یاران حسین علیهالسلام، برای جان باختن در راه او در روز عاشورا از یکدیگر سبقت میگرفتند. مسابقهیی شگفت برای کشته شدن و چه بسیار بودند کسانی که اذن و اجازه رزم میخواستند، اما حسرت بهدل نوبت خود را بهبرادرشان که بیتابی میکرد واگذار میکردند.
سرانجام نوبت به سویید بن عمرو بن مطاع رسید.
سویید مردی بزرگ از اعراب قحطانی بود. شخصیتی شریف و شجاع و از شیعیان مؤمن به راه و آرمان امام حسین علیهالسلام. سویید بسیار نماز میگزارد و عشقی شگفت به مقتدا و امام خویش داشت.
صبح عاشورا سویید همپای امام بسیار صبر کرد و همراه او گواه یکایک یارانش بود که به خاک افتادند و در خون خویش غلتیدند. تا آنجا که او بهجز خاندان خود حسین (ع)، آخرین بود.
همانجا بود که امام حسین صلای «هل من ناصر» سر داد. فریادی از عمق جان و نیاز جامعهای فرو مرده و در بند، اما در آن سو و در آن برهوت شرف، پژواکی جز صدای خود او نیافت و تنها سویید بود که در پاسخ پیشوایش پرچم برافراشت و به میدان شتافت و آن چنان هجوم میآورد و بر دشمن میتاخت که هیچکس را یارای مصاف رویاروی با او نبود، مگر تیرها که زخمهای سخت بر او زدند. سویید از شدت جراحات بر خاک افتاد. لختی از هوش رفت تا زمانی که سپاهیان ابن زیاد با دیدن پیکر غرقه بهخون سویید، فریاد بر داشتند: «حسین کشته شد!».
سویید با شنیدن این فریاد، بهوش آمد، تاب و شکیب از دست داد و دست بر دشنهای برد که در پای خود پنهان کرده بود. آن را برکشید و با آخرین توان به دشمن حملهور شد. لیکن لختی بیش توان جنگ نداشت و به دست آن نامردمان بهشهادت رسید.
با بهخاک افتادن سویید. اینک این خاندان عترت بود که بیآرام و قرار آمادهٴ رزم و میدان میشد و اولین کس، جوان برومند دشت کربلا، فرزند حسین علیهالسلام، علی اکبر که اذن جهاد از پدر طلبید.
سرانجام نوبت به سویید بن عمرو بن مطاع رسید.
سویید مردی بزرگ از اعراب قحطانی بود. شخصیتی شریف و شجاع و از شیعیان مؤمن به راه و آرمان امام حسین علیهالسلام. سویید بسیار نماز میگزارد و عشقی شگفت به مقتدا و امام خویش داشت.
صبح عاشورا سویید همپای امام بسیار صبر کرد و همراه او گواه یکایک یارانش بود که به خاک افتادند و در خون خویش غلتیدند. تا آنجا که او بهجز خاندان خود حسین (ع)، آخرین بود.
همانجا بود که امام حسین صلای «هل من ناصر» سر داد. فریادی از عمق جان و نیاز جامعهای فرو مرده و در بند، اما در آن سو و در آن برهوت شرف، پژواکی جز صدای خود او نیافت و تنها سویید بود که در پاسخ پیشوایش پرچم برافراشت و به میدان شتافت و آن چنان هجوم میآورد و بر دشمن میتاخت که هیچکس را یارای مصاف رویاروی با او نبود، مگر تیرها که زخمهای سخت بر او زدند. سویید از شدت جراحات بر خاک افتاد. لختی از هوش رفت تا زمانی که سپاهیان ابن زیاد با دیدن پیکر غرقه بهخون سویید، فریاد بر داشتند: «حسین کشته شد!».
سویید با شنیدن این فریاد، بهوش آمد، تاب و شکیب از دست داد و دست بر دشنهای برد که در پای خود پنهان کرده بود. آن را برکشید و با آخرین توان به دشمن حملهور شد. لیکن لختی بیش توان جنگ نداشت و به دست آن نامردمان بهشهادت رسید.
با بهخاک افتادن سویید. اینک این خاندان عترت بود که بیآرام و قرار آمادهٴ رزم و میدان میشد و اولین کس، جوان برومند دشت کربلا، فرزند حسین علیهالسلام، علی اکبر که اذن جهاد از پدر طلبید.