«قدرت سیاسیِ انفجاری و محاسبهناپذیرِ «زندگی در راستی»
در این واقعیت نهفته است که بهمحض آنکه شناخته گردید،
صاحب یک همپیمان میشود؛ همپیمانی که هر چند نامرئی
است، اما همهجا حضور دارد. این همپیمان، «سپهر پنهان» است.
«زندگی در راستی» در این سپهر پنهان بهوجود میآید و رشد
مییابد، آن را به خود فرامیخواند و از آن همدلی میشنود.
فضای ارتباطی بالقوهٔ او در اینجاست. این فضا البته پنهان است
و به همین دلیل از سوی حاکمیت، خطرناک تلقی میشود».
(واسلاو هاول، کتاب «قدرت بیقدرتان»، ص ۳۲)
***
در وجه تسمیهیی که آورده شد، این عناصر که گویای مختصات جامعهٔ ایران میباشند، قابل توجه هستند: «قدرت انفجاری محاسبهناپذیر»، «همپیمانی نامرئی»، «سپهر پنهان» و «فضای ارتباطی بالقوه».
این عوامل دیریست که نظام آخوندها را به خود میپیچد. از این رو حاکمیت ولایت فقیه تمام تلاش و تقلایش بر این است که نگذارد این عوامل که در سراسر ایران پراکندهاند، به هم برسند؛ چون بهوجود این عوامل ــ که همان جبهه سراسری علیه حاکمیت باشند ــ یقین دارد و «به همین دلیل، خطرناک تلقی میشود».
رویکرد حاکمیت و دولت آخوندی پس از قیام آبان ۹۸ این بوده و هست که نگذارد هیچ تجمعی شکل بگیرد؛ چرا که یقین دارد این یکی هر وقت و هر کجا که باشد، با فاصلهٔ بسیاری از قبلیها، بلافاصله بدل به بهمنی عظیم خواهد شد. یقین دارد که در صورت شکلگیری یک تجمع بزرگ، پتانسیل «قدرت انفجاریِ محاسبهناپذیری» نقد خواهد شد.
رویکرد بههم زنندهٔ هر تجمعی از جانب گزمهها و لباسشخصیهای جانی، هرگز نشانهٔ قدرت و ثبات جنایت نیست؛ در واقع امر رژیم آخوندی میان قیچیِ «همپیمانی نامرئی» و «فضای ارتباطی بالقوه» قیامآفرینان و مردم ایران گرفتار آمده است.
رفتار گزمههای حکومتی در مراسم درگذشت استاد شجریان یکی از شاخصهای گرفتار آمدن رژیم آخوندی در پتانسیل «قدرت انفجاریِ محاسبهناپذیر» مردم بود. واقعیت این بود که حکومت تمام عناصر اطلاعاتی و امنیتیِ موجود در تهران و مشهد را بسیج مقابله با تهدیدات مراسم بزرگداشت هنرمندی محبوب کرد. بنابراین هر واقعهیی در بیرون از دایرهٔ حکومتی، یک تهدید بالفعل در راستای «انفجاری محاسبهناپذیر» خواهد بود.
عین وضعیت امنیتی پیرامون گرامیداشت محمدرضا شجریان، در شکلگیری تجمع مردم بهبهان هم بود. آنجا هم حکومت با هول و هراس تلاشش را کرد که تجمع محاسبهناپذیر شکل نگیرد.
این نمونهها و موارد مشابه کوچکتر یا بزرگتر، همگی از یکطرف نشانی پایان ظرفیت سیاسی نظام آخوندی را میدهند و از طرف دیگر گویای «همپیمانی پنهان» یک جبهه به وسعت ایران برای شکار لحظهٔ موعود در شکستن حصار گزمههای خامنهای است.
ویژگی دیگر چنین شرایطی این است که خامنهای باید نیروهایش را ۲۴ساعته در آمادهباش نگه دارد. معنی هر آمادهباش دائمی هم این است که چون راه دیگری برای نظام باقی نمانده، فرسایش و ریزش و تشدید تضادهای مداوم پیش رو است. فراتر از این هم معنیاش این است که هر نقطهٔ ایران، کانون مستعد یک «انفجار محاسبهناپذیر» میباشد.
اگر نمونههای تجربه شده و عینیِ تمامی این وجوه را یکبار دیگر در مراسم استاد شجریان مرور کنیم، میبینیم که خامنهای با یقین به پتانسیل سرنگونیخواه و «همپیمانی پنهان» یک شهر، سپاه پاسداران و امنیتیهایش را روانهٔ میکند که از بیمارستان جم تا بهشت زهرا و تا مشهد و مراسم تدفین، جلو انبوه مردم خط ببندند. این تازه یک مراسم تجلیل و بزرگداشت نسبت به یک هنرمند بود؛ مراسمی با خصلت غیرسیاسی؛ ولی با مختصاتی که برشمرده شد، مگر میتوان در ایران تصور یک مراسم را داشت که گزمههای خامنهای پیشاپیش آن را محاصره نکنند؟ همین تنها راه محاصره از جانب حاکمیت و حکومت، دقیقترین و مطمئنترین نشانی کشور و میهنی است که تمام نقاط و شهرهایش «قدرت انفجاری محاسبهناپذیر» دارند و «همپیمانی نامرئی»شان کمینگاه ناگزیر نفی مطلق آپارتاید مذهبی ــ جنسیتی ــ سیاسیِ جمهوری اسلامی آخوندی.