728 x 90

آیا کسی هست...؟!

آیا کسی هست ...؟!
آیا کسی هست ...؟!

 

گاها با خود فکر می‌کنم، در دنیای به‌این بزرگی که ما در آن زندگی می‌کنیم و مملو از تاریکی و دسیسه و نامردی است، آیا کسانی هم یافت می‌شوند که ارزشهای واقعی و حقیقی انسانی را نه تبلیغ و توصیه، که در کارهای روزمره‌شان، وارد و از آن پیروی کنند. از وقتی چشممون به‌خودمون و محیط پیرامونمون باز شد و توانستیم اطراف خودمون را آنطوری که هست، ببینیم نخست، نابرابری و تمایزهای طبقاتی در‌ برابر‌مون پدیدار شد. از شغل و سطح درآمد گرفته تا تبعیض‌های جنسیتی. نابرابریهایی که به‌دنبال خودش تحقیر و کوچک شدن به‌دنبال داشت، بحساب نیاوردن، ارزش قائل نبودن و حتی نبود فرصتی برای زبان باز کردن و ابراز عقیده کردن. هرگز فکر نکردم که بدنیا آمدم که درس بخوانم و کاری پردرآمد پیدا کنم، سپس ازدواج و نهایتاً مرگ و حلقه تکراری در زنجیر این چرخه طبیعی باشم. و بعد با حکومت و سازوکارهای آن آشنا شدم و تبعیضها و اجحاف و ظلم و ستم افسارگسیخته، تمامیت خواهی و نشستن در جایی که حتی کوچکترین سؤالی نیز نمی‌شود پرسید و در یک‌کلام حکومتی که تنها می‌توانی از آن اطاعت کنی و سرت به کار خودت باشد و یک زندگی برده‌وار را تا پایان تحمل کنی و دم برنیاوری. آخر ادامه چنین زندگی اسارت باری با انواع و اقسام محدودیتها، چگونه ممکن است؟ آیا روزنه امید و راه نجاتی نیست؟ در دل این شب تاریک و ظلمات، چراغی نیست که راه را روشن کند و مسیر را نشان بدهد؟ کسی یا کسانی که مثل این حاکمان نباشند، از دیو‌ ولایت و از پاسبان سر کوچه و بسیجی و پاسدار نترسند؟ از بن‌بست نترسند و همواره راه گشا باشند؟ با دست خالی، از هیچ، همه چیز بسازند؟ زنجیرهای انواع نابرابری را از هم بگسلند؟ عشق را تعریف کنند و به همه بیاموزند؟ تنها از نفرت، نفرت داشته باشند؟ افق دیدشان انتهایی نداشته باشد؟ گوششان برای شنیدن هر حرف تازه باز باشد و از انتقاد هراسی بدل راه ندهند و آنرا ضرورت پیشرفت کارشون بدانند؟ مدام از کهنه به نو در حرکت و انقلاب باشند؟ خود را به‌طور واقعی وقف مردم و آزادی مردمشون کنند؟ در فداکاری و از جان‌گذشتگی و صداقت و پاکی رقیبی در‌این گیتی نداشته باشند؟ برای خودشان چیزی نخواهند؟ بر سر احقاق حقوق خلق‌شون سر سوزنی به‌هیچ شغالی باج ندهند؟ و زمانی که وقتش برسد، نه همسر داشته باشند، نه فرزند داشته باشند، نه ملک و دارایی داشته باشند، به جز وطنشون و سمبل مقاومتشون و آرمانشون، که در برابر چشمانشون داشته باشند؟ با استعمار و استبداد و استثمار و ارتجاع در‌بیافتند و هرگز مقهور آنها نشوند؟ همواره برای هر هدفی برنامه مشخص و نقشه‌مسیر مشخص رسیدن به‌آنرا داشته باشند، و از هزینه کردن نترسند و همواره برای پرداخت قیمت آماده باشند؟ به‌ضرورت آگاهی و انتخاب بر‌اساس آن باور عمیق داشته باشند و هرگز روی احساسات سطحی سرمایه‌گذاری نکنند؟ از میدان نبرد و سختیها نگریزند و از مسئولیتها شانه خالی نکنند؟ کار امروز را به فردا و نسل‌های بعدی وانگذراند؟ لحظه‌ها و فرصتهای تاریخی را غنیمت بشمرند؟ کاملاً هوشیار باشند و با چشمان باز و حواس‌جمع و حاضر و آماده بخوابند؟ همواره در آماده‌باش باشند؟ منتظر سرنوشت و تقدیر و نصیب و نسبت نباشند، بلکه خودشان سرنوشت خودشان و خلق و میهنشان را رقم بزنند؟ صحرای بی‌ آب و علف را به الماس شهر و نگین صحرا تبدیل کنند و چشمها را خیره کنند؟ غیرممکن را ممکن کنند؟ فلک را سخت بشکافند و مدام طرحی نو در‌اندازند؟

بله، ما این ارزشها را در مجاهدین خلق ایران که در سازمانی به همین نام و در ظرفی به نام اشرف، با نهایت عشق در کنار هم جمع شده‌اند یافتیم و به آن می‌بالیم و خوشحالیم که پاسخ سؤالها و مقصد دلخواه‌مون را پیدا کرده‌ایم.

کانون شورشی ـ شیراز

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/dbca0fdb-2dfb-4990-a62f-2aed9f8016ca"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات