علی خامنهای در طول حیات سیاسی ننگین و جنایتبار خود، آن قدر دروغ و دغل به هم بافته که این روزها هر حرفی بزند، میتوان حرفی از خودش در نفی خودش پیدا کرد و جلویش گذاشت؛ اما پوستهٔ وقاحت و دجالیت آخوندی چنان ضخیم است که نباید انتظار شرم و حیا از وی داشت!
از فردای روزی که مجاهدین و مقاومت ایران پتهٔ سودای بمب اتمی ولایت فقیه را روی آب انداختند تا همین امروز، خامنهای مانند آونگ از یک سر طیف به سر دیگر در نوسان است. یک روز مذاکره با «شیطان» ممنوع است، روزی دیگر خود و نظامش را در نرمش قهرمانانه قرار میدهد و امتیاز سیاسی مذاکرات را هم از جیب باند مفلوک مغلوب در آورده و به جیب خودش میریزد.
«قبل از آمدن این دولت [دولت دهم] این مذاکرات شروع شد. آنها درخواست کردند، واسطهای قرار دادند و یکی از محترمینِ منطقه، آمد اینجا با من ملاقات کرد، گفت که رئیسجمهور آمریکا با او تماس گرفته و از او خواهش کرده و گفته است که ما میخواهیم مسألهٔ هستهیی را با ایران حلّو فصل کنیم و تحریمها را هم میخواهیم برداریم» (خامنهای. سخنرانی ۲تیر۹۴).
اما فردایش که تأثیر مخدرهای سیاسی استمالت پرید، خامنهای از غلطهای کرده پشیمان شده و دوباره همچون آونگ به سر دیگر طیف پناه برده و از بیخ منکر میشود و اشکالات مذاکرات را هم به گردن باند رقیب انداخته و خود را از انگ مذاکره مبرا نشان میدهد! ولیفقیه لرزان نظام روز دوشنبه ۲۲مرداد ۹۷ ضمن همذات پنداری با پیرکفتار جماران مذاکره را اشتباه خواند و گفت: «در موضوع مذاکرات بنده اشتباه کردم و به اصرار آقایان اجازه تجربه را دادم که البته از خطوط قرمز معینشده هم عبور کردند... بنابراین امام مذاکره با آمریکا را ممنوع کرد و من هم ممنوع میکنم».
خامنهای همچنین برای بستن دهان باند مغلوب هر از گاهی، مهر ممنوعیت دیگری میزد تا آب پاکی را روی دست همه بریزد و صد البته که پس از هر سخنرانی وی، موج حملات کفتاران کوی ولایت به باند مقابل تشدید میشد. در ۲۴اردیبهشت ۹۸ علی خامنهای خود در مقام پاسخ به مدعیان مذاکره با آمریکا برآمد و گفت: «بعضی در داخل میگویند مذاکره چه عیبی دارد؟ مذاکره سم است!».
پس از هلاکت سرکردهٔ جنایتکار بینالمللی نظام در سپاه قدس، قاسم سلیمانی، دیگر نوک تیز عربدههای انتقام سخت و ممنوعیت مذاکره نه تنها به سمت آمریکا، بلکه به سمت هر کسی که سخنی از مذاکره به میان آورد متوجه شد. «دهان کسی که دم از مذاکره با آمریکا را بزند خرد خواهیم کرد!» این جملهای بود که از زبان سپاه سایبری و وحوش ولایی یا در رسانهها دیده میشد یا در تجمعات فرمایشی تبدیل به پلاکارد میگشت.
اما این روزها با تغییرات سیاسی انجام شده در آن سوی آبهای جهان، دوباره آونگ عظما به سمت مخالف حرکت کرد! گویا آن «سم» دیگر «مسموم» کننده نیست! در نتیجه ولیفقیه نظام در ۱۹دی ۱۴۰۰ بسیار ظریف و «زیر پوستی» اجازه مذاکره مستقیم با آمریکا داد و گفت: «اینکه در مقطعی با دشمن مذاکره، صحبت و تعامل میشود بهمعنای تسلیم شدن در مقابل آن نیست».
روشن است که در درون نظام کسی برای خرد کردن دهان خامنهای اقدام نکرد! اما وقتی همین سخنان از دهان جلاد محبوب خامنهای، ابراهیم رئیسی در ۵بهمن و وزیر خارجهٔ او، امیر عبداللهیان در ۴بهمن ۱۴۰۰ خارج شد، واکنشهایی پراکنده، ولی ادامهدار را بهوجود آورد که نشان میدهد بسیجیان و پاسدارهای نخبهٔ نظام هم کف بر لب آورده و در حیرت ماندهاند که این بار یقه و پاچهٔ چه کسی را به دندان بجوند!
لمپن بازجوی هار ولایت، حسین شریعتمداری که مستقیماً از سوی شخص خامنهای در مؤسسه کیهان نشسته است، طاقت از کف داد و از آنجا که دندانش به پاچهٔ ولینعمت خودش گیرایی ندارد، گریبان جلاد سوگلی خامنهای را چسبید و گلایه کرد که چرا با دادن پالس مذاکره با آمریکا و «اظهارات نسنجیده!»، حساب موج ریزش و لرزش کفتاران ولایی را نکرده است!
شریعتمداری مذاکره را به «رفتن در پی سراب» تشبیه کرد و نوشت: «این اظهارات موجی از ابراز نگرانی در میان طیف گسترده نیروهای حزباللهی و پا بهرکاب انقلاب را نیز درپی داشته است و امید آن که هر چه زودتر اظهارات نسنجیده خود را تصحیح کرده و شبهاتی که پدید آوردهاند را برطرف کنند».