تهاجم سپاه برای قبضه باریکهها
سپاه از آنجا که به کمتر از کلان راضی نبود، چند بار سعی کرد بسیج و عوامل وابسته به خودش را وارد پروژههای کوچک و متوسط کند. به این ترتیب تتمه باریکهای که باقی مانده بود نیز از بین میرفت. اما چه بهدلیل حاشیه سود کم و چه بهدلیل کودنی و عقبماندگی و بیمسئولیتی بسیجیها، ناکام ماند. در همان بدوکار به بیآبرویی و اعتراض کشید و به دیگران متوسل شدند که کثافت آنها را جمع کنند.
اخیراً نیز بعد از چند سال دوباره تحت عنوان "سازندگیهای کوچک" فکر دیگری برای جیب بسیجیهایشان دارند. تا جایی که به دزدی بر میگردد موفقند، اما برای اینکه ببینیم چگونه "سازندگی" میکنند با هم به چند پروژه و ستاد وحوش سری بزنیم.
اواسط دهه هشتاد، زمانی که مشخص شد پول باد آورده نفتی زیادی رسیده، حداد عادل در مجلس از ۴میلیارد دلار برای مقاوم سازی و ۴میلیارد دلار برای مدرسه سازی صحبت کرد و با تأکیدی آخوند_پاسدار نشان گفت تا چهار سال آینده هیچ مدرسه غیرمقاومی نخواهیم داشت. بعد هم منبر مفصلی اندر وصف مقاوم بودن مدارس رفت. بعد از همه ریاکاری و پز دست پاک بودن و تشکر از خودش معلوم نشد پولها به کجا رفت. یکبار هم گفت نصفش را میدهیم و بالاخره گفت پول را به پاسدارها میدهیم که مدرسه بسازند! اگر آخوند با بوی پول مجنون و مفتون نمیشود پاسدار هم نمیشود!
همین لوده عبث، چند سال بعد دوباره ظاهر شد و با کمال پررویی به توجیه و رد گم کنی پرداخت. اما هیچ حرفی از اینکه سرنوشت آن پول چه شد نزد و باز هم مدارس کپری و نا ایمن و حتی کودکان بیکلاس و زیر درخت.
چنگاندازی سپاه به شریانها و منابع ثروت و درآمد ملی و چپاول بیحد و حصر شاید این تصور را بهوجود آورد که با سیستمی منظم مواجهیم که منافع و سود و زیانهای مالی و پیچیدگیهای فنی اجرایی و مسائل مبتلا به هر فعالیت اقتصادی در سطح خرد و کلان را تشخیص میدهد. مشاهدات میدانی نه تنها این را تأیید نمیکند بلکه تصویر واضح از کودنی و شلختگی و اتلاف را نشان میدهد. همان بلاهت و شکستهای سرکردگانش در عرصههای مختلف که تیپا خوردن و توسری خوردن و به گل نشستن را پیروزی جلوه میدهند. توسری خوردنهای داخل سوریه و حب سکوتش بهخوبی ضعف و بزدلی ذاتیش را برملا میکند. زیانهای ناشی از کار کردهای معیوب و تأخیرات و انواع نتایج مخرب را با سرنیزه و بهزور از منابع ملی غارت میکند. مثلاً تأخیرات پروژهها نه تنها جریمه ندارند بلکه پول بیشتری هم میگیرند.
کودنی و حیف و میل
فیالمثل همین عقب ماندههای مفتخور که امتیاز احداث لوله انتقال نفت در مناطق ترکمن صحرا را داشتند، برای عبور دادن لوله از زیر جاده به گل گیر کرده بودند. این عقب ماندههای دست و پا چلفتی قبلاً تا عمق زیادی زمین را در دشتی که سطح آب بالاست بیهوده خاک برداری کرده بودند، بهنحوی که آب بیرون زده بود. با کامیون سنگهای لاشه را از مسافتهای دور و هزینه اضافی حمل و تخلیه کردند تا بیلهای مکانیکی به گل مانده را بیرون بیاورند. برای همین پلشتی گلهای از پاسدار و بسیجی علاف و بیکار میچرخیدند و میآمدند و وول میخوردند و دست به دامان دیگران شده بودند که بیایند و فکری کنند. بدون تخصص و بدون شعور با امکانات مفت و غصبی به هر کجا نکبت بردند. ستادهایشان هم به پروژههایشان باجی نمیداد و بهاصطلاح سگ صاحبش را نمیشناخت. نامه یا سند مالی که دو روز قبل ثبت شده را هم باید خودت در قفسهها و اتاقها میگشتی تا پیدا کنی.
اولا قبل از هر چیز از درصد و رشوه حرف میزنند، ثانیا بهعلت پرت بودن کامل، حتی الفبای پیش پا افتاده کار را از مراجعین سؤال میکند، ثالثا برای حضور در دفتر ستاد باید وارد جایی میشدی که پر از تختخواب به هم ریخته بود و دهها ریشو و چفیهدار در رفت و آمد و خوردن و خوابیدن...
یکی جوراب میپوشد، یکی خوابیده و دیگری دراز کشیده، یکی چفیه بر سر، یکی به گردن، دیگری روی صورت و دیگری دورکمر.
و عقب ماندههای علاف در رفت و آمد بیهوده با موتور و ماشین. از این محوطه به دفتری میرسیدی که از قبلی آشفتهتر بود. دقیقاً نمونه کار بسیجی- پاسداری. حتماً باید نفله کنند و در جاده کشی هم علاوه بر تأخیر و حیف و میل یک شهر را خفه کنند. آن هم در منطقهای که هر مبتدی میداند توپوگرافی زمین و سطح آب چگونه است. هزینه پل را حاضر نیستند بپردازند تا غارت بیشتری کرده باشند. وانگهی کاری که همینطوری هم با تأخیر مواجه هست با ساخت پل وقت بیشتری از تنبلهای عقب مانده میگیرد، لذا از ساخت پل فاکتور میگیرند. در منطق آنها تقصیر سیل و باران است که بیخبر آمده است! به هنگام فاجعه هم با تأخیر چند روزه نفلهای به نام فرمانده باید به زبان اشهد وضع درونی را افشا کند...
زمین سفت جای پاسدار نیست چون پس گردنی میخورد. به بهای امتیازات کلان از کیسه ملت آویزان روسیه شدند تا با شخم زدن یک مملکت و ویرانی و کشتار بیشمار تا حد انهدام، از شکست قطعی نجات پیدا کنند.
اما از چفیه بسیجی کارهای دیگری هم بر میآید. وارد هر اتاق اداری از رئیس تا معاون و غیره که شدی یک چفیه بر صندلی علامت مشخصه است که بدانی خودش است. به اندازه ظرفیتش از خباثت امامش بهره برده و بدون رابطه و رشوه و رانت و فریب حتماً به دردسر میافتی. یا پروندهات گم میشود یا کار چند دقیقهای به هفته و ماه و بیشتر میکشد و یا جریمه میشوی و به خاک سیاهت مینشانند. در بهترین حالت در آخر صف هستی. در ردههای مدیر حتماً درصد و شراکت میطلبند.
یک شرکت وابسته که بهصورت سریالی سد میسازد، در یک پروژه سد خاکی کوچک که ۱۸ماه تعریف شده بود، کار را به بیش از ۴۸ماه کشاند و مبلغ پروژه هم به حدود ۳برابر رسید. این شرکت وابسته به آدمکشان حکومتی است که پولهای بیحساب پارو میکند... در همان پروژه نتایج کارشناسی را به دروغ برای روستاییان مفید جلوه دادند و بعد از اجرا، بدبختی که به بار آورد موجب اعتراضاتی شد که به جایی نرسید و بالعکس مهرههای حکومتی که زمینها را بالا کشیده بودند با بیل و کلنگ روبهرو شدند و مجبور شدند بخشی از غارت را برگردانند.
چنگال حکومت یقه پیمانکاران و مشاوران مستقل و کوچک را به نهایت فشار داده اما راه رشوه و شراکت و پشت هم اندازی وابستگان را باز میگذارد تا بهرهبردار از همان ابتدا دچار رنج و خطر و محدودیت باشد و غالباًً هنوز به بهرهبرداری نرسیده نقایص و تعمیرات وبال گردنش را میگیرد. فرق نمیکند چه باشد؛ وزارتخانهها و سازمانهای دولتی هر کدام ساختار مافیفایی خودش را شکل داده و این چیزی نیست که حتی عناصر جکومتی هم مسکوت بگذارند و در دعواهای خودشان همگان به وفور و به کرات شنیدهاند.
ادامه دارد
محمود از تهران
برای مطالعه شمارههای قبل این سلسله مقاله به لینکهای زیر مراجعه کنید
مسئولیت محتوای این مطلب برعهده نویسنده است و سایت مجاهد الزاماً آن را تأیید نمیکند