728 x 90

نیاز به تروریسم در حاکمیت ولایت فقیه

نیاز به تروریسم
نیاز به تروریسم

از ۴۰سال پیش به این سو، با دستیابی خمینی به حاکمیت و استقرار نظام ولایت فقیه، «ترور» یکی از وسائل مهم و حیاتی برای حفظ سلطه ولایت فقیه بوده است. کمیت و آمار و ارقام و نیز افشای این ترورها مدنظر این یادداشت و مقاله نیست. در این‌باره از سوی مقاومت ایران افشاگریهای قابل‌توجهی انتشار یافته است.

در این مطلب می‌خواهیم نگاهی کنیم به برخی از محرکه‌هایی که رژیم آخوندی از جمله بر اساس آنها تروریسم را به‌عنوان یک راه‌حل برای تحکیم پایه‌های سلطه سیاسی خود به‌کار می‌برد.

در بررسی ویژه‌گی‌های ذاتی رژیم ولایت فقیه که تروریسم را ابزاری جدایی‌ناپذیر از این حاکمیت می‌کند از جمله می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

۱ـ نفی آزاد و مختار بودن انسان

۲ـ تعلق به قرون‌وسطی و نداشتن استعداد انطباق با تکامل اجتماعی

۳ـ انحصارطلبی در قدرت سیاسی

۴ـ اشغالگر بودن در حاکمیت

۵ـ رعب‌افکنی

۶ـ نفی جایگزین اصلی(آلترناتیو)

این ۶ویژه‌گی، فیلترهایی هستند که نمی‌گذارند تنوع عقیده و دگراندیشی، مشارکت عمومی، حق انتخاب آزاد و دموکراسی به حاکمیت ولایت فقیه راه یابند. از طرفی از آنجا که این ویژه‌گی‌ها صفت‌های بارز جوامع متمدن بشری هستند، این حاکمیت همواره خود را مقابل این ویژه‌گی‌ها در بن‌بست، لاعلاجی، کینه‌ورزی، عقده‌گشایی و خشم و نفرت احساس می‌کند. از این‌رو راه مطلوب برای مقابله با این ویژه‌گی‌ها را در حذف و نابودی فیزیکی حاملان آنها می‌داند. بنابراین نفس کشیدن در اتمسفر و جو تروریسم و استنشاق و ارتزاق از آن، نیاز حیاتی برای ابراز وجود و سرپاماندن نظام ولایت فقیه می‌باشد. برگ ترور به‌سان شمشیری به‌ظاهر در غلاف، همیشه آماده‌ٔ پاسخ و تأمین بقای حاکمیت می‌باشد.

 

نفی آزاد و مختار بودن انسان

اصل ولایت فقیه و ایدئولوژی ارتجاعی نظام آخوندی آزادی و اختیار انسان را به‌رسمیت نمی‌شناسد.

در چنین تفکری، ولایت فقیه نماینده‌ٔ خدا و وجودی فرازمینی است که انسانها برای خدمت و ملازمت او خلق شده‌اند؛ از این رو «صغار»ند و «رمه»! لذا استقلال و انتخاب آزاد هر گونه اندیشه، تفکر و اعتقاد را انحراف از ولی‌فقیه قلمداد می‌کند. دگراندیش تا جایی که غیرفعال است، می‌تواند در ذمه‌ٔ نظم و التزام ولایت فقیه حیاتی خفیه و خاموش داشته و زیست کند؛ اما اگر از استقلال فکر و دگراندیشی و انتخاب آزاد خود دفاع کند و آن را تبلیغ نماید، حق حیات او سلب می‌شود و موجب اطلاق حکم مرتد، منافق، کافر، زندیق و منحرف از راه الهی و نماینده‌ٔ او، ولی‌فقیه می‌گردد. حکم چنین دگراندیشی همانا مرگ است. این مرگ یا باید توسط نماینده‌ٔ ولی‌فقیه در دستگاه قضا اجرا شود و یا با ترور.

یکی از مبانی سیاست این رژیم در برخورد با اقلیت‌های قومی و مذهبی و نیز گروه‌های سیاسی و فرهنگی از سال ۱۳۵۷ تاکنون، از چنین ویژه‌گی‌یی ناشی شده و ادامه دارد.

 

تعلق به قرون وسطی و نداشتن استعداد انطباق با تکامل اجتماعی

یکی از مشخصه‌ها و مختصات بارز جامعهٔ کنونی ایران، مشابهت آن با دوران و عصری است که در اروپای قرن ۱۵  و ۱۶منجر به جنبش «رنسانس» گردید. ویژه‌گی اصلی این دوره، رو در رو قرار گرفتن تفکرات ایستا و منجمد با دگراندیشی، نوگرایی، خرد و روشنگری بود. در این نبرد، کلیسا باید از پشت ابرهای تقدس و تحجر، پایین می‌آمد و منطق، خردگرایی، نواندیشی و فلسفه و علم را به‌عنوان افزاری برای تبیین و شناخت جهان به‌رسمیت می‌شناخت. در جوهر جنبش «رنسانس» همان آزادی و اختیار نهفته بود که کلیسا در صورت پذیرش آن، باید حاکمیت خود را منحل می‌کرد.

بسیار واضح و آشکار است که بر اثر مبارزات ۴۰ساله‌ٔ مردم و پیشتازان آزادی و روشنگری، جامعهٔ ایران توانست مقابل اندