روز اول شهریور۱۳۷۷یک خبر مانند بمب در سراسر ایران و سپس در دنیا صدا کرد. خبر این بود: لاجوردی سرجلاد اوین در تهران بههلاکت رسید. در پی انتشار این خبر موجی از شادی و سرور مردم ایران را فرا گرفت و خانوادههای داغدار اعدامشدگان بهشکرانه و شگون آن شیرینی توزیع کردند.
نام لاجوردی، مترادف است با شقاوت و سبعیت بیحد و مرز، اعدامهای برقآسای روزانهٔ صدها نفر و کشتن زندانیان بیشمار زیر شکنجههای قرون وسطایی. این دژخیم، بسیاری از زندانیان سرموضع را، شخصاً و با دستهای خود شکنجه کرده و بهشهادت رسانده بود.
لاجوردی فاقد کمترین سواد حقوقی و حتی فاقد فهم و شعور قضایی بود و به کرات قانون و حقوق و قضا را به سخره میگرفت. او تنها بهدلیل شقاوت بینهایتش و بهخصوص کینهٔ تسکینناپذیری که از مجاهدین داشت، توسط خمینی بهعنوان دادستان ارتجاع در تهران منصوب شده بود و جلاد جماران دست او را در جان و مال و ناموس زندانیان مجاهد و مبارز مطلقاً باز گذاشته بود.
لاجوردی سوگلی خمینی بود. مستقیماً بهخود خمینی وصل بود و بجز او بهاحدی در رژیم، اعتنایی نمیکرد. پس از ۳۰خرداد و آغاز عصر اعدامهای جمعی، لاجوردی اعدامها را به خود خمینی گزارش میداد. بهگفتهٔ پزشک مخصوص خمینی، «آقا» از شنیدن خبر اعدامها بهوجد و اشتها میآمد.
خمینی خود روح پلید شیطان بود و لاجوردی بیش از همه شقاوت و رذالت خمینی و کینهٔ او نسبت به مجاهدین را منعکس میکرد.
بهشهادت زندانیان، لاجوردی یک جمله را پیوسته تکرار میکرد: «آنقدر نسبت بهشما کینه دارم که حاضرم خون تکتکتان را بریزم». او همچنین میگفت: «از زجر کشیدنتان لذت میبرم».
به گزارش یکی از زنان مجاهد زندانی، در عید نوروز ۱۳۶۱، چند تن از مادران سالخورده را بهزیر هشت صدا کردند. بهآنها گفتند میخواهیم عیدی بزرگی بهشما بدهیم. «مادر ایران» ۳فرزندش اعدام شده بود. «مادر عذرا» یک پسرش، «مادر همدم یک پسرش». «مادر زینت پسر و نوهاش» و «حاجیخانم» هم دو پسرش را اعدام کرده بودند. مادران رفتند و بعد از اندک زمانی برگشتند. بچهها کنجکاوانه ماجرا را پرسیدند. آنها گفتند: «رفتیم پیش لاجوردی. بچههایمان اعدام شدهاند. به ما گفتند اعدام کردیم؛ بروید جشن بگیرید! عیدی بزرگی است!».
لاجوردی ابایی نداشت که در برابر دوربین تلویزیون هم اعلام کند: «کسی که در تظاهرات شرکت کرد، بلافاصله اعدامش خواهیم کرد و کوچکترین درنگی نخواهیم کرد؛ همچنان که روز گذشته کسانی که در تظاهرات دو یا سه روز گذشته شرکت کرده بودند، اعدام کردیم».
پس از تظاهرات ۳۰خرداد نیز لاجوردی در اطلاعیهٔ رسمی با عنوان «دادستانی انقلاب اسلامی مرکز» اعدام دختران نوجوان دستگیر شده در تظاهرات، بدون احراز هویتشان را، اعلام کرد و نوشت: «به اطلاع خانوادههای محترمی که فرزندانشان در جریانهای ضداسلامی اخیر تهران دستگیر شدهاند و حکم دادگاه دربارهٔ آنها صادر و اجرا گردیده، میرساند لطفاً با در دست داشتن شناسنامهٔ عکسدار خود و فرزندانشان که عکس آنها در اینجا چاپ شده، بهدفتر مرکزی زندان اوین مراجعه کرده و فرزندانشان را تحویل بگیرند» (روزنامهٔ حکومتی اطلاعات ـ ۳تیر ۱۳۶۰).
لاجوردی نماد شقاوت و جنایت در رژیم ضدبشری خمینی بود، از این رو هلاکت او نمادی بود از نابودی محتوم این رژیم؛ بامعنا و عبرتآموز اینکه این هیولای مرگ و اعدام، بهدست علیاکبر اکبری گرد دلاوری که تنها ۲۰بهار را دیده بود، کیفر یافت.
از سوی دیگر هلاکت لاجوردی ادا و اطوارهای اصلاحات قلابی آخوند شیاد محمد خاتمی، رئیسجمهور وقت رژیم را بیشازپیش مفتضح کرد، چرا که در میان موج نفرت عمومی از هیولای خونآشام و در اوج جشن و شعف ملی از هلاکت او، لاجوردی سرجلاد خونخوار خمینی را «خدمتگزار مردم» خواند و از مرگ او با آه و اسف یاد کرد.
در همان زمان رهبر مقاومت طی یک پیام رادیو ـ تلویزیونی شهید قهرمان راه آزادی، مجاهد خلق علیاکبر اکبری را «سزاوار گرمترین تقدیرات میهنی و انقلابی» دانست و او را «قهرمان ملی» اعلام کرد و افزود: «هر فرد و گروه و دسته و جناح سیاسی که از دموکراسی و آزادی و حاکمیت مردم دم میزند و با سرکوب و خفقان و شکنجه و اعدام و قتلعام مخالفت دارد، بدیهی است که میباید از مجازات جنایتکاران و آزادیکشان و پس زدن موانع راه آزادی بهغایت استقبال کند».