در اظهارات این مدافع امام رذالتپیشگان و فتوای نسلکشی او، این است که میگوید: «زندانیان سیاسی مجاهد خلق بعد از عملیات فروغ در زندانها قصد شورش داشتند»؛ و بهطور تلویحی از این نتیجه میگیرد که کشتار مجاهدین در واکنش بهعملیات فروغ جاویدان بوده است. این یک قلب واقعیت محض است. طبق گزارش زندانیان از بند رسته، آمادهسازی برای کشتار زندانیان سیاسی از حوالی پاییز و زمستان ۱۳۶۶ با طبقهبندی زندانیان آغاز شد. در بهار ۱۳۶۷ حکم رسیدگی مجدد به پرونده زندانیان با بازجویی از آنها شروع شد. فتوای دستنویس خمینی برای قتلعام مجاهدین قبل از عملیات فروغ جاویدان صادر شده. او در آن فتوا به «جنگ کلاسیک مجاهدین در شمال و غرب و جنوب کشور» اشاره میکند و منظور او سلسله عملیات مرزی، از جمله عملیات آفتاب و چلچراغ ارتش آزادیبخش است. در هیچ جا بهعملیات فروغ جاویدان اشاره نشده است.
قتلعام مجاهدین از روز ۲۸تیر ۱۳۶۷ [و البته در خفا] کلید خورد.
«شورش در زندانها»!
گزارهیی به اسم «شورش در زندانها»، ساخته و پرداختهٔ پروپاگاندای آخوندی است تا خمینی و هیأت مرگ را سفیدسازی نماید. شورش در زندانها خبری نیست که از دید روزنامهها و خبرگزاریهای آن زمان مخفی مانده باشد. هیچ گزارش مستندی در این رابطه وجود ندارد و در هیچ جایی به ثبت نرسیده است.
آقای منتظری در دیدار با هیأت مرگ به صراحت به آنها میگوید: «اینکه ما بیاییم بدون اینکه فعالیت تازهیی [از جانب زندانیان] باشد اینها را اعدام بکنیم، معنیاش این است که... همه دستگاه قضاییمان غلط کرده»... این فاکت نشان میدهد که چیزی به نام «شورش در زندان» در اساس واقعیت ندارد.
تقلیل آمار قتلعامشدگان به ۵۰۰نفر
۳ـ تقلیل آمار زندانیان سیاسی قتلعام شده به ۵۰۰نفر از سوی صادق کوشکی در حالی است که آقای منتظری در نامهٔ ۹مرداد ۱۳۶۷ خود به خمینی از «اعدام چند هزار نفر در ظرف چند روز» سخن به میان میآورد:
«... اگر فرضاً بر دستور خودتان اصرار دارید اقلاً دستور دهید ملاک اتفاقنظر قاضی و دادستان و مسئول اطلاعات باشد، نه اکثریت و زنان هم استثناء شوند مخصوصاً زنان بچهدار و بالاخره اعدام چند هزار نفر در ظرف چند روز هم عکسالعمل خوب ندارد و هم خالی از خطا نخواهد بود».
مهدی خزعلی، پسر شیخ قاسم خزعلی نیز در تاریخ ۵شهریور ۱۳۹۵ در مورد این آمار میگوید:
«اینها [زندانیان سیاسی] بهحبس محکوم شده بودن و میبایستی آزاد میشدند اینکه ما بهانهیی بیاوریم اینها رو از سلولها بیاوریم بیرون و بدار بیاویزیم هیچ توجیهی ندارد… ظرف یک ماه بهروایتی، روایت آقای منتظری قریب ۴هزار نفر بهروایت معاونت وزارت اطلاعات قریب ۲۰هزار نفر در تهران و استانها یعنی ۴هزار نفر مال تهران هست و بهروایتی کسی مثل آقای ملکی قریب ۳۳هزار نفر ظرف یک ماه و چند روز سی و چند روز بدار آویخته شدن اینها. آیا جنازههاشون تحویل شد آیا خانوادهها اطلاع پیدا کردن آیا قبری بهخانوادهها تحویل دادید. همه اینها حقوق شهروندی است که شما زیر پا گذاشتید اما چه کسانی این کار رو کردن؟ قطعاً بایستی این سه نفری که الآن یکی شون وزیر است، یکی شون رئیس آستان قدس است، و یکی شون ریاست دادگاه انتظامی قضات را داره، باید پاسخگو باشند».
«رأفت امام»!
پاسدار فرهنگی رژیم سعی میکند از دجال بزرگ، یک چهرهٔ رئوف بسازد و دستهای او را از جنایت بشوید:
«شما نگاه کنید ببینید امام با مجاهدین خلق چکار میکند سال۶۷ امام میگوید مجاهدین خلق آنهایی که تو زندانها آماده شورش! بودند هیأت سه نفره بنشیند هر کدامشان بیایید خودش از او بپرسید آیا تو با جمهوری اسلامی میخواهی دشمنی کنی؟ اگر گفت نه ولش کنید برود دنبال کارش رهاش کنید از این دیگه بیشتر رأفت!» (خبرگزاری دانشجو. ۲۴مرداد ۱۴۰۱)
بستن چنین رأفتهای کذایی به ریش امام کذاب، در حالی است که خمینی در حکم خود برای قتلعام مجاهدین به جلادان کارکشتهٔ خود تأکید میکند که «رحم بر محاربین سادهاندیشی است، قاطعیت اسلام در برابر دشمنان خدا از اصول تردیدناپذیر نظام اسلامی است، امیدوارم با خشم و کینه انقلابی خود نسبت به دشمنان اسلام رضایت خداوند متعال را جلب نمایید». او به این اکتفا نکرده و در ادامه مینویسد که «وسوسه و شک و تردید» نکنند. بر آن میافزاید که اشداء علی الکفار باشند. با این حال برای اینکه حکم را چند قبضه کند تردید آنها در مسائل قضایی را نادیده گرفتن خون شهدا تلقی میکند.
