728 x 90

دل‌شان خوش بود!

قیامهای شهری
قیامهای شهری

سیرک نمایش هفتگی یا همان جمعه‌بازار نظام این ظرفیت را دارد که به‌عنوان «نمایشگاه هفتگی بلاهت در کوی ولایت» هم نام‌گذاری شود. زیرا انبوهی از فسیل‌های مغزی در رقابتی پایان‌ناپذیر به میدان می‌آیند و هر کدام در وقاحت یا بلاهت یا دروغ رکوردهایی به جای می‌گذارند که فرصت ثبت و ربط همگی آنها وجود ندارد.

در میان این رقابت تنگاتنگ، گاه و بیگاه هم «گاف» های جالب توجهی به ثبت می‌رسد که از جهات مختلف سیاسی یا اجتماعی قابل توجه است. از جمله‌ٔ تازه‌ترینهای این سیرک ولایی، سخنان آخوند میردامادی در اصفهان بود که ناخواسته از آرزوها و آمال و تضرع‌های پنهانی بیت‌العنکبوت نظام پرده برداشت: «دلمان خوش بود که این دیوانه می‌رود؛ دمکرات می‌آید!» (نمایش جمعه ۲۳اسفند ۹۹ اصفهان).

 

این همان تاکتیک «از این ستون به آن ستون» خامنه‌ای بود که به امید واهی بازگشت عصر سپری شده‌ٔ مماشات، نفس‌هایش را در برابر ترامپ حبس کرد تا به خیال خودش با جلوس بایدن در کاخ سفید، نفسی به‌راحتی بکشد.

آخوند میردامادی البته در تلاش برای کوبیدن چماق بر سر باند مغلوب نظام بود، اما کیست که نداند خود خامنه‌ای هم اگر نه بیشتر از باند شیخ بنفش، دست کم کمتر از او دخیل بر آستان کاخ‌سفید نبسته بود!

اما آیا این تنها «دل خوشی» نظام ولایت بوده که بر باد رفته است؟! برای بررسی این پرسش باید کمی به عقب‌تر بازگردیم.

 

بنیانگذار «دلخوشی واهی»!

پیرکفتار جماران، نخستین شکست‌خورده‌ٔ این عرصه است! او دلش خوش بود که با تنگ کردن قافیه بر مجاهدین و تحت فشار گذاشتن آنان، می‌تواند نیروی عظیم برخاسته از انقلاب ضدسلطنتی را که مجاهدین از جمله پیشتازان آن بودند، به زیر مهمیز خود کشیده و استفاده‌ٔ پلید و ننگ‌آلود مطلوب خویش را از آنان ببرد. اما هیهات که مجاهدین به‌دنبال سهم‌خواهی از قدرت یا کرسی و مقام بوده باشند!

در گام بعدی، خمینی ملعون دلش خوش بود که با سرکوب و ریختن چماقدارانش بر سر مجاهدین، می‌تواند آنان را مرعوب کرده و وادارشان کند که آنان هم به ولایت سفیانی ایشان لبیک بگویند اما دریغ از مجاهدین که پای این ذلت بیایند!

سپس خمینی شمشیر را از رو بست، آمریکای «شیطان بزرگ» را به کناری گذاشت و مجاهدین را به‌عنوان دشمن اصلی خودش معرفی کرد. با زمینه‌سازی برای جنگی ضدمیهنی و سپس تداوم ددمنشانه‌ٔ آن، خط سرکوب و اختناق و کشتار را به وحشیانه‌ترین شکل ممکن پیش برد. تظاهرات مسالمت‌آمیز عظیم مجاهدین را هم به رگبار گلوله بست و جوانان و نوجوانان دستگیر شده در آن تظاهرات را هم بدون آن‌که نام و نشان بپرسد، به جوخه‌ٔ اعدام سپرد! چرا؟

زیرا «دلش خوش بود» که با این کار، دیگر حتماً «دشمن اصلی» اش عقب خواهد نشست، صدایش را خواهد برید و از ترس جانش دست از مقاومت برخواهد داشت! اما باز چنین نشد! مجاهدین نه تنها عقب ننشستند، نه تنها برعکس تمامی مدعیان پرگو و بی‌عمل ساکت ننشستند، بلکه در برابر غول عظیم ارتجاع، تمام قد ایستادند و به پیر کفتار ارتجاع نه گفتند.

در زندانها «نه» گفتند، در خیابان‌ها «نه» گفتند و در جنگ ضدمیهنی هم‌چنان کردند که به ناچار عقب نشست و شکرخورانش به «جام‌زهر» مبدل گشت! تنور جنگ گل گرفته شد و باز شکست خورد!

پیش از هلاکتش باز دلش خوش بود که با قتل‌عام تمامی زندانیان مجاهد در بند، می‌تواند آینده‌ٔ نظامش را بیمه کند! اما این یکی دلخوشی حتی زودتر از موعد به‌صورت‌اش بازگشت. خمینی خباثت را به جایی رساند که حتی صدای جانشین خودش را هم درآورد و به ناگزیر او را هم از «قطار نظام» پیاده کرد و بزرگترین شقه نظامش محقق شد.

 

«دلخوشی‌های» به یغما رفته‌ٔ پسا خمینی

مدتی پس از مرگ آن ملعون، نظام آخوندی با نمایشی مهوع سیرکی از «مدراسیون» به نمایش گذاشت. به این دل‌خوشی که با لبخندهای شیادانه خاتمی و بازی کثیف اصلاحات، هم مجاهدین را از میدان مقاومت به در خواهد کرد و هم نظام را از خطر سرنگونی حتمی به در خواهد برد.

به لطف خاصه خرجی‌های او از کیسه‌ٔ مردم ایران و گستراندن خوان یغما و چپاول برای کشورهای غربی، مقاومت ایران را به پروسه‌ٔ سنگین لیست‌های کاذب سیاه وارد کرد. به این ترتیب بر این گمان باطل و «دلخوشی» بود که به خیال خام خود، کاری را که پیرکفتار ملعون با سپاه و بسیج و چماقداران و جلادان شکنجه‌گرش نتوانسته ‌بود محقق کند، به کمک کشورهای مماشات‌گر و بذل و بخشش اموال مردم ایران به آنها از جمله قراردادهای نفتی و... پیش ببرد. امری که هزینه‌ای سنگین جانی و مالی از مقاومت ایران گرفت، اما باز مجاهدین نشان دادند که برای ایستادگی در برابر ایلغار آخوندی، از پرداخت هیچ بهایی دریغ ندارند!

پس از آن نیز بارها و بارها مجاهدین را در سال‌های خون و خاک و آتش و انفجار به چالش کشیدند؛ به این «دلخوشی» که بستن آب و برق و غذا و دارو، یا انفجار و حملات موشکی و هجوم گله‌وار، باعث شکست روحیه و از گسیختگی تشکیلات منسجم آنها بشود! اما از هیچ‌کدام از این‌ها طرفی نبست و مجاهدین هر بار ققنوس‌وار از پس پرده‌های آتش و خون، قوی‌تر از پیش برخاستند.

 

محصول ایستادگی مجاهدین

کم کم همه‌ٔ این ایستادگی‌ها محصول اجتماعی خودش را هم نشان داد، جو خفقان و ظلمت شب‌گون ارتجاع هر روز از پی دیروز شکافی تازه برداشت و جوانه‌های پویای اعتراض و خشم مردمی به گل نشست. از اعتراضات کوچک و صنفی و محلی، به قیام‌هایی مانند قیام قزوین در سال۷۵ رسیدیم و از ۷۸ تا ۸۸ شاهد رشد عظیم «نیروی ضد رژیم» در جامعهٔ تحت سرکوب بودیم.

کار به جایی رسید که پس از قیامهای ۹۶ و آبان ۹۸، این روزها رسانه‌یی را نمی‌یابید که خالی از هشدار و ترس و وحشت مقامات مختلف حکومتی از هر دو باند باشد. هراس از سرنگونی از هر درز خیمه و خرگاه ولایت نمایان است. تا جایی که روزنامهٔ حکومتی مستقل ۲۵اسفند ۹۹ به صریح‌ترین بیان نوشت: «ایران دچار ابر بحرانهاست. احتمال این است که شما شورشهای شهری را نتوانید کنترل کنید!»

جوانه‌ٔ مقاومتی که در برابر داس ارتجاع ایستاد، امروز به درختی شکوهمند تبدیل شده که به بیان همین روزنامه «۷۰ میلیون» شکوفه به بار آورده و میوه و محصولی جز «سرنگونی» برای این قوم غضب و چپاول ندارد. حکومتی که به سرکوب و کشتار و جنایت «دل خوش» کرده بود تا خودش را به مردم تحمیل کند، امروز سرنگونی را نزدیک‌تر از هر زمانی در برابر چشمانش دارد.

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/e74bd610-9afc-475e-899a-a8f0d391fb37"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات