وقتی دیکتاتوری در مقابل جنبش مشروطه پیشروی کرد، جنبش برابری زنان نیز دچار یک رکود جدی و عظیم شد.
زنانی که در دوران انقلاب مشروطه خواهان احراز موقعیت مناسب خود در حاکمیت بودند و صریحاً به نقد عملکرد دولتهای وقت میپرداختند و حتی فراتر از آن، برای اصلاح امور مملکت پیشنهادهای مشخص اجرایی و برنامه عمل سیاسی منتشر میکردند، بهناگاه آنچنان در محاق دیکتاتوری فرورفتند که حتی اجازه انتشار یک نشریه را نیز از دست دادند و تضاد اصلی آنها که روزگاری نهچندان دور، درافتادن با حاکمیت و مبارزه بر سر اصلاح حکومت بود، در بوته فراموشی تنزل یافت و در سلسله مراتب «مطالبات اجتماعی» نیز از سقف سیاسی و مسأله «حاکمیت» به کف صنفی فروافتادند.
فراز و فرودهای جنبش انقلابی زنان
با سرکوب انقلاب مشروطه و از دور خارج کردن و حتی به قتلرساندن سرداران و رهبران واقعی آن از قبیل ستارخان، میرزا کوچکخان، باقرخان، علیموسیو، کلنل پسیان، سران جنبش جنوب، شیخ محمد خیابانی و... جنبش زنان مشروطه نیز دچار شکست و عقبنشینی گردید.
رضاخان فعالیت تمامی انجمنهای زنان را ممنوع کرد. او با شم ضدانقلابی خود بهخوبی سرشت انقلابی جنبش زنان را تشخیص میداد. او جنبش مشروطه و سران انقلابی آن را نابود نکرده بود تا در گام بعد با جنبش انقلابی زنان انقلاب مشروطه درگیر گردد!
رضاخان قزاق در این مورد تا آنجا حساس بود که حتی اجازه انتشار یک نشریه یا گاهنامه را نیز از زنان و جنبش زنان سلب کرد! وی همان فعالان انگشتشمار جنبش زنان را هم به زندان انداخت و شماری دیگری از آنان را تبعید کرد تا آنجا که جنبش زنان برای یک مقطع تقریباً بهطور کامل متوقف شد و پس از یک دوره فترت نسبتاً طولانی در دوران دیکتاتوری رضاخان، به مرور ایام، زنان تلاش کردند با ورود به عرصههای قانونی فعالیت اجتماعی که اساساً «کار فرهنگی» بود، به تأمین خواستههای حداقلی خود بپردازند؛ امری که باعث تقلیل جدی سطح مطالبات جنبش زنان در آن دوره گردید.
مهمترین ضربه رضاخان به جنبش زنان ایران
رضاخان همانگونه که تمامی مورخان آن دوره ثبت کردهاند تمامی فعالیتهای جنبش زنان را متوقف کرد اما سنگینترین ضربهای که او به جنبش زنان زد جایگزین کردن یک دوگانه جعلی «باحجاب ـ بیحجاب» به جای تضاد اصلی یعنی «حاکمیت مستقل، مترقی و دموکراتیک به جای دیکتاتوری وابسته» بود.
تنها جنگ جهانی دوم و اخراج رضاخان از ایران توانست سایه سیاه بختک رضاخانی را از روی سر مردم ایران و ایضا زنان ایران و جنبش برابری آنان کم کند. فعالیت زنان تنها پس از شهریور ۲۰ و عزل رضاشاه دوباره آغاز به میدانیافتن کرد.
جنبش زنان در دوران دیکتاتوری پهلویها
پس از رویکارآمدن عامل استعمار(رضاخان قزاق) و پسرش دیگر حتی تأسیس انجمنهای مستقل زنان نیز ممنوع شد و زنان تنها میتوانستند در کادر حرکاتی که دیکتاتوری رضاشاه و بعدها دیکتاتوری پسرش «محمدرضاشاه» مجاز میشناختند، به فعالیت بپردازند.
از عجایب دوران پهلوی «پدر و پسر» این بود که نه تنها هیچ انجمن سیاسی زنان اجازه فعالیت نیافت و همان انجمنهای باقیمانده از دوران انقلاب مشروطه نیز تعطیل گردیدند بلکه فعالیت انجمنهای صنفی مستقل زنان نیز ممنوع شد.
اختناقی که رضاخان و پسرش بر مملکت حاکم کردند، آنچنان گسترده و عمیق بود که حتی نشریات زنانهای که در شمار دستآوردهای انقلاب مشروطه بودند نیز ممنوعالانتشار شده و تعطیل گردیدند.
در دوران پهلویها تنها گرایشهایی از جنبش زنان تحمل میشد که فارغ از تمامی جنبههای سیاسی تنها و تنها معطوف به جلوههای ظاهری همچون لباس و پوشش زنان باشد.
این وضعیت در دوران دیکتاتوری پسر رضاشاه(محمدرضا) نیز ادامه یافت و هیچ انجمن یا تشکل سیاسی یا صنفی مستقل زنان اجازه فعالیت نیافت و حتی در عرصه نشریات نیز تنها دو سه نشریه زنان اجازه کار داشتند که آنها نیز بهمرور و با جاافتادن دیکتاتوری محمدرضاشاه، تعطیل شده و تمامی فعالیتهای زنان منحصر شد به یک سازمان دولتی تحت سرپرستی اشرف پهلوی خواهر شاه.
کشف حجاب اجباری رضاخانی اهرمی برای عقب نشاندن بیشازپیش جنبش زنان!
پس از سرکوب سنگین انقلاب مشروطه و آخرین بقایای آن در دوران دیکتاتوری رضاخان قزاق، ماجرای کشف حجاب اجباری زنان در دوران رضاشاه و سرکوب ناشی از آن، مهمترین واقعه از این دست در دوران دیکتاتوری رضاشاه است.
حرکتی که تمامی جنبشهای انقلابی و برابریطلبانه زنان را زیر بمباران تبلیغاتی خود از نظرها دور کرد و در عینحال جنبش سیاسی زنان را هم اساساً متوقف نمود.
برای درک عمق جنایتی که در مورد جنبش زنان در دوران رضاخان شد تنها کافی است مطالبات زنان در دوره رضاخانی را مقایسه کنیم با مطالبات زنان انقلاب مشروطه که برخی اسناد مکتوب آن در شمارههای پیشین همین نوشته ارائه شدند.
زنان، نیروی کار ارزان
یکی از نکاتی که در مورد وضعیت زنان در دوران رضاخان و پسرش(محمدرضاشاه) کمتر مورد توجه قرار گرفته و زیر موجی از تبلیغات تکراری در مورد «کشف حجاب» اجباری از نظرها پنهان مانده، وارد کردن زنان به بازار کار بهعنوان نیروی ارزان و قابل استثمار کردن بیشتر است.
جان فوران، پژوهشگر انگلیسی - کتاب مقاومت شکننده ترجمه تدین، تهران انتشارات رسا ۱۳۷۷ ص ۳۵۵: در مورد دستمزد زنان در دوران رضاشاه نوشته است:
«شرایط کار، یکسان نبود... ناظران بریتانیایی و آمریکایی شرایط کار در آن دوران (۱۳۰۰خورشیدی) را به بردگی تشبیه کردهاند.
در سالهای ۱۳۱۳ تا ۱۳۱۶ مزد کارگر بافندگی یک و نیم تا ۲ریال در مقابل ۱۰ساعت کار روزانه بود.
در سال ۱۳۲۰ مزد مردان به ۳ تا ۶ریال افزایش یافت اما مزد دخترها ۱ تا ۲ریال بود»!
مقایسه جنبش زنان قبل و بعد از پهلویها
در دوران محمدرضاشاه نیز آنچه که وی در کتابش(مأموریت برای وطنم) در مورد اشتغال زنان آورده خود گویای واقعیت اشتغال زنان است و نیازی به تفسیر ندارد. چند نکته از شاهکارهای وی در مورد زنان را میتوان در لابلای کتاب «مأموریت برای وطنم» دید و سطح آنها را مقایسه کرد با جنبش انقلابی زنان در دوران انقلاب مشروطه یعنی هنگامی که زنان برای:
«قانون اساسی مترقی»
برای ایجاد «حاکمیت مردمی و دمکراتیک»
و برای ایجاد «استقلال اقتصادی»، میجنگیدند و در صحنه «عمل» نیز سلاح به کمر بسته و مجلسنشینان بیخاصیت دارالشورا را به وظایف اصلیشان آگاه میکردند.
پهلویها جنبش برابری زنان ایران را که داعیهدار حاکمیت «ملیـدمکراتیک» برای ایران بود، حاکمیتی که در آن بیشک، حقوق برابر زنان و «ورود آنان به دایره حاکمیت» نیز بیشتر از هر زمان دیگر تضمین میشد، بهناگاه تا سطح دعوا بر سر «چادر چاقچور» پایین کشیدند!
شاه به زنانی فخر میفروخت که مسلحانه در برابر نمایندگان واداده مجلس دارالشورا و خضوع آنان در برابر اولتیماتوم روسیه، ایستادند و آنان را وادار به دفاع از استقلال وطن کردند!
اما در دوران دیکتاتوری وی، دستیابی به مشاغلی مانند «ماشیننویسی و...» را منتی آریامهری بر آنان بهشمار میآورد.
فرستادن «دولتزنان» بهدنبال «تمبرفروشی»!
تنها با نگاهی به ریشههای پرافتخار جنبش زنان مشروطه و سطح بالای مطالباتشان و نگاهی هم به خیمهشببازی آریامهری و رضاخانی و سطح نازل دستآوردهایشان میتوان عمق خیانتی را که رضاخان و پسرش نسبت به جنبش انقلابی مردم ایران بهطور عام و جنبش برابری زنان ایران بهطور خاص کردند، دریافت.
زنانی که بهدنبال نوسازی ایران و قانون اساسی آن و استقلال اقتصادی و «شرکت در حاکمیت سیاسی» و ورود به دایره قدرت بودند کجا؟ و افتخار به مشاغلی مانند ماشیننویسی و تمبرفروشی و... کجا؟!
شاه تلاش کرد موتور جنبش برابری زنان را با مشاغل نازل اجتماعی از تحرک بیاندازد!
افت و خیزهای جنبش زنان در دوران محمدرضا شاه
با اخراج رضاخان از ایران و در دوران آغازین سلطنت پسرش که هنوز اقتدار چندانی نداشت، گرچه اندک فضای باز سیاسیای مجدداً شکل گرفت اما با تثبیت پایههای دیکتاتوری محمدرضاشاه، دوباره دیکتاتوری تمامعیار بر مملکت حاکم گردید و جنبش زنان تماماً به محاق رفت.
در دوران محمدرضاشاه یک نهاد حکومتی به اسم شورای عالی جمعیت زنان، تحت ریاست اشرف پهلوی تلاش کرد پردهای بر سرکوب جنبش زنان بیفکند اما بازارش آنچنان بیمشتری ماند که منحل شد و مدتی بعد چیزی به اسم «سازمان زنان» جایگزین آن شد. سازمان جدید زنان با جمعبندی شکست تجربه قبلی تلاش کرد راندمان بهتری به دست بیاورد. این نهاد حکومتی البته بهتر از سلف شکستخوردهاش برای دیکتاتوری کار کرد اما نتوانست جنبش انقلابی زنان ایران را نابود کند.
جنبش انقلابی مسلحانه زنان ایران
نهادهای حکومتی دیکتاتور در ایجاد «حرکت کاریکاتوری جنبش زنان» گرچه توسط رسانههای سطلنتی و تبلیغات گسترده، اسمی بههمزدند، اما تودههای زنانی که بهعنوان نیروی کار ضروری در کمپرادوریسمی که شاه تلاش میکرد بر ارکان اقتصادی مملکت حاکم کند، وارد بازار کار شده بودند به سرعت دریافتند امامزاده شاه و سازمان زنانش چیزی بیشتر از یک شعبده برای توجیه و تثبیت استثمار زنان در اشل سوداگری جهان سومی نیست.
به این ترتیب و با تجربه عملی زنان و حضورشان در بازار کار بود که تمامی سرمایهگذاریهای دیکتاتوری سلطنتی برای مهار جنبش زنان به شکست انجامید و نهایتاً در سالهای آغازین دهه ۵۰ مجدداً زنان انقلابی ایران با رویکردی رادیکالتر از گذشته و این بار در کسوت رزمندگان جنبش انقلابی مسلحانه(فداییان و مجاهدین) به میدان رزم بازگشتند.
تضمین دستآوردهای جنبش زنان
آنچه شایان توجه است اینکه نسل جدید زنان مبارز و انقلابی نیز مانند خواهرانشان در دوران انقلاب مشروطه و دوران دیکتاتوری رضاخان اساساً و مقدمتاً بهدنبال برپایی یک حاکمیت مردمی و دموکراتیک در اشل یک جمهوری دموکراتیک بودند. هدفی که هماکنون نیز توسط خواهرانشان در ارتش آزادیبخش ملی ایران و کانونهای شورشی پیگیری میگردد.
چرا که تنها و تنها با حضور مادی و مؤثر زنان در حاکمیت و اخذ جایگاه و سهم واقعی خود در قدرت و حاکمیت سیاسی است که میتوان امیدوار بود نه تنها دستآوردهای جنبش برابری از تاراج مجدد ارتجاع و دیکتاتوری در امان بمانند بلکه حتی پایداری نهادهای دموکراتیک و مردمی نیز تضمین پیدا میکند.
در مورد سهم زنان از حاکمیت سیاسی تنها کافیست یادآوری کرد زنان فارغ از تمامی تمایزهای طبقاتی، مذهبی و نژادی خود، نیمی از جمعیت کره زمین را تشکیل میدهند و هر جنبش انقلابی جدی و واقعبینی ناگزیر از بهرسمیت شناختن «حقوق ویژه زنان» و تلاش در احقاق آن است.
در قسمتهای بعدی این مجموعه نوشتهها، به نسل جدید زنان پس از مشروطه بهویژه در دوران دیکتاتوری محمدرضاشاه پرداخته خواهد شد.
ادامه دارد...
بیشتر بخوانید: