اعتراف حمید روحانی به محبوبیت مجاهدین نزد مردم:
بسیاری از افراد را میشناسم که بر این اعتقاد بودند که دیگر نقش امام در مبارزه و در نهضت بهپایان رسیده است و امام با عدم تأیید مجاهدین خلق در واقع شکست خود را امضا کرده است. این افراد باور داشتند که امام از صحنه مبارزه کنار رفتهاند و زمان آن رسیده است که سازمان مجاهدین خلق نهضت را هدایت کند و انقلاب را بهپیش ببرد. واقعاً هم این گروه در مردم پایگاهی بهدست آورده بود. امام هم این را میدانستند.
نظر جسورانه مجاهدین درباره رفراندوم تحمیلی با برگههای «آری» یا «نه» ـ اسفند ۱۳۵۷:
به اعتقاد ما و بر حسب این قاعده روشن و صریح اسلامی که هیچگونه انتخاب و قرارداد و عقدی که در آن اجبار روا شده و از ابراز تمایل و اراده آزاد افراد و گروههای انسانی بهنحوی از انحاء ممانعت شده باشد، معتبر و اصیل نیست.
همانطور که دیدیم سرکوب زنان تحت عنوان حجاب، نخستین گام خمینی برای قلع و قمع آزادیهای دموکراتیک بهدست آمده از انقلاب ضدسلطنتی بود. اما تازه اشتهای هیولا برانگیخته شده بود. او برای برقراری حکومت استبدادی مدنظر خود، هنوز راه درازی در پیش داشت. جامعهٔ ملتهب و انقلابی و آزاد شدهٔ ایران را نمیشد به این سادگی مقهور کرد و پایههای استبداد جدید را در آن برقرار نمود. این دشوار با وجود نیروهای مترقی و انقلابی برای خمینی بیشازپیش سخت میشد. او باید گامهای بعدی را برمیداشت. هدفهای بعدی او عبارت بودند از:
۱ـ سرکوب گروههای سیاسی و انقلابی؛ بهخصوص سازمان مجاهدین خلق ایران
۲ـ سرکوب مردم کردستان و اقلیتهای تحت ستم
۳ـ برقراری سانسور در مطبوعات و رسانهها
۴ـ سرکوب دانشگاهها و مراکز فرهنگی
۵ـ سرکوب شوراهای مردمی شکلگرفته در ادارهها، کارخانهها و کارگاهها
یورش به سازمان مجاهدین از سوی خمینی با پوش چماقداری
خمینی قبل از سرنگونی شاه، در وجود و حضور سازمان مجاهدین خلق ایران، نابودی فیزیکی و ایدئولوژیک خویش را میدید و مجاهدین را مانع خویش میپنداشت. زیرا مجاهدین نمایندهٔ اسلام دموکراتیک و تفسیر نوینی از آن بودند. این نوع اسلام، دکان هر نوع دجالیت به سبک آخوندی را تخته میکرد. طنین گلولههای شبشکاف مجاهدین در آسمان اختناقگرفتهٔ دیکتاتوری سلطنتی، پاکبازی چشمگیر و دفاعیات پرشور آنان در بیدادگاههای شاه، قلبهای قدرشناس مردم ایران را به سوی آنان متوجه ساخته بود و این خمینی را خوش نمیآمد.
