سرانجام مرحله پایانی کارزار سرنوشتساز تحریم نمایش انتخابات رژیم بهمرحله اجرا درآمد و همهٔ جهان بهچشم دید که مردم ایران و مقاومت آزادیستانشان در این نبرد، چگونه پوزهٔ ولیفقیه ارتجاع را بهخاک ذلت مالیدند و ارادهٔ قاطع خود برای سرنگونی استبداد پوسیدهٔ حاکم و بهکف آوردن گوهر آزادی را بهظهور رساندند.
این نبردی بود که سرنوشت آن، همچون نتیجهٔ مضحکهٔ انتخابات از پیش روشن بود که این از قضا بر شکوه و درخشش پیروزی بهدست آمده میافزاید و زیر پوسیدگی و لاعلاجی رژیم خط تأکید میکشد. تمام سردمداران رژیم و همهٔ باندها و دستجات آن پیشاپیش میدانستند با چه ضربه هولناکی از جانب مردم ایران و تحریم قاطع و یکپارچهٔ آنان روبهرو خواهند شد و بهرغم بهکار گرفتن همهٔ ترفندهای فریب و دجالگری، باز هم امیدی بهنجات خود نداشتند.
ولیفقیه بهقول خودش «مکرر» بهصحنه آمد و بهعجز و لابه پرداخت. او دو روز قبل از برگزاری نمایش انتخابات، ضمن اعتراف بهتحریم فراگیر و خشم و نارضایتی مردم محروم که «دست و دلشان بهانتخابات نمیرود» عاجزانه گفت: «نرفتن پای صندوق رأی و قهر کردن با صندوق رأی، مشکل را حل نمیکند».
خامنهای یک بار دیگر هم پای صندوق رأی کاسهٔ گدایی رأی را جلو مردم دراز کرد و درخواست کرد که «در این آزمون بزرگ ملی و سراسری همه شرکت کنند».
البته مردم ایران در این «آزمون بزرگ ملی و سراسری» شرکت کردند، اما درست برخلاف آنچه خلیفهٔ ارتجاع میخواست؛ با شعار «رأی من سرنگونی!».
سایر مهرههای ارتجاع حاکم، صریحتر و روشنتر بهماهیت این هماوردی «بزرگ ملی و سراسری» اذعان کردند: آخوند علمالهدی گفت: «اگر کسی بدون عذر شرعی و عرفی رأی ندهد بهدشمنان و مجاهدین رأی داده است» (نمایش جمعهٔ مشهد ـ ۲۸خرداد).
شکوه یکپارچگی مردم ایران در پاسخ «نه» بهدیکتاتوری حاکم که بهاذعان خود رژیم بهرفراندومی آری یا نه برای حاکمیت تبدیل شده بود، چنان نمایان بود که عموم ناظران و رسانههای بینالمللی هم بهآن گواهی دادند.
یورونیوز در گزارش خود گفت: احتمالاً برندهٔ بزرگ انتخابات ریاستجمهوری روز جمعه رأیندادن مردم در انتخابات است».
خبرگزاری رویترز بهرغم همهٔ صحنهسازیهای رژیم برای خبرنگاران خارجی گزارش داد: «فیلم حوزههای رأیگیری در ایران نشان میدهد مردم انتخابات را تحریم کردهاند».
اشتباه محاسبه یا لاعلاجی مفرط؟
این نتیجه برای رژیم و برای شخص خامنهای دور از انتظار نبود و همهٔ باندها و دستجات رژیم نیز با وحشتزدگی آن را پیشبینی میکردند، پس چرا با این همه ولیفقیه ارتجاع با چشم باز پا در این ورطه نهاد؟ و با آوردن قاتل پیشانی سیاه قتلعام۶۷، خود را در معرض طوفان بنیانکن خشم مردم ایران و نفرت افکار عمومی جهان قرار داد؟ پاسخ را بایستی در لاعلاجی دیکتاتور رو بهسقوط در آخرین مرحله حیاتش یافت. خلیفهٔ ارتجاع تنها طریق بقای حاکمیتش در برابر قیام ارتش گرسنگان و بیکاران را در انقباض حداکثری و تکیهٴ تمامعیار بهسرکوب و اعدام جستجو میکند و بهگمان خود در میان خیل رجالگان و جنایتکاران نظامش، تنها جلاد قتلعام۶۷، که مطیع محض اوست میتواند نیات شیطانیاش را برآورده کند. آیا خلیفهٔ ارتجاع در این نقشهٔ خود دچار اشتباه محاسبه شده و ارزیابی درستی از پتانسیل عظیم جنبش دادخواهی و جوشش خون شهیدان آزادی، از شهیدان قتلعام۶۷ تا شهیدان قیام آبان۹۸ نداشته است؟ یا این را هم بایستی بهحساب لاعلاجی مفرط او گذاشت؟
در هر حال، تردیدی نیست که رژیم ولایت و شخص ولیفقیه بر اثر این «بزرگترین شلیک سیاسی و اجتماعی» مردم و مقاومت ایران بسا ضعیفتر، بحرانزدهتر و شکنندهتر بیرون خواهد آمد. مردم ایران، ارتش آزادی و کانونهای شورشی، با این پیروزی بزرگ و تاریخی یک گام بلند بهسوی رهایی برداشتند و متقابلاً دیکتاتوری ولایت فقیه را گامی دیگر بهپرتگاه نابودی و سرنگونی نزدیکتر کردند.