728 x 90

پرده‌هایی از تاریخ

بازار تهران و شعار مرگ بر خامنه‌ای
بازار تهران و شعار مرگ بر خامنه‌ای

پرده‌ٔ اول: بدمستی

با اوجگیری قیامها و نارضایتی عمومی و سرکوب مردم به وحشیانه‌ترین شکل، مرزبندی‌های بین مردم و مافیای حاکم روشن‌تر شده و حرامیان حرام لقمه حاکم بر ایران که از سویی سرمست و بدمست از قدرت پوشالی خود و از سوی دیگر عصبانی از مردم بپا خاسته هستند، ناشیانه ادای شاه را در می‌آورند. اینان نه از تاریخ درس گرفته‌اند و نه برای حفظ ظاهر هم که شده عناد خود با مردم را مخفی نگاه می‌دارند.

یکی علناً حکومت بر گرده‌ٔ مردم را به رخ می‌کشد و آخوند دوزاری دیگری با گفتن "چهل ساله که سوارتون شدیم و پایین نمی‌آییم"

اما با تداوم قیام، آخوندها که زوال قدرت بادآورده خود را در طوفانهای شورش خلق در آینده‌ای نزدیک پیش‌بینی می‌کنند و بنا به ارزیابی‌های درز کرده از جلسات خناسان سپاه، جامعه را "در حال انفجار زیرپوستی" می‌یابند، به‌دنبال راههای گذشتن از ابر بحران پیش رو هستند و یکی از این راه‌ها پاسکاری مجدد قدرت بین شیخ و شاه است؛ زهی خیال باطل.

 

از پخش ویدیوهای با کیفیت آرشیو صدا و سیمای آخوندی گرفته تا پروژه‌های فاشیستی و شاه سازی از خامنه‌ای و "جاوید شاه" های پاسدار نویس بر دیوارها، همه و همه بیانگر ابعاد دسیسه است. همان‌طور که شاه برای به انحراف کشاندن نارضایتی مردم دست آوندها و شبکه‌های شیطانی‌شان را باز گذاشت، آخوندها نیز اکنون که پرتگاه سقوط به زباله‌دان تاریخ را نزدیک می‌بینند درصدد ادای دین به شاه هستند تا به خیال خود از ضرب قیام بکاهند.

 

پرده دوم: این صدای مجاهدین خلق ایران است

بازار مثل همیشه شلوغ بود و پر ازدحام. انگار دیگه مردم بی‌خیال کرونا شده‌ن و به بی‌عرضگی حکومت توی این مورد هم عادت کرده‌ن.

کمی اون طرف‌تر سه تا بچه داشتن توی سطل آشغال دنبال خوردنی یا چیزی برای فروش می‌گشتن.

حواسم پی اونا بود که یهو با سر و صدای مردم توجهم به پیاده رو اون دست خیابون جلب شد.

مزدورای شهرداری بساط پیرمردی دستفروش را به یغما می‌بردن و بقیه وسایل او هم روی زمین پخش شده بود.

پیرمرد هر چه التماس کرد فایده نداشت

با چهره‌ای خسته از استیصال به مزدورا می‌گفت:

" تموم دار و ندارم همینه.

نبرین تورو خدا...

برم دزدی کنم؟"

افرادی که دور اون معرکه جمع شده بودن هم به گفتن

"پیرمرد گناه داره"و"وسایلش رو بدین" یا چیزایی از این قبیل به مزدورا اکتفا کردن و تمام. پیرمرد بیچاره ساکت و هاج و واج گوشه‌ای نشست و نگاهش به ماشین مزدورا که وسایلش رو میبرن خیره شد.

 

یه نیم ساعتی از این اتفاق گذشته بود و همه چی به روال عادی برگشته بود. مشغول خرید بودم که یه صدا مثل صاعقه سکوت رو شکست.

صدای شعار "مرگ بر خامنه‌ای، رئیسی، لعنت بر خمینی" و صداهایی آشنا که قبلاً تو جریان هک تلویزیون شنیده بودم:

"وقتی گفتیم مرگ بر ارتجاع پاش ایستادیم، هم‌چنانکه گفتیم سرنگونی سرنگونی سرنگونی..."

همه مات و مبهوت بودن. عده‌یی خودشون رو از سر ترس از دستگیری! بی‌تفاوت نشون می‌دادن، تو گویی هر که گوش بده دارش میزنن!

اما؛

دیگه اون آدما آدمای چند دقیقه پیش نبودن.

پیرمرد دستفروش می‌خندید، انگار نه انگار که همین نیم ساعت پیش مزدورای اجاره‌ای رژیم بساطش را به هم ریختن و دار و ندارش رو بردن.

برقی شادی رو می‌شد تو چشمای رهگذرا دید.

یکی بلند و با خنده داد می‌زد "همونه، همونه" و منظورش همون صدائیه که چند وقت پیش از کانال‌های رادیو تلویزیون آخوندی پخش شد

پیرمرد دستفروش می‌خندید و طوری که مشخص بود رژیم رو مخاطب قرار داده، می‌گفت "نوش جونتون، حریف اینا که نیستین"

دو نفر از مزدورا با دستپاچگی به‌دنبال قطع صدای بلندگوها بودن. یکی از اونا گفت "خوب چیکار کنم، هک کرده‌ن"

 

بعدازظهر روز بعد؛

مشغول طرح سؤالات برای امتحان فردای بچه‌های کلاس بودم. دخترم به آرومی به طرفم اومد. دوست نداره حواسم رو موقع کارای مدرسه پرت کنه، ولی با یکی از اون نگاههای همیشگی که یه سؤالی پشتش پنهون شده حواسم کاملاً پی اون رفت.

بی اونکه فرصت حرف زدن به من داده باشه پرسید:

"مامان! مجاهد کیه؟"

 

م. تهران

مسئولیت محتوای مطالب وارده برعهده نویسنده است

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/632c2b9e-ef2b-46b7-814c-614f44a68601"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات