روز ۳۰فروردین ۱۳۵۴ روزنامههای شاه با تیترهای درشت نوشتند: «۹زندانی در حال فرار کشته شدند». برخلاف این دروغ بزدلانه، حقیقت این بود که جلادان ساواک ۹زندانی قهرمان، چریکهای دلاور فدایی؛ بیژن جزنی، حسن ضیا ظریفی، عباس سورکی، مشعوف کلانتری، محمد چوپانزاده، عزیز سرمدی و احمد جلیل افشار و مجاهدان خلق؛ کاظم ذوالانوار و مصطفی جوان خوشدل را به فرمان شاه از سلولهایشان با طراحی سردژخیم ساواک پرویز ثابتی به تپههای اوین برده و آنها را با دستان بسته و چشمهای بسته با شقاوت تمام به گلوله بستند و به یکایک آنها تیر خلاص زدند.
با یادآوری این جنایت هولناک، ۲روز پیش در همین ستون نوشتیم که در بهمن ۱۴۰۱ چماقداران ساواکی در وقاحتی که مثل جنایت تپههای اوین نفرتانگیز است، در تظاهرات خود در خارج کشور عکس پرویز ثابتی را در کنار عکس بچه شاه بالا برده و با تهدید پیشتازان انقلاب بهمن ۵۷، روی آن نوشته بودند: «کابوس آینده تروریستها».
روز ۲۲بهمن همان سال، رهبر مقاومت در پیامی با عنوان « ”اتوبوس مجانی“ استبداد و وابستگی با سرنشینان ساواکی آزادیخواهان و استقلالطلبان را به سلولها و تپههای اوین میبرد»، نمایشهای «ورثهٔ ساواک و ریزشیهای شیخ» را «جادهٔ گذار از عمامه و عبا و نعلین به شنل و چکمههای خونین» توصیف و با تأکید بر چند نکته کلیدی سیاسی دربارهٔ حقانیت انقلاب بهمن ۵۷ گفت:
- «انکار انقلاب ضدسلطنتی توهین به مردم ایران و لگدمال کردن اعلامیهٔ جهانی حقوقبشر و مشخصاً حق شورش و قیام علیه ستمگر بهعنوان آخرین علاج بشر است».
- «بیجواب گذاشتن“سلطنت یا جمهوری” و موکول کردن آن به بعد یا پای صندوق رأی، به بهانهٔ برهم نخوردن وحدت، انکار حاکمیت و رأی جمهور ملت است. این، فریبکاری و خیانت و انحراف و تفرقه به سود رژیم ولایت است».
- «مسایل اساسی دیگر مانند انحلال دستگاههای سرکوبگر رژیم، آزادیها و حقوق زنان، حقوق ملیتها و زمانبندی تشکیل مؤسسان را هم نمیتوان به بعد موکول کرد».
- «زمان به عقب برنمیگردد و سلطنت هم، نه در روسیه، نه در عراق، نه در افغانستان و نه در ایران دوباره باز نمیگردد».
-دم زدن صوری از اتحاد، بدون ابطال شناسنامهٔ دیکتاتوریهای شاه و شیخ همان “همه با من” خمینی است».
مضمون آن چه مسعود رجوی در عبارتهای بالا راجع به انقلاب ضدسلطنتی مردم ایران مورد تأکید قرار میدهد، در دفاعیات او در بیدادگاه نظامی شاه در ۲۷بهمن سال ۱۳۵۰ نیز طنینی تکاندهنده دارد و برای هر مشتاق آزادی و استقلال وطن سرشار از آموزش است. او در توصیف واقعیت عریان سلطنت شاه -که در ولایت شیخ نیز گسترش یافته و جنایاتی چون کشتار تپههای اوین یا قتلعام ۶۷ نمونههای آن است- در بیدادگاه نظامی و در زیر تیغ اعدام، چنین میخروشد:
- «به شهربانی و ساواک در پیدا کردن گروههای مبارزین اختیار تام دادهاند. رئیس زندان قزل قلعه میگوید همانطور که تابهحال گوسفند میکشتید با آنها رفتار کنید».
- «سوزاندن با اجاق برقی، کشیدن ناخن، شلاق سیمی، و انواع شکنجهها در ساواک معمول است».
- «مسعود احمدزاده ۲ماه در بیمارستان بستری بود. اصغر بدیعزادگان را ۳بار پس از سوزاندن با اجاق برقی عمل کردند. بهروز دهقانی زیر شکنجه شهید شد».
- «شدت ضربات به حنیفنژاد بهقدری بود که استخوانهای پا و دست و دماغ و گوش او شکست».
- «زاغهها و حصیرآباد تهران را ببینید. جوادیه و نازیآباد را ببینید. مردم فقیر اگر بیمار شوند مجبورند و محکومند پشت در بیمارستان جان بسپارند».
- «انبوه خوشنشینها چیزی بهجز قرضهایشان را ندارند که از دست بدهند. همینهاست که آمادگی انقلابی بهوجود میآورند. روستاییان وضعشان بدتر و بدتر میشود. در چنین شرایطی تنها راه مبارزه، راه انقلاب مسلحانه تودهیی باقی میماند».
- «ما به جرم خود افتخار میکنیم و دست آخر این مردم و تاریخ ایران هستند که قضاوت خواهند کرد. انسان بدون گرفتاری و آزمایش تصفیه نمیشود... ولی صبح نزدیک میشود و باید تحمل کرد. نهایت این درگیریها ایجاد جامعه نوین است».