نخبه در فشار به کام پاسدار
یکی از بلایای گریبانگیر تشکلهای حرفهیی که در عین حال به فجایع شهری و روستایی دامن زده و میزند، همین جنگ و دعوای مزدوران سپاه و بسیج برای قبضه کامل و بیرقیب بود و هست. تا جایی که تشکلها را تضعیف و در بسیاری موارد دچار فساد عمیق پاسدار- بدنام- گمنام میکند. حتی برای همدیگر پاپوشهای رایج خودشان را میدوزند و در دعواها در موارد متعدد، مدارک تشکل صنفی را با چاقو و تهدید سرقت کردهاند. یکی از عوامل مهم فجایع زیست محیطی و سایر بلایای آخوندی تحمیل عناصر فاسد بر تشکلهای حرفهیی است.
تضییقات بر مشاوران و پیمانکاران و تشکلهای حرفهیی ادامه یافت و عریان تر شد. حالا دیگر در این وامصیبتا به پیمانکار یا مشاور نیاز ندارند بلکه عملاً خیِر و سرمایهگذار میخواهند تا با اوراق قرضه دو سه ساله و با این شرایط تورمی ورشکست و خانه خراب شوند. البته راه باز است هر کسی مثل پاسداران در ریل گذاری مرگ بدزدد و ویران کند و حرام بخورد کافی است ثابت کند که به اندازه کافی در مسخ و زوال وجدان پاسدار نشان شده است. توجه شود که میزان مهاجرت و فرار مغزها و رکورد زدن در بین تمام کشورهای جهان بیعلت و شانسی و یا از روی هوس نیست. در موارد زیاد بهخاطر فرار از افسردگی و یا خودکشی به رهایی از چنبره ستم به هر قیمت تن دادند. برای نمونه دوستی میگفت وقتی یک متخصص برجسته در فرودگاه با پاسداری مواجه میشود که به یک سکه همراهش گیر داده بود، آن را پرت میکند و با اشاره به سرش فریاد میزند: بدبخت! سرمایه اینجاست! وبا نارحتی وطن را ترک میکند. آن ساده دل فکر میکرد که پاسدار میفهمد که او چه میگوید!
در مراسمی یک مهندس پر تجربه و با شرف، بغض و دردش را بهسر پاسدار محسن رضایی فرو کوفت و با زبانی بغض آلود و آتشین به شرح خیانتها، فشارها و سیاهکاریهای این فرومایگان پرداخت و جمعیت با کف زدن طولانی او را تشویق و تحسین میکردند. سر پاسدار لوده و ابله لال شد. همان تحقیر و توسری به پهلوان پنبه نظام اینبار در فاجعه سیلاب از زبان فاجعه دیدگان تکرار شد. اواخر دوره احمدینژاد این ابله چک بیمحل میکشید که تا دو سه سال دیگر اوضاع خوب میشود. گویا شکمی برای برجام کفن شده صاف کرده بود و از رازهای مگویی خبر داشته که به جز حلقه عظما کسی خبر نداشته است! مسلماً حالا باید با یاد امواج انسانی از کودکان و بیخبرانی که صرفاً برای خودشیرینی برای امام جنایتکارش روی مین فرستاد بیافتد و از روز حساب بلرزد و بترسد.
امتیازهای پاسدارنشان
در طول این سالها پروژههای دولتی عمده و متوسط عموماً به پاسدارها واگذار شده است. تخصیص بودجهها در مدیریت و برنامهریزی با رانت و رشوه همراه بوده و شرح این ماجرا بسیار بسیار طولانی است. در جریان مسکن مهر اصطلاحا اگر سنگی پرتاب میشد، حتماً به یک سرپاسدار میخورد. نقش آنها گرفتن حق و حساب بیست درصد به بالا و واگذار کردن به دست دوم تا دست چهارم و پنجم بود و نه چیز دیگر. به عبارت دیگر فقط "امتیاز". تصور کنید که وقتی به دست چندم برسد چگونه ممکن است مصالح استاندارد به کار رود؟ مگر اینکه کسی قصد ورشکستگی داشته و یا به دستگاه چاپ اسکناس وصل باشد. مشکلات عمده مسکن مهر و سرکیسه کردن محرومان، ناشی از همین منشأء پاسدار نشان بود. فساد مزمن به جایی رسید که مثلاً در آباده فارس، یک ساختمان مسکن مهری قبل از اشغال فرو ریخت. بهرغم تضییقات بر پیمانکاران و مشاوران که باید از دالآن طویل آزار و اخاذی اداری بگذرد، یک سردار بیخاصیت و بیسواد در پروژههایی که به اسم محرومان و به کام فربهان تعریف شده سر خر میشود. این مفتخورها هر کدام در گوشهای لانه کرده و به دزدی و فساد مشغولند.کار کرد دیگرشان جاسوسی و اختناق است. یکی از همانها به یک بساز بفروش پیشنهاد شراکت داده بود تا مراحل اداری ساخت و سازش را تسهیل کند و سهمش را بگیرد! افراط در حاتم بخشی امتیازات به پاسداران به حدی رسید که واسطهگی و بازاریابی ایجاد شد تا برای امتیازات انحصاریشان مشتری پیدا کنند. تراکم، پمپ بنزین، پروژههای کثیف، خلافی شهرداری، تغییر کاربری و..... جلسات پیوسته مفتخورهای آدمکش در اینجا و آنجا و خانههای مسکونی بینام و نشان که در واقع دفتر کار چاق کنی است به وفور به چشم میخورد.
در یکی از ناحیههای شهرداری، یکی از همین مادون حیوانها با همان ریش و هیبت آدمکشی وارد شد و با اخم و وقاحت به رئیس ناحیه تحکم کرد که در فلان پرونده خلاف را نادیده بگیر. جواب شنید که خلاف آشکار و سنگین است. پاسدار بد هیبت که انتظار بله قربان را داشت مدتی مکث و به حاضرین نگاه کرد و بعد گفت حاجی فلانی به تو خواهد گفت و رئیس ناحیه گفت که بنویسد موافقت میکنم. همین شهرداری ضعیفان را تا حد مرگ اذیت و اخاذی میکند. بسیاری بهرغم زندگی در اماکن خطرناک به همین دلیل اقدام به بازسازی نکردهاند.
اکیپهای کار چاق کنی مشخص با رشتههای مختلف زمینهای بایر و منابع طبیعی و بسیار وسیع در ابعاد چندین هکتار را کار چاق کنی کردند و داخل و بیرون شهرها و نواحی استراتژیک طبیعی را تغییرکاربری دادند و قطعه قطعه سند زدند با حجم پولها ی نجومی.
نوچهها
همین آدمکشان پاسدار و پر اشتها هر کدام نوچههای متعددی دارند که شاخههای مختلف چپاول را مباشرت میکنند. نوچهها از سرریز چپاول، خود به ارقام وحشتناک ثروت و سهام و زمین و سرمایههای چند جانبه دست انداختهاند و در غارت سبقت میگیرند.
یکی از این نوچهها مثلاً دستاندر کار کارخانجات فولاد، امتیاز نشریه زیست محیطی!، خرید و فروش املاک بیحد و حصر و البته حق و حسابهای مباشرت امور یک پاسدار و اطلاعاتی نماینده مجلس است. پاسدارهای نماینده و غیرنماینده نوچههای متعددی دارند که به منافع کثیف و حرامش رسیدگی میکنند. مثلاً در نمونه علنی شده، پاسدار- نماینده مادون حیوانی که تعرضش به یک یتیم بخت برگشته و نان آور به خودکشی او کشید، چند شاخک مالیش رو شد.
در این میانه با انحصارات عجیب و غریب به بند و بستهای خارجی از جمله مثلاً با برخی اتباع قطر یا فروش خاک به امارات و... دست میزنند. رسوایی پدیده شاندیز و خانه خراب کردن هزاران هموطن مالباخته و غارت نجومی پاسداران را همه میدانند. اما در اتاقها و جلسات توجیهی نوچهها و عوامل فسادشان، آن را یک نمونه موفق و مثال زدنی معرفی میکردند!. باد به غبغب میانداختند که گویا آنچنان که معروف است کودن نیستند!
اندکی از مشاهدات
شخصی میگفت یک جفت آخوند پاسدار طویله نظام، درصد زیادی از مبلغ یک قرارداد را فقط برای یک تلفن معرفی نقدا و فیالمجلس طلب کردند. گفتم این مبلغ از توان من خارج است و شما که کاری نمیکنید و سرمایهای هم وارد نمیکنید چرا چنین مبلغ درشتی را طلب میکنید؟ با تغیر به او گفته بودند که این سهمیه ماست که به تو میدهیم. مشخص شد که برخی امتیازات حکومتی بهعنوان سهمیه به مهرهها واگذار میشود تا از طریق واگذاری به شخص ثالث به پول مفت هنگفت برسند. وقتی با ناباوری قانع نشده بود به سرش فریاد زده بودند "امتیاز"! همان امتیاز ولایتمداری و جاسوسی و آدمکشی که دیگران ندارند.
سازمانهای وابسته به وزارت مسکن مثل سازمانهای پنجگانه مجری طرحهای دولتی که ساخت و ساز دولتی را واگذار میکنند، در تیول گردن کلفتهایی که در را با دالان و خر را با پالان میبرند قرار گرفت. از جمله ساختمان دیوان محاسبات که خود باید مثلاً سایر دستگاهها را محاسبه کند، هم توسط متولیانش و هم توسط مهرههای سازمان مجری وابسته به وزارت مسکن، مجرای دزدی و رشوه و رد و بدل پولهای خاص! شد.
از همان ابتدا که وزارت بدنام، عناصر گشتاپوی آخوندی را به کشورهای خارج فرستاد و از زندگیهای اشرافی برخوردار شدند، تازه سر و گوششان برای کالای برند جنبید و به گرانترین آپارتمانهای تهران با لوازم لوکس ایراد میگرفتند و شکوه میکردند که مثلاً "این کابینتهای ایرانی واقعاً مزخرفند! چرا نمیرن از اماراتیها یاد بگیرند که کابینت یعنی چی!". یکی از همین مزدوران که میگفت قبلاً بدنام بوده و حالا بیرون آمده در پاسخ به این سؤال که با این قیمتها چه کسانی میتوانند مثلاً برجهای الهیه را بخرند میگفت: «تاجر نمیخواد، بیشترش را اطلاعاتیها اشغال کردهاند، یا پروژههای عظیم معروف.... که خارج از وصفند».
شیخ دلقک قرائتی که پا به هر کفشی میگذارد، جایی به معماران خرده میگرفت که چرا اینقدر آشپزخانهها را کوچک میکنند!" آشپزخانه باید آنقدر بزرگ باشه که بشه درش گاو ذبح کرد"!...؟
فساد و تباهی و ملا خوری حتی در مقیاس مشاهدات فردی آن هم، غالباًً از حاشیهها در حوصله و مجال نیست. اما بیان مختصر چند نمونه، مشخص میکند که انهدام و ویرانی، یکشبه و شانسی و غیرمنتظره نیست بلکه برآمدی است از چنبره چهل ساله انگلها و انگلوفیلها و البته ملافیل!
ادامه دارد
محمود از تهران
برای مطالعه شمارههای قبل از این سلسله مقاله به لینکهای زیر مراجعه کنید
مسئولیت محتوای این مطلب برعهده نویسنده است و سایت مجاهد الزاماً آن را تأیید نمیکند