هر ناظر بیطرفی در مواجهه با سازمان مجاهدین خلق ایران، بلافاصله به اعتبار بینالمللی این سازمان و شناختهشدگیش در عرصه جهانی پیمیبرد. دیپلوماسی مجاهدین موضوعی است که نمیشود آن را انکار کرد. اما سؤالی که ممکن است برای هر کسی پیش بیاید این است که راستی مبنای روابط بینالمللی مجاهدین چیست؟ این روابط چطور ایجاد شدند و سازمان مجاهدین خلق ایران چطور توانسته به این موقعیت بینالمللی دست پیدا کند؟
بهطور کلی در مناسبات بینالمللی ۲پارامتر یا ۲مبنا وجود داره: اولین مبنا، منافع هست. یعنی هر کشور یا هر جریانی در مناسبات بینالمللی بهدنبال منافع خودش هست. دومین مبنا هم تعادلقواست. یعنی یک کشور یا یک جریان وقتی میتواند منافعش را در عرصه جهانی تأمین کند که در توازن و تعادلقوا از موقعیت بالایی برخوردار باشد. یعنی یا پول داشته باشد یا قدرت نظامی و یا پشتوانه قوی سیاسی.
حالا سؤال اینجاست که سازمانی مانند سازمان مجاهدین خلق ایران که هیچکدوم از این پارامترها را ندارد، چطور توانسته وارد مناسبات جهانی بشود؟! راهی که مجاهدین در دیپلوماسی طی کردن، راهی دشوار و البته غرورآفرین بوده است.
مجاهدین، دیپلوماسی را از پایین شروع کردند. یعنی از مراجعه به سازمانهای حقوقبشری و ملاقات با اتحادیههای کارگری و دیدار با نمایندگان پارلمانها. این کار البته کاری طاقتفرسا و زمانبر بوده است. اما خشتهای مستحکم بنایی را تشکیل دادند که امروز توجه هر بینندهای را به خودش جلب میکند. مجاهدین با همین عزم جزم و پشتکار خیرهکننده بود که توانستند در حد توانشان افکار عمومی را در جهت منافع مردم ایران سوق بدهند. واضح است که این کارستان نیازمند صرف انرژی بسیار زیادی است و سؤال اینجاست که راستی مجاهدین این انرژی و این توانمندی را از کجا آوردند؟
تشکیلات منسجم با سابقهیی ۵۳ساله، برخورداری از آرمان و پرداخت بها ۳عنصر مبنایی هستند که دیپلوماسی مجاهدین روی آنها بنا شده است. بدون این ریشهها هیچ سازمان و حزبی نمیتواند وارد مناسبات بینالمللی بشود. مجاهدین و مقاومت ایران با اتکا به تشکیلات و آرمانشان یعنی همان چیزی که از آن بهعنوان انقلاب ایدئولوژیک درونی نام میبرند توانستند این خط را پیش ببرند و به نقطه امروزی برسند.
خروج نام سازمان مجاهدین خلق ایران از لیست تروریستی نمونه خوبی از توان دیپلماتیک مجاهدین است. همانطور که میدانید در سال ۱۹۹۷ دولت وقت آمریکا برای نشاندادن حسن نیت به دولت آخوند خاتمی، نام سازمان مجاهدین خلق ایران را وارد لیست تروریستی کرد. بهدنبال آن انگلیس و اتحادیه اروپا هم همین کار را کردند. واضح است که خروج نام یک سازمان انقلابی از این لیستهای سیاه، کارستانی بود که در وهله اول غیرممکن مینمود. بهخصوص اینکه این سازمان نه از قدرت نظامی برخوردار بود نه از پشتوانه دولتی. علاوه بر اینها قوانین هم به نفع مجاهدین نبودند. با این همه مجاهدین وارد یک جنگ نابرابر شدند و این کارزار پیچیده حقوقی را با رهبری مریم رجوی پیش بردند. به موازات این کارزار حقوقی، باید یک کار گسترده هم در عرصه سیاسی صورت میگرفت که حامیان مقاومت در سراسر جهان آن را انجام دادند. این ناممکن با استفاده از همان ۳مبنای اساسی ممکن شد. یعنی یک کار تشکیلاتی پیچیده و هماهنگ، توسط مجاهدین آرمانخواهی که از منافع شخصیشان برای منافع جمع و منافع مردمشان گذشتند. اینها به مجاهدین توان داد تا هم بر زمان چیره شوند و هم اینکه با استفاده از کیفیت انسانی خودشان، در برابر تعادلقوای موجود، برگ جدیدی رو کنند.
در روزگار ما، یک انقلاب برای اینکه به پیروزی برسد، نیازمند مبنای داخلی و شرط بینالمللی است. دیپلوماسی مجاهدین هم دقیقاً همین هدف را در ابعاد بینالمللی دنبال میکند. این دیپلوماسی در پایهها به مقاومت خونینی متکی است که تاکنون بیش از ۱۲۰هزار شهید را تقدیم راه آزادی کرده و کانونهای شورشی آن در همین روزها خواب آرام را از چشم آخوندها ربودند. در پرتو همین دیپلوماسی هست که صدای قیام مردم ایران طنین بینالمللی پیدا میکند و آلترناتیو دموکراتیک رژیم آخوندی در عرصه جهانی شناخته میشود. آن مبنا و این شرط، بیگمان پیروزی مردم ایران علیه دیکتاتوری ولایت فقیه را محقق خواهد کرد.