چماقداری و تهاجم به هواداران مجاهدین خلق از سوی مزدوران خمینی
یکی از اطرافیان خمینی به نام حمید روحانی، به محبوبیت مجاهدین و افول خمینی در آن سالیان اینگونه اذعان میکند:
«...در آن روزها بهحدی جو بهنفع این گروه (مجاهدین) بود که میتوان گفت که کوچکترین انتقادی نسبت به این گروهک با شدیدترین ضربه روبهرو میشد. بسیاری از افراد را میشناسم که بر این اعتقاد بودند که دیگر نقش امام در مبارزه و در نهضت بهپایان رسیده است و امام با عدم تأیید مجاهدین خلق در واقع شکست خود را امضا کرده است. این افراد باور داشتند که امام از صحنه مبارزه کنار رفتهاند و زمان آن رسیده است که سازمان مجاهدین خلق نهضت را هدایت کند و انقلاب را بهپیش ببرد. واقعاً هم این گروه در مردم پایگاهی بهدست آورده بود. امام هم این را میدانستند. هر روز از ایران نامه میرسید مبنی بر اینکه: پرستیژ شما پایین آمده. در بین مردم نقش شما در شرف فراموش شدن است. مجاهدین خلق دارند جای شما را میگیرند...».(پابهپای آفتاب – جلد ۳ صفحه ۱۶۳)
خمینی زبان قدرت و مصلحت و همچنین دودوزهبازی و نان به نرخ روز خوردن را خیلی خوب بلد بود. او هیچگاه حرفهای اصلیاش را زمانی که احساس میکرد زمان و محیط برای گفتن آنها مناسب نیست به زبان نمیراند. همچنان که در زیر درخت سیب در نوفللوشاتو هرگز از ولایت فقیه یا سلطنت مطلقهٔ فقیه سخنی به میان نیاورد. در مورد مجاهدین نیز ابتدا سعی داشت آنان را با خود همراه سازد و از پرستیژ و محبوبیت گستردهٔ سازمان مجاهدین به نفع سلطهٔ خویش بهرهبرداری نماید اما کور خوانده بود، نمیدانست که مجاهدین اهل زد و بند، سازش، کوتاهآمدن از اصول و خیانت به آزادی و آرمانهای انقلابی خود نیستند.
مقابلهٔ آشکار با مجاهدین برای خمینی هزینهٔ گزافی دربرداشت. او باید برای مقابله با آنان نقاب بر چهره میزد. این نقاب چیزی نبود جز استفادهٔ دجالگرانه از نام «مردم». او از فردای ۲۲بهمن ۵۷ با بسیج چماقداران، قدارهبندان، چاقوکشها و لات و لمپنهای بدنام محلات تهران و کمیتهچیها لباس مبدل پوشیده، یک نیروی مسلح ترتیب داد که در فرهنگ آن روزگار «حزباللهیها» نام گرفت. این نیرو بهطور حرفهای در خدمت کشتار آزادی و آزادیخواهان درآمد و با دست باز و در روز روشن به کار سوزاندن، چشم درآوردن، چاقو فروکردن در قلبها و کشتار آزادیخواهان پرداخت.
اقدامات مجاهدین در برابر دورخیز خمینی برای قلع و قمع آنان
بنا بر برآوردهای اولیه عمر آزادیهای نیمبند دموکراتیک بیش از ۶ماه طول نمیکشید. مجاهدین به رهبری مسعود رجوی برای طولانیتر کردن این زمانبندی باید بسیار هوشیار عمل میکردند. اگر تمامی فعالیتهای سیاسی ـ انقلابی مجاهدین را بررسی کنیم خط کار زیر در آنها دیده میشود:
۱ـ افشاگری نسبت به ماهیت خمینی و جریان انحصارطلب ارتجاعی
۲ـ حفظ و گسترش وحدت بین نیروهای ترقیخواه و انقلابی و تشکیل یک جبهه متحد در مقابل ارتجاع
۳ـ استفادهٔ حداکثر از امکان فعالیت سیاسی و آخرین قطرات آزادی
۴ـ ایجاد ارتباط هر چه بیشتر با اقشار مختلف مردم و گسترش پایگاه اجتماعی
۵ـ اجتناب از رویارویی زودرس با خمینی از طریق خویشتنداری، پرداخت بها
۶ـ فعالیت سیاسی مستمر و حضور در تمام صحنهها با تمام قوا
خمینی و تحمیل نوع حکومت به مردم و واکنش مجاهدین
یکی از رذیلانهترین روشهای گوبلزمنشانهٔ خمینی برای استقرار حاکمیت مدنظر خودش در ایران، از همان روزهای نخست پیروزی انقلاب ضدسلطنتی بهکار گرفته شد. این بهاصطلاح رفراندم یکی از صحنههای رویارویی مجاهدین با خمینی بود. او یک هفته قبل از سرنگونی شاه نوع حکومت را بدون نظرخواهی از مردم تعیینتکلیف کرد:
خمینی: «به مجرد اینکه این نظام به هم بخورد، جایگزین آن را ما داریم و یک نظام اسلامی، جمهوری اسلامی متکی به آرای عمومی و متکی بر قوانین اسلام»
بعد هم در ۹اسفند ۵۷ گفت:
«آنچه این جانب به آن رأی میدهم جمهوری اسلامی است... نه یک کلمه زیاد و نه یک کلمه کم»!
«یک روز قبل از میتینگ بزرگ مجاهدین در خزانه در ۴خرداد ۵۸ خمینی باز هم شخصاً به صحنه آمد و برای نفی دموکراسی و برای آببندی کردن جمهوری دموکراتیک اسلامی که حرف مجاهدین بود و بازرگان هم از آن حمایت کرده بود، گفت: هرکس جمهوری را بخواهد دشمن ماست برای اینکه دشمن اسلام است. هر کس پهلوی جمهوری اسلامی، دموکراتیک بگذارد این دشمن ماست. هر کس جمهوری دموکراتیک بگوید، او دشمن ماست. برای اینکه معلوم است اسلام را نمیخواهد، ما اسلام را میخواهیم».(مسعود رجوی. استراتژی قیام و سرنگونی. قسمت سیزدهم)
«دجالیت دیگر خمینی این بود که شرکتکنندگان در رفراندم را بین رژیم سلطنتی و جمهوری اسلامی مخیر میکرد. بنابراین در برابر تبلیغات شبانهروزی خمینی و دستجات چماقدار و ”حزباللهی“ او که بهتازگی میداندار شده و در همه جا عربده میکشیدند ”حزب فقط حزبالله، رهبر فقط روحالله“، مجاهدین بار دیگر در ۲۷اسفند ۵۷ درباره ”رفراندم و نحوه استقرار جمهوری اسلامی“ اعلام کردند که اسلام و جمهوری اسلامی صرفنظر از هر پیشوند و پسوند، برای سازمانی که از آغاز حامل یک رسالت مکتبی بوده است، البته کمال مطلوب است. «مشروط بر اینکه آنچه به نام اسلام ارائه میکنیم، حقیقتاً اسلامی و به دور از هر شائبه شرکآمیز استبدادی و استعماری و استثماری باشد. اسلامی پاک، مردمی و مبرا از جعلیات زنگارها و رسوبات طبقاتی قرون و اعصار، والا بدیهی است وجدانهای آگاه و انقلابی مسلمانان هرگز سوءاستفاده ارتجاعی از نام اسلام را روا نخواهد داشت».(مسعود رجوی. استراتژی قیام و سرنگونی. قسمت سیزدهم)
نظر مجاهدین درباره رفراندوم ـ کیهان ۲۷اسفند ۱۳۵۷
«در مورد شکل استقرار جمهوری اسلامی نیز سؤال مطروحه در رفراندم پیشبینی شده، تا آنجا که به نظرخواهی در مورد سرنوشت رژیم سلطنتی و بود و نبود آن مربوط میشود اساساً بیمورد و منتفی است... زیرا اگر به گور سپردن لاشه سلطنت هنوز محل سؤال و تردید باشد معلوم نیست که به چه مجوزی و در کادر چه نظامی دولت مهندس بازرگان معرفی شده و بهکار پرداخته است؟ البته اگر قبل از روی کارآمدن دولت مهندس بازرگان چنین سؤالی میشد، باز میشد محملی برای آن ساخت ولی اکنون مثل این است که کسی اول درب را باز کند و بعد اجازه ورود بگیرد! مگر خود آقا بارها و بارها در پاریس بر حقوق عموم طبقات و نیروهای مردم دایر بر حق انتخاب و اظهارنظر آزاد همگان، تأکید نکردهاند؟ پس چرا باید طوری عمل شود که انعکاس درستی نداشته و این شبهه را ایجاد کند که ما را فقط میان رژیم سلطنتی و جمهوری اسلامی مخیر کردهاند ولاغیر. آیا ما دوست داریم که بر فرض هم که کسی با جمهوری اسلامی موافق نباشد، با دادن رأی مخالف بهجانب رژیم طاغوتی سلطنتی گرویده و موافق آن قلمداد شود؟ یا اینکه معتقدیم که هر که با ما نیست ضد ما و علیه ماست؟ یا میخواهیم سایرین را وادار کنیم که از ترس سلطنت، به اکراه و اجبار به جمهوری اسلامی رأی بدهند؟... بنابراین به اعتقاد ما و بر حسب این قاعده روشن و صریح اسلامی که هیچگونه انتخاب و قرارداد و عقدی که در آن اجبار روا شده و از ابراز تمایل و اراده آزاد افراد و گروههای انسانی بهنحوی از انحاء ممانعت شده باشد، معتبر و اصیل نیست، از دولت آقای مهندس بازرگان تقاضا میکنیم ترتیبی اتخاذ نمایند که امکان انتخاب آزاد هر شکل از حکومت برای هر فرد یا گروهی در نظرخواهی، وجود داشته باشد».(مسعود رجوی. استراتژی قیام و سرنگونی. قسمت سیزدهم)
***
«سپس در ۹فروردین ۱۳۵۸ برگههای نظرپرسی در رفراندم جمهوری اسلامی منتشر شد. در این برگه هر کس حق داشت به تغییر رژیم سابق و به ”جمهوری اسلامی“ آری یا نه بگوید. فقط در اثر فشارهایی که به خمینی وارد شده بود قبول کرده بود که در ادامه عبارت تغییر رژیم سابق به جمهوری اسلامی، در برگههای رأی وارد شود ”که قانون اساسی آن از تصویب ملت خواهد گذشت“. یعنی اینکه مؤسسان محتوای این جمهوری اسلامی را مشخص خواهد کرد».(مسعود رجوی. استراتژی قیام و سرنگونی. قسمت سیزدهم)
برگه نظرپرسی!
به این ترتیب خمینی با دجالیت، مردم را بین نظام شاه [که سرنگون شده بود] و جمهوری مبهم اسلامی خودش [که قوانین آن بعدها مشخص خواهد شد] مخیر [مجبور] کرد. او هیچ جایی برای انتخابات آزاد و مطرح شدن شکل دیگری از حکومت باقی نگذاشت و آنها را معادل کفر نامید.
او گفت:
«فردا روز رفراندم است… روزی است که یا اسلام پیش میبرد و یا کفر. روزی است که ”آری“، اسلام است. و ”نه“ خلاف اسلام است. روزی است که ”آری“، سرنوشت سعادتمند برای شما تهیه میکند و ”نه“ شما را برمیگرداند به حال اول».[منظور نظام شاهنشاهی]
اما مجاهدین به اسلام پناهیهای دجالانهٔ او وقعی نگذاشته و با شجاعت تمام گفتند:
«ما نیازی به این رفراندم نداشتیم... بهتر بود نحوهٔ رفراندم طوری نباشد که از آن بوی اکراه و اجبار بیاید... مردم باید نوع حکومتی را که بدان رأی میدهند بدانند و آگاهی داشته باشند که دارای چه نوع ویژگی است».
ادامه دارد...
بیشتر بخوانید: