خامنهای زایندهرود را میدزدد و میخشکاند و بهجای آب حیات، لشکرکشی مرگ را در بستر رود راه میاندازد! مردم اصفهان در همان بستر رود غارتشده و خشکانده شده، به خامنهای و لشکر عملههای نانخورش پاسخ میدهند: «ما آمدیم بجنگیم ـ بجنگ تا بجنگیم»!
روز ۵آذر ۱۴۰۰ در اصفهان، سنگ بر کف آب و آزادی بود. جوانان شیردل و غیور با استفاده از حق دفاع مشروع، در مقابل نانخورهای جانی و مزدور خامنهای ایستادند، آنان را پس رانده و متواری کردند. جوانان پس از شکست دادن سرکوبگران ولایی، رو به جمعیت انبوه، فریاد «بهسوی پل خواجو، بهسوی پل خواجو» سر دادند تا جبههشان را متحدتر و قویتر کنند.
روز ۵آذر مردم اصفهان در تظاهراتشان، ندای ملی و میهنی را در سنگر رزم مشترک ایران فراخوان دادند: «خوزستان! لرستان! ـ حمایت، حمایت».
در روز ۵آذر مشتی عمله و اکرهٔ سفرهخوار نظام ملایان سعی کردند با شعارهای بهظاهر همسو با مردم، یک ضدتظاهرات علیه قیام اصفهانیها راه بیاندازند. اینان در همان وهلهٔ نخست مغشوش کردن قیام، توسط جوانان هوشیار اصفهانی شناسایی شده، چهرهها و نشانههایشان در شبکههای مجازی افشا شد و ترفند کارگزاران اطلاعاتیِ خامنهای، به خودشان برگشت.
روز ۵آذر ۱۴۰۰ بستر تفتیدهٔ رود تاریخی ایران [زایندهرود] و محلههای اصفهان، آوردگاه جبهه نبرد ایران علیه اشغالگران آخوندی شدند. این تودهٔ بهجان آمده و رنجبران نگهدار زندگانی بودند که از جوانترین تا مسنترین، بازو به بازو مقابل لشکر جرار و متجاوز و نابودگر مظاهر تمدن و حیات، سینه سپر کردند.
روز ۵ آذر مثل تمام روزهای قیامهای پیشین در ایران، بار دیگر ـ و البته خیلی رو و صریحتر ـ اثبات شد که ادعای خامنهای و کارگزاران نظام آخوندی مبنی بر «حق اعتراضات مردم»، فقط فریب تبلیغاتی با چاشنیِ دجالیت سیاسی و با هدف رنگ کردن خودیهای نظام و نانخورهایش است؛ وگرنه این تاکتیک نخنمای دیکتاتورهایی مثل خامنهای، در دو دهة اخیر ایران به پشیزی هم گرفته نشده است.
این روزهای اصفهان یک کلاس سیاسی است با درسهای همهجانبه برای فهم علت بحرانهای سیاسی و اقتصادی و معیشتی در ایران. این کف زندگی و احتیاج بودن و زنده ماندن است که به کف رود و کف خیابان آمد.
در این چند روز صفبندی و تعیین جبهه برای همه ساده شد؛ چرا که اصل دعوای بین مردم ایران با حاکمیت ولایت فقیه در محورهای مشخص و آشکار «آب و نان و آزادی» خلاصه شده است.
خمینی اول آزادی را گرفت که بتواند مخالفانش را در درون خودشان مهار و دستبسته کند و پشتبندش، وارثانش ضمن تشدید سرکوب آزادی، سراغ مردم آمدند و پشتبند آن سراغ آب و نان و کف زندگی. حالا مردم دارند با کف زندگی و آزادی، علیه سقف نابود کنندهٔ حرث و نسل و استبداد ولایت فقیهی میجنگند.
بر اساس دادههای این روزهای اصفهان ـ که مکمل تجارب قیامهای پیشین است ـ الآن ایران دو جبههٔ مشخص تقسیم شده است. از قیام خوزستان در تابستان تا قیام اصفهان در پاییز، جبههٔ مردم ایران علیه خامنهای خیلی گستردهتر شده است. نامنویسی هم در این دو جبهه صورت گرفته است. در تابلو قیام و خروش و مقاومت برای آب و نان و آزادی ایران دیگر خشی و ابهامی نمانده است.
به اصفهان نگاه کنیم تا دو جبهه را واضحتر و روشنتر از گذشته ببینیم. این یک کیفیت و مرحلهٔ نوین از تعمیق مبارزهٔ سراسری علیه دیکتاتوری ولایت فقیهی و ملازمان و همسویان و همسفرههای سیاسی و صنفیاش است. این روزهای اصفهان، درسهای ندای ملی و میهنی در سنگر رزم مشترک ایران برای فراخوان به گسترش دادخواهیِ آب و نان و آزادی است...