موسوی اردبیلی، قاضیالقضات خونآشام وقت که از این همه درندگی دچار «وسوسه و شک و تردید»! شده، نامهیی به احمد خمینی مینویسد و سؤالهای خود را مطرح میکند. این نامه و پاسخ به آن نیازمند هیچ توضیح و تفسیر نیست.
نامهٔ احمد خمینی به خمینی:
«بسمه تعالی
پدر بزرگوار، حضرت امام پس از عرض سلام آیتالله موسوی اردبیلی در مورد حکم اخیر حضرتعالی درباره منافقین ابهاماتی داشتند که تلفنی در سه سؤال مطرح کردند.
۱- آیا این حکم مربوط است به آنهایی که در زندانها بودهاند و محاکمه شدهاند و محکوم به اعدام گشتهاند ولی تغییر موضع ندادهاند و هنوز هم حکم در مورد آنها اجرا نشده است یا آنهایی که حتی محاکمه هم نشدهاند محکوم به اعداماند.
۲- آیا منافقینی که قبلاً محکوم به زمان محدودی شدهاند مقداری از زندانشان، را هم کشیدهاند ولی بر سر موضع نفاق میباشند محکوم به اعدام میباشند.
۳- در مورد رسیدگی به وضع منافقین آیا پروندههای منافقینی که در شهرستانهایی که خود استقلال قضایی دارند و تابع مرکز استان نیستند باید به مرکز استان ارسال گردد یا خود میتوانند مستقلاً عمل کنند.
فرزند شما احمد»
پاسخ مختصر خمینی:
«بسمه تعالی
در تمام موارد فوق هر کس در هر مرحله اگر بر سر نفاق باشد حکمش اعدام است. سریعاً دشمنان اسلام را نابود کنید. در مورد رسیدگی به وضع پروندهها در هر صورت که حکم سریع تر انجام گردد، همان مورد نظر است.
روحالله الموسوی الخمینی»
تلاءلو شکوه پایداری از خلال اعترافات دژخیم
کاهش دادن تعداد اعضای هیأت مرگ به ۳نفر برای ایزگم کردن نقش ابراهیم رئیسی در نسلکشی ۶۷ یکی دیگر از قلب واقعیتهاست اما در کنار این همه قلب واقعیت، دشمن ضدبشری ناخواسته به یک واقعیت تابناک اذعان کرده است.
پایداری تاریخی مجاهدین بهصورت جریانوار بر موضع مجاهدی:
«... طرف میآمد میگفت نه من بر پیمان با رجوی هستم و میخواهم علیه جمهوری اسلامی مبارزه بکنم درود بر رجوی میگفتند، بعضی از آنها، [دادستان] میگفت خیلی خوب این رو اعدامش کنید... شما نگاه کنید ببینید سران حزب توده اینها اقرار کردند به جاسوسی تا آخر عمرشان خانه شیک و خوب راحت داشتند زندگیشان را میکردند» (از متن مصاحبه با خبرگزاری دانشجو).
جرم آنها این بود که بهخاطر وفاداری به شرف یک نام زندگی خفتبار در زیر نعلین خونی ارتجاع را در «خانههای شیک و خوب و راحت» بر مرگ سرخ ترجیح ندادند. نامی که مریم رجوی در مورد آن میگوید:
«آنها در تکرار این سرخترین نام زمانه ما، فقط نمیخواستند عشق و ایمان خود را به او بیان کنند، بلکه پیامی هم برای هر یک از ما داشتند. پیامشان این بود که ای مجاهدینی که در این مسیر گام برمیدارید، ای نسلهایی که پس از ما میآیید، ای جوانانی که داستان تمام نشده ما را میشنوید، راه و آرمان مسعود را در پیش بگیرید، راه قیمت دادن برای آزادی، راه نبرد بیامان برای برابری، و راه نبرد برای جامعهیی عاری از ستم، عاری از تبعیض و عاری از جهل و فریب».
پژواک وفاداری آنان هماینک در فریادهای رسا و انتخابهای تکاندهندهٔ مجاهدین و کانونهای شورشی و هر ایرانی شرافتمند جاری است. شیطانسازیهای گاه و بیگاه دستاندرکاران آن نسلکشی هولناک و نابخشودنی، برای خنثیسازی تبعات عظیم این پژواک است؛ و البته راه به جایی نخواهد برد.
«تا این خاک، این خاک خونی،
خونین است
قطره در دریا گم نخواهد بود
و ما در جستجوی شما
فراموش نخواهیم کرد چهرههای قاتلان را»