«اینترنت» آینهیی روبهروی سطح اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، اخلاقی و شاهین ترازوی شخصیت همهٔ کاربران است. این حضور و فرهنگ، سخنگوی افکار تاریخی ـ ملی ـ انسانیِ کنشگران است. اگر این حضور، معرف چگونگیِ رابطه با حاکمیتها و دولتها باشد، بیانکنندهٔ درجات شعور سیاسی، مرزبندی و اولویتهای حاضران بر صفحات گوناگون و رنگارنگ اینترنت میباشد. چکیدهٔ این معرفیها را میتوان در این دو عبارت خلاصه نمود که اینترنت، معرف طیف فرهنگ انسان اجتماعی است. هر کاربری بر روی اینترنت، کیفیت مناسبات انسانیاش را در معرض عموم میگذارد.
در وجهی از نگاه به این طیف، نظری داریم به جای پای فرهنگ و ادبیات حامیان دیکتاتوری سلطنتی سابق بر روی اینترنت. قبل از ورود به بررسی این فرهنگ و ادبیات، لازم به یادآوری است که علت نگاه به این موضوع، از منظر پرداختن به یک گرایش فکری بهعنوان یک جریان سیاسی ـ اجتماعی نیست؛ چرا که اساساً در سپهر و زمین سیاست در ایران کنونی، جریانی بهعنوان سطلنتطلب با «مشخصههای یک جریان سیاسی» شامل: پلتفرم سیاسی، سازمانیافتگی و تشکیلات، رهبری حرفهیی در مبارزه چهار دههٔ گذشته با جمهوری اسلامی، کادر حرفهیی و مبارزاتی با عمل مشخص مبارزاتی و دارای اعتبار ملی و بینالمللی وجود ندارد.
هدف از این نگاه و بررسی، گذری بر فرهنگ و ادبیاتی بر روی اینترنت است که هم تلاش میکند جنایات آشکار و ثبت شدهٔ دیکتاتوریهای پهلوی طی ۵۷سال را مالهکشی کرده و مشروع جلوه دهد، هم بسیار میکوشد تمام جنبشها و مبارزات آزادیخواهانهٔ ۱۲۰سال گذشته را با نمادها و نتایج آنکه تماماً ضددیکتاتوری و تمامیتخواهی بودهاند، لجنمال نماید،
هم سعی میکند قیامهای کنونی در شهرهای ایران را آلوده به مطالبهٔ دیکتاتوریهای سابق معرفی کند
و در هر سه تلاش و کوشش و سعی، انقلابی دیگر و عظیمتر از ۱۳۵۷ را برای سرنگونی تمامیت دیکتاتوری ملایان برنمیتابد و با فرهنگ و ادبیاتی علیه هر گونه انقلابی دیگر ـ که معرف فقدان شعور سیاسی است ـ تمامقامت به خدمتگزار مطلوب و بیمواجب دیکتاتوری ملایان درآمده است.
در نگاهی به میانگین نمونههای بسیار از حضور این فرهنگ و ادبیات در شبکههای اجتماعی، به ویژگیهای زیر برمیخوریم:
۱ ـ سطح بهغایت پایین دانش تاریخی، سیاسی، ایدئولوژیک، فلسفی و جامعهشناسی در نگرش به پدیدههای سیاسی و اجتماعی جاری در ایران زیر سلطهٔ آخوندها و علل آنها. بههمین دلیل شاهدیم که در مواجهه با نقد دیکتاتوریهای شاهی، تنها و تنها با ادبیاتی لمپنی ـ جنسیتی با مخالفان و ناقدان حکومتهای پهلوی واکنش نشان میدهند. در این واکنشها هیچ استدلال و منطقی استوار بر دادهها و دانشهای لازم یافت نمیشود.
۲ ـ به واقعیتهای تاریخ معاصر ایران تمکین نمیکنند. در تلاشی حیرتانگیز، تاریخ ثبت شده و مستدل این عصر را تحریف میکنند. مثلاً وقتی آمریکا از زبان وزیر خارجهٔ وقت، رسماً اعلام میکند که آمریکا در سرنگونی دولت ملی دکتر محمد مصدق اشتباه کرده و از مردم ایران عذرخواهی میکند، حامیان پادشاهی که روی تانکهای آمریکا به صدارت رسیدهاند، با فرهنگ و ادبیاتی مستهجن به دکتر مصدق توهین میکنند و کودتای ۲۸مرداد ۱۳۳۲ را «انقلاب مردم ایران» مینامند!
[تبصره الف: کسی که به تاریخ مسلط است و هر واقعهیی را سر جای خودش میشناسد، نه فحش و ناسزا میدهد، نه متلکهای اخلاقی بار مخاطب میکند و نه آزادی بیان را لکهدار مینماید.
تبصره ب: وقتی خمینی از کودتا علیه دکتر مصدق حمایت میکند، هر ایرانی هوشیاری باید جبهه سیاسیاش را در مبارزه با ارتجاع آخوندی درست تشخیص دهد تا آب به آسیاب دشمن اصلی مردم ایران که همین وارثان خمینی باشند، نریزد؛ مگر اینکه در کودتا علیه مصدق، با کودتاچیان، با خمینی و وارثانش متحد باشد.]
۳ ـ اینان در فقدان شناخت علت تاریخیِ عقبماندگی ایران بر اثر سلطهٔ دیکتاتوریهای موروثی، بیشترین توهینها و هتک حرمتها را به اعتقادات مردم ایران، به پوشش زنان و به باورهای مذهبیشان روا میدارند. با وارونه جلوه دادن علت عقبماندگی ایران، اعتقادات مردم و پوشش زنان را مانع پیشرفتهای پیشکش شدهٔ پدر و پسر پهلوی معرفی میکنند! در حالی که تمام این توهینها و بیحرمتیها بر اساس مواد سیگانهٔ منشور حقوقبشر، نقض این منشور بوده و از طرفی در آن سر طیف این نقض حقوقبشر، همسو و هممسلک تفکرات منحط و ارتجاعی آخوندی هستند.
۴ ـ اینان با رویکردی عقدهگشایانه که با فرهنگ و ادبیاتی هیستریک و لمپنی ادا و بیان میشود، علیه قیام آزادیخواهانه، ضددیکتاتوری و ضدتمامیتخواهیِ سال۱۳۵۷ میگویند و مینویسند و سینه چاک میدهند. اینان تاریخچهٔ این قیام را که زمینههای آن از بعد از کودتای ۲۸مرداد شکل گرفت و تکامل یافت، به نتیجهٔ خیانتشدهٔ آن توسط خمینی ربط میدهند تا اصل و اصالت تاریخی و آرمانیِ آن را با ربط دادن به ایدئولوژی ضدبشری خمینی و جنایات قرونوسطایی او و وارثانش، ملکوک کنند. از این رو تمام سرمایهشان در تلاش برای لجنمال کردن آن قیام ضددیکتاتوری و تمامیتخواهی، جنایات قوم اشغالگر ملایان مرتجع و ضدبشر است. بههمین دلیل هم هرگز سراغ بازخوانی علت تاریخی ـ اجتماعی ـ سیاسی ـ جامعهشناختیِ آن قیام نمیروند. به همین دلیل هم هیچ استدلال منطقی و تاریخی در رد آن قیام تا قبل از ۲۲بهمن در چنتهشان ندارند. آنچه پیراهن عثمانشان است، کارنامه و پرونده سراسر جنایت و خیانت و دجالیت حاکمیت ولایت فقیه است.
۵ ـ اگر میانگین کامنتها [یادداشتها]ی این طیف کاربران حسرت بهدل دربار پهلوی را دیده باشید، از سایهٔ فرهنگ و ادبیاتشان در بیان سیاسی نوع حکومت، به یک دیکتاتوری اقتدارگرا و تمامیتخواه برمیخورید که اشتباه بزرگ نمونهٔ آن این بود که «میلیونها مردم مخالف شاه را در سال۵۷ نکشت و باید در ۱۷شهریور هزار برابر بیشتر میکشت». این عین عبارت یک سلطنتطلب در سایت «بالاترین» است که همسلکانش هم برایش کامنت حمایتآمیز نوشته و به او امتیاز مثبت دادهاند!
۶ ـ صاحبان این فرهنگ و ادبیات که خود را سلطنتطلب معرفی میکنند، هیچ سبقه و پیشینه فعالیت عملی و مبارزاتی با شاخص پرداخت بهای این مبارزه در داخل و خارج ایران علیه جمهوری اسلامی ندارند. طی این ۴۳سال هیچ پراتیک مبارزاتی با شاخص سازمانیافتگی و یک جریان سیاسی از اینان مشهود نبوده و نیست. بههمین دلیل هم هیچ شناخت و آگاهی از علم مبارزه و الزامات ناگزیر و ضرورتهای اجتنابناپذیر آن در میدان تعادلقوا با حاکمیت مسلط ندارند. به همین دلیل هم نگرششان به مبارزات تاریخیِ آزادیخواهان ایران علیه دیکتاتوریهای زمانهشان، بهغایت کودکانه و نازل و غیرعلمی و غیرجدی است. از این رو هرگز طرف جدی و قابل محاسبه و تهدید از منظر جمهوری اسلامی نبودهاند که برعکس، بهترین دستمایه برای سوءاستفاده از برگ آنها علیه انقلاب و ارزشهای مبارزاتی و آرمانی و نمادهای آن بوده و هستند. به همین دلیل هم لشکر سایبری نظام ولایی پشتیبان تمامعیار پستهای سلطنتطلبان علیه انقلاب ۵۷، علیه مبارزان و مجاهدان زمان شاه و علیه مصدق و... است.
۷ ـ سرمایهگذاری مشترک جمهوری اسلامی و سلطنتطلبان روی شعار «رضا شاه روحت شاد» گویای بیبتگیِ سیاسی در تراز بودن با شرایط تاریخی و موقعیت کنونیِ اعتراض و خیزش و قیام علیه نظام آخوندی است. شعاری که روی یک مرده سرمایهگذاری کرده و حتی نمیتواند پای پسر زندهٔ شاه را به میان کشیده و پشت آن ببرد! پسری که حتی خودش هم معترف است «رهبر» نیست، هیچ آلترناتیوی هم برای جمهوری اسلامی ندارد تا مردم ایران خودشان را با جمهوری اسلامی تعیینتکلیف کنند و آن موقع آلترناتیو بشوند!
۸ ـ موفقیتهای مجاهدین، کانونهای شورشی و طیف جبهه نه شاه ـ نه شیخ در مبارزه با حاکمیت ملایان، سلطنتطلبان بر روی اینترنت را از ضامن و کنترل خارج کرده و اینان فرهنگ و ادبیات لمپن ـ جنسیتی ـ چماقدار را دامنه و پر و بال میدهند. این واکنشها اخیراً تشدید شدهاند. همین گویای رقم خوردن تعادلقوای سیاسی بین جبهه نه شاه ـ نه شیخ علیه هر گونه دیکتاتوری در ایرانزمین است. روشنگری برای گسترش این جبهه و پیوند آن با خیزشها و قیامها، مسئولیت و وظیفهیی ملی و میهنی و تاریخی و انسانی است. هر چه تعادلقوا بین جبهه نه شاه ـ نه شیخ و دیکتاتوری ملایان، به نفع قیامها و شکستن طلسم اختناق پیش میرود، بروز ماهیتها در طیف نیروهای سیاسی ایران را آشکارتر خواهد کرد.
روزی در زمستان سال۱۳۵۹ زندهیاد سردار آزادی موسی خیابانی در هیاهویی که ارتجاع آخوندی و اپورتونیست راست متحدش در باب مبارزه میانتهیِ ضدامپریالیستی [با هدف سرکوب آزادی و آزادیخواهان] راه انداخته بودند، جملهیی کوتاه، نغز و تاریخی را با این مضمون بیان نمود که «هرگاه مبارزه برای آزادی، تیزتر و مونیستیتر میشود، ماهیتها و میزان پیوندشان با آزادی زودتر از همیشه آشکار میشود».
اکنون شرایط جوشان جامعه ایران علیه حاکمیت ملایان، ترجمان عینیِ همان پیشبینیِ دقیق موسی خیابانی برای همهٔ نیروهای دستاندرکار رقم زدن آینده ایرانی بدون هر گونه دیکتاتوری است. شعور سیاسی برای شناخت این مرحله، تشخیص جبهه آزادی با تنوع گرایشات آن علیه جبههٔ دیکتاتوری با نمونههای موروثیِ شاهی و شیخی آن است.