نور چشمی و انحصار
پروژههای مطالعاتی و اجرایی تعریف شده که بعضاً کمک مالی سازمان ملل را هم دارد، عموماً در معرض نیست و در زمینههای مختلف مطالعاتی و اجرایی در همان دایره بسته وابستگان حکومت محدود میماند. بارها آئین نامه و دستورالعمل صادر کردند که مثلاً شفاف سازی شود اما به پوزخند هم نمیارزد. تمام کلمات و جملات روی کاغذ است و برای غیرخودیها مصرف دارد. شرکتهای تحت تسلط اشغالگران مملکت مانند مهاب قدس در چنبره مزدوران فاشیست رژیم با انحصار و دوپینگ دولتی از منابع غارتی سر پا میمانند. به هیچوجه اجازه ندادند که کارشناسان و مهندسان مجرب از مرحلهای بیشتر رشد کنند. تخصص، کارآیی و شعور در قاموس آدمخواران گناه است. به جای آن جاسوسان خود را با یک مدرک قلابی در زیر بغل میفرستند که جایگاههای مدیریتی را اشغال کنند. هر متخصص با وجدان که احیانا در این میانه پیدایش شود به سرعت نور پرتش میکنند و اگر مقاومت کرد بهشدت محصور و بیابزارش میکنند تا عملاً فلج شود.
پاسدار- نمایندهای که با مدرک قلابی به ریاست سازمان نظام مهندسی رسیده و چیزی بالاتر از آبروریزی برای جامعه حرفهیی ایران به بار آورد، فقط یک نمونه است. سمینارها و کنفرانسها به جای رفع معضلات به دعوای سیاسی و خودنمایی امثال غرضی و باهنر و نفلههای دیگر بدل شد و فرصتطلبان حکومتی به میلیاردها سوءاستفاده مالی مبادرت کردند. همین پلشتیها شاخص عملکرد تشکلهای حرفهیی مجروح از پاسدار و جاسوس است. عملکرد معیوب و پر فساد نهادهای حرفهیی تحت سیطره گمنام- بدنام شرحی از درد و بغض سالیان و از عوامل فجایع انسانی و محیطی است.
نمونههایی از سازمان محیطزیست و...
-سازمان حفاظت از محیطزیست رژیم مانند اداره کار و سایر ارگانهای حکومتی خود معدن تبهکاری و ویرانگری است ولی پز مظلومیت و طرف دعوا میدهد. این سازمان خود به سازمان حفاظت از غارت و چپاول و ویرانی و حفاظت از انحصار رانتی تبدیل شده است. رئیس و معاون و باندهای دور و بر شرکتهای پوششی درست کردند و بهسر کیسه کردن و خفت کردن کارخانجات و کارگاهها مشغول اند. امتیازات فراوان و کانالهای فراوان ایجاد شده تا متقلبانی پول نامشروع به جیب بزنند و مثل دیگر بخشهای رژیم هر ازگاهی سگ دعوایشان بیرون بزند. با تصادم منافع در بخشهای مختلف، آنچنان سگ دعوا بالا میگیرد که گاه بهقتل مافیایی میکشد. کینهها و رقابتهای منافع کثیف بالا میگیرد، فروکش میکند، به همدستی تبدیل میشود و دوباره عود میکند. دقیقاً همان مشخصات باندهای مافیا. کار درست، فکر درست، مسئولیت، اخلاق، به فکر بهرهبردار بودن و امثال آن در فرهنگ درونی آنها اصلاً معنی خودشان را ندارند و بلکه به فحش و توهین تعبیر میشوند! چند سال پیش شمه کوچکی از همین فرهنگ درونیشان به زبان یک استاد دانشگاه آمد. او همچنین مختصری مافیای آب را به زبانی فصیح و بلیغ و همه کس فهم افشا کرد و گفت که چگونه سراغ آبهای زیر زمینی نرفتند و برای آبهای سطحی با شارلاتانی، پروژه تعریف کردند و مصائبی بهوجود آوردند که امروز گوشههایی از آن گریبان بخشهای زیادی از مملکت را گرفته است.
یک چشمه از چپاول در زلزله سرپلذهاب
وضعیت امروز و آنچه تا بهحال اتفاق افتاده جدای از گذشته نیست. مثالی از زلزله سر پل ذهاب کاملا معرف پاسدار بیوطن است.
فقط خلاصهای از یک نمونه و فقط یک قلم از نیازهای زلزلهزدگان نشان میدهد که اختاپوس چگونه بر فاجعه هم سوار میشود تا از خون و اشک و زجر مردم به غارت ادامه دهد. ابتدا چادر فرستادند و سرمای شدید و حملات جانوران موذی آن را ناکار کرد. بعد که کانکسهای مردم و حتی برخی ادارات رسید گفتند هر کسی کانکس بگیرد سه میلیون تومان حساب میشود و از مبلغ ناچیز جبران خسارت کسر کردند. بعد هم قرارگاه مفتخور پاسداران به همین بهانه ۱۳۰۰میلیارد تومان پول نقد از دولت روحانی دریافت کرد. معمولاً حتی پول مفت را هم با شرایط و مرحله به مرحله میدهند. اما اینجا تابع قانون دیگری است که ولایت و پاسدارانش تعریف میکنند. سیل اخیر هم دیدیم که چگونه برخی را با خود چون صندوقچه برد. آیا کسی، کودکی، سالخوردهای در آن بود؟... زندگی در کانکس خود مسائلی دارد که مثلاً در یک نمونه انگشتان کودکی قطع و مادام العمر ناقص شد. چپاول در چپاول، فاجعه در فاجعه، بعد وعده و ادعا و طلبکاری از مردم و حواله مسبب و علل به "دشمنان"!
چشم عفریت
نه یک حکمران خوب بلکه معمولی، زمان وقوع زلزله، سیل، آتشسوزی و نظایر آن چه میکند؟ بسته به برخورداری و امکانات کشورش با ارسال به موقع نیرو و تجهیزات و کمک و اقلام ذخیرهای که همه کشورها دارند به مقابله با صدمات انسانی و مادی و رفع خطرات و خسارات و نهایتاً جبران اقدام میکند و تجربه میاندوزد. در صورت لزوم هم از جامعه جهانی و کشورهای دیگر استمداد میگیرد.
در خاک بلازده ما چه اتفاقی افتاد؟ کتمان و به زیر ریش بردن اولیه، ارسال تانک و مسلسل و مزدور به مناطق، گسیل وزیر اطلاعات و پاسدارهای ویرانگر برای خودنمایی و بالاخره سگدعوای باندی و مدح و تقبیح انفجار پاسدار نشان، جلوگیری از امدادهای سریع و فوری مردمی (و البته ناکام ماندن)، سوءاستفاده از سیل و خرابی برای منازعات فشل اتمی و بمبی و تحریمی با دیگران و بالاخره باز کردن سیلاب به مزارع برای مصون داشتن چاههای نفت غارتی، فروش ماشینهای هاموی مخصوص مواقع بحران و خرید ماشینهای سواری.... و البته به روال همیشگی وعده و فیلم بازی و دروغ که پاسخ مناسبش را از مردم محلی در هر منطقه و بهصورت وسیع و عمیق گرفت و بیشتر خواهد گرفت.
روشن است که چنین حکومتی سیل و آتش و زلزله را هم با چشمان عفریت نگاه میکند
در سیلی که ناشی از تلنبار چهل سال تخریب و انحصار و غارت و جنگافروزی خودش بوده است، بهدنبال تهدیدهای بقای نظام و طعمههای تزویر و مال اندوزی و تبلیغات دروغ از قبل رنج و مصیبت قربانیانش میگردد.
از آنجا که صرفاً محاسبه حفظ نظام و چپاول را دارد، از خرابتر کردن اوضاع هم ابایی ندارد. بسیار شفاف و بدون لکنت و با عمل مشخص فریاد زد دشمن قسم خورده ایران است و ضمنا خیلی ترسیده است. یک سرکرده پاسدار در مکالمات درونی گفت: «مدیریتی وجود ندارد، هیچ مسئول دولتی جرأت ورود ندارد؛ چرا که مردم عاصی هستند».
از آنجا که ترک عادت موجب مرض است، خصوصاً معتاد مریض به هیچوجه عادت را ترک نمیکند. در مصیبت و محنت سیلزدگان طعمه مییابد و خون مینوشد و بر همبستگی و مقاومت آتش میبارد. برای غارت بیشتر و به در بردن تجهیزات نفتیش سیل روانه مزارع میکند و هموطنان عرب را به تیر شقاوتش میکشد و بر فاجعه، فاجعه میسازد. با هموطن محنت دیده ترکمن با زبان تفنگ روبهرو میشود. به شیراز مجروح آخوند اطلاعاتیمیفرستد و تانک جنگی به رخ میکشد. اگر اینها توانست مردم عاصی را خفه کند؛ پس فریاد عصیان انبوه زنان و مردان و جوانان ستمزده ستبر و محکم چشم در چشم جرثومههای حکومتی از رئیس جمهور!، پاسدار و سر پاسدار، استاندار و فرماندار و صدر تا ذیل پلیدان در تمام مناطق چه بود؟! شکوه همبستگی مردمان پاک و جسور، بهرغم تهدیدات و خط و نشان حکومت چه بود؟! پیامهای محبت و مودت مردمان بلا دیده و مردمان کمکرسان همراه با لعن و نفرین "حکومتیها" چه بود؟!
وحوش لجنخوار ولایت، حاصل ویرانگری و کشتار را درو میکنند و محاصره بحرانها تنگتر میشود. فقر و محنت و مصیبت به عصیان کشیده است. عمود خیمه نظام خم شده است. پاسدار ترسیده تانک و تفنگ میکشد و میرغضب تهدید میکند و شیخ تزویر.
اما سیلاب خشم ریشهدار فرو نمینشیند. دوران عوض شده و عفریت در کماست. تقلایش رعشه مرگ است و شلاق بر آب.
محمود از تهران
برای مطالعه شمارههای قبل این سلسله مقاله به لینکهای زیر مراجعه کنید
مسئولیت محتوای این مطلب برعهده نویسنده است و سایت مجاهد الزاماً آن را تأیید نمیکند