728 x 90

هیزم‌کشان دیکتاتوری ولایی در آینهٔ آرمان سیاسیِ ۲۲بهمن

انقلاب ضد سلطنتی ۱۳۵۷
انقلاب ضد سلطنتی ۱۳۵۷

در آستانهٔ چهل‌و چهارمین سالگرد ۲۲بهمن نگاهی داریم به میراث ماندگار و پیام ملی و تاریخیِ انقلاب ضدسلطنتی مردم ایران. این میراث و پیام را باید با چراغ راهنمای صورت مسألهٔ اصلی و فعلیِ ایران دریافت.

هر جامعه‌یی در هر دوره از تاریخ حیاتش یک صورت مسأله بیشتر ندارد. ایران ما از مشروطیت تا اکنون که در بهمن ۱۴۰۰ هستیم، اصلی‌ترین موضوع پاسخ به منافع ملی‌اش «ضرورت آزادی» بوده است. بنابراین اصلی‌ترین موانع پیش پای آرزوی تاریخیِ مردم و جنبش‌های بیش از صد سالهٔ ایران، دیکتاتوریهای موروثی سیاسی و مذهبی در هیأت دیکتاتوری سلطنتی رضا شاه و محمدرضا شاه و خلف و ولیعهدشان دیکتاتوری ولایت فقیهی بوده است. این سلسلهٔ موروثی با استعانت استعمار طی ۵۷سال و مماشات با ارتجاع آخوندی طی ۴۳سال اخیر، عمده‌ترین موانع تحقق منافع ملی ایران [آزادی و دموکراسی و برابری] بوده‌اند.

 

آنچه که در جوهر مبارزات و پایداری علیه ارتجاع مذهبی آخوندی طی این ۴۳سال جریان داشته است، وفاداری به آرمان سیاسیِ جنبش ضدسلطنتی در سال۱۳۵۷ بوده است. آرمانی که از مبارزات ضداستعماری دکتر محمد مصدق به نسل‌های بعدی در هیأت مجاهدان و فداییان و مبارزان سرایت کرد و زمینه‌های قیام و خیزش علیه دیکتاتوری محمدرضاشاهی را به شعلهٔ جنبش بزرگ و سراسری سال۱۳۵۷ بالغ نمود. جنبش بزرگ و سراسری سال۱۳۵۷ نه سودای حاکمیت هیچ ایدئولوژی و دینی را داشت و نه مطالبهٔ سلطنت مطلقهٔ فقیه را. این محمدرضا شاه بود که با گستردن بختک ساواک بر جامعهٔ ایران، با زندانی کردن و کشتن نسلی از رهبران مترقی و آزادیخواه و سپس در حبس نگه‌داشتن مبارزان اصیل ایران‌زمین، زمینهٔ ظهور خمینی را به‌عنوان راهزن شریعت‌پناه مرتجع مهیا نمود. این محمدرضا شاه بود که همواره در کمتر از سه دهه‌یی که بر سلطنت سلطه داشت، شبکهٔ آخوندی را در سایهٔ سلطنتش داشت و مجاهدان و مبارازان و آزادیخواهان و روشنفکران را در شکنجه‌گاه و تبعید و اعدام. همان شبکهٔ آخوندیِ مورد لطف شاهنشاه آریامهر هم بود که با فعالیت آزاد و در امن و امان نیروهای امنیتی شاه، خمینی را «امام» کرد و در «ماه» نشاند تا بزرگ‌ترین فریب و دجالیت را به تاریخ ۴۳سال اخیر ایران تحمیل کرد.

 

این دست‌بازیِ شبکهٔ آخوندی در تمام روزهای سال۱۳۵۷در حالی بود که زندانیان سیاسی ــ مجاهدین خلق، چریک‌های فدایی، مبارزان و روشنفکران ــ تا سه هفته قبل از ۲۲بهمن در زندان شاه بودند و شاه در خاطراتش نوشت که «بزرگ‌ترین اشتباهش این بود که زندانیان سیاسی را آزاد کرد». [و شاه هرگز نگفت و ننوشت که از دست باز دادن به شبکهٔ آخوندی و راه دادن خمینی به ایران پشیمان است!]

 

بازوی غیبیِ دیگری که در فقدان پیشتازان مبارزات سه دههٔ پیش از ۱۳۵۷، خمینی را ناگهان در تعادل‌قوای با شاه بالا برد، نتایج حاصل از تصمیم‌گیری در کنفرانس گوادلوپ بود. کنفرانسی با شرکت رؤسای کشورهای آمریکا، فرانسه، آلمان و انگلستان که همگی صاحب منافع اقتصادی، سیاسی و منطقه‌یی در ایران بودند. در آن کنفرانس یا جلسه، ژیسکاردستن رئیس‌جمهور وقت فرانسه، موافق بود که: «بهتر است شاه هر چه سریع‌تر ایران را ترک کند». جیمی کارتر بعدها در خاطراتش نوشت: «در آن جلسه حمایت بسیار کمی از شاه از رؤسای سه دولت دیگر مشاهده کردم. همگی آنها متفق‌القول بودند که شاه باید در سریع‌ترین زمان ممکن از ایران خارج شود».

بیست سال بعد از کنفرانس گوادلوپ، ژیسکاردستن در مصاحبه با روزنامه توس در سال۱۳۷۷ گفت: «تنها کشوری که در این جلسه زنگ خاتمه حکومت شاه را به صدا درآورد، نماینده آمریکا بود. او معتقد بود وقت تغییر حکومت ایران است».

 

مشاهده می‌شود که در آن کنفرانس، هم تصمیم پایان شاه گرفته شد و هم غیرمستقیم، تصمیم آمدن خمینی.

شاه پس از رفتن به مصر، به مجلهٔ تایم می‌گوید:

«کارتر بود که به من اشاره کرد اگر در برابر تظاهر کنندگان و اعتصابات، شدت عمل نشان دهم، نمی‌تواند روی حمایت آمریکا حساب کند... مخالفان که متوجه این قضیه شده بودند، بر شدت مخالفت و تظاهرات خیابانی و اعتصابات افزودند و اکثریت ساکت و بی‌تفاوت جامعه را هم به حرکت درآوردند».

مجلهٔ تایم ادامه می‌دهد:

«کارتر تصور می‌کرد که دیگر نیازی نیست ایران ژاندارم خلیج‌فارس باشد و این کار را ناوگان آمریکا بدون واسطه (بدون ایران) هم می‌تواند انجام دهد. به‌علاوه، جیمی کارتر گمان می‌کند که شاه تنها یک نفر است و با رفتن او، ایران متحد آمریکا باقی خواهد ماند و سد گسترش نفوذ مسکو در آسیای غربی و جنوبی نخواهد شکست».

مشاهده می‌شود که زمینه‌سازیِ سلطهٔ ارتجاع مذهبی آخوندی با راهزنیِ خمینی، فقط با سعایت و سیاست ارتجاع سلطنتیِ آریامهری و حمایت صاحبان منافع در ایران ممکن بود و بس.

 

اکنون ۴۳سال جنایات و چپاول بی‌حد و اندازه شبکهٔ شیوخ ولایی، سرمایهٔ برخی حسرت به‌دلان و محافل دفاع از شاه یا پناه جستن به آن شده است! اینان بسیار تلاش می‌کنند که دست‌بستگیِ شاه در سرکوب و کشتار کلان را دست‌مایهٔ مشروعیت شاه نسبت به شیخ جلوه دهند. اما در نمونه‌یی از اسناد کنفرانس گوادلوپ مشاهده شد که این کارتر بود که دست شاه را بست؛ وگر نه شاه همان دیکتاتور زادهٔ کشتار تیرماه سال ۱۳۳۱ و کودتای ننگین ۲۸مرداد ۱۳۳۲ و قاتل دکتر فاطمی و کریم‌پور شیرازی بود که دکتر مصدق و روشنفکران و مبارزان آزادیخواه خواهان ترقی و پیشرفت ایران را ــ که بخشی از نخبه‌های سیاسی و فرهنگیِ این مملکت بودند ــ یا کشتار کرد، یا زندانی و تبعید و آواره.

شاه همچنین در جریان انقلاب ضدسلطنتی با آتش گشودن روی تظاهرات مردمی در اصفهان و تبریز و سایر شهرها و کشتار ۱۷شهریور تهران ماهیت دیکتاتوری‌اش را بخوبی نمایان کرده است.

شاه در تمام سال‌های سلطه‌اش با سیطرهٔ جهنمیِ ساواک، رابطهٔ میان نسل‌ها با پیشتازان ترقی و پیشرفت ایران را قطع نمود. همین قطع رابطه میان نسل‌های نوخواه با پیشتازان ترقی و آزادیخواهی بود که زمینه‌های پریدن خمینی از عافیت‌جویی سالیان در نجف را به منحرف کردن آرمانهای سیاسیِ جنبش بزرگ ۱۳۵۷ مهیا کرد.

 

اکنون در آستانهٔ سالگرد ۲۲بهمن، محافلی در شبکه‌های مجازی و صفحات اینترنتی و یا تلویزیونهای مختلف، دست به فعالیت برای منحرف کردن صورت مسأله‌ٔ کنونی ایران می‌زنند. اینان

ـ دیکتاتورهای پیشانی سیاه تاریخ ایران را غسل تعمید می‌دهند،

ـ آینده‌ٔ ایران را در آینهٔ ارتجاع مذهبی آخوندی تفسیر و شبیه‌سازی می‌کنند،

ـ دست به فعالیت تبلیغی برای تخریب چهرهٔ حال و گذشته و تاریخچهٔ اپوزیسیون اصیل رژیم آخوندی می‌زنند،

ـ هم‌سو با تبلیغات ارتجاع حاکم، تبلیغ می‌کنند که جمهوری اسلامی آلترناتیو ندارد و با این خدمتگزاری، بهای سنگین پایداری ۴۳ساله یک مقاومت سترگ، قتل‌عام شدگان سیاسی، قتل‌های زنجیره‌یی، قربانیان ترورهای سیاسی رژیم در خارج ایران، قیامهای یک دههٔ اخیر و در صدر این‌ها رنج‌های جان‌سوز عاطفی و روحی و روانی و معیشتی مردم ایران را لگدمال می‌کنند و در عمل با تمجید از دیکتاتور سلف آخوندها، به استمرار سلطهٔ ولی‌فقیه ضدبشر دسته‌گل می‌دهند؛

اینان با غسل تعمید دادن دیکتاتوری پهلوی، در کار ملکوک کردن هر گونه مبارزه و پایداری و خونفشانی در راه آزادی و نفی استثمار هستند. اینان با هدف منفعل کردن و انگیزه‌کشی در میان نسل شورشگر سرنگونی‌خواه، بزرگ‌ترین خدمتگزاران استمرار عمر ارتجاع ولایت فقیهی و هم‌سویان بالفعل با آن هستند.

 

آنچه از آرمان سیاسیِ جنبش ۵۷ و ۲۲بهمن هنوز زنده، پویا، کوشا، خلاق و حاضر در صحنهٔ سیاسی و فرهنگی ایران و عرصهٔ بین‌المللی مانده است، «ضرورت آزادی» با شاخص نفی کامل دیکتاتوریهای شاهی و شیخی است. اکنون نسل‌های مشتاق آزادی و نفی دیکتاتوری ــ به‌خصوص نسل پیشتاز زنان ــ خالقان قیام‌ها در دهه‌های متمادی از ۱۳۶۰ تا ۸۸، ۹۶، ۹۸، ۹۹ و ۱۴۰۰ بوده و هستند‌. این مشعل با پیوند دیرینه با نفی دیکتاتوری از مشروطیت تا سقوط سلطنت مطلقهٔ فقیه، فروزان و رخشان‌تر خواهد ماند.

 

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/eaba4881-4c6c-4749-81b4-1e531db55708"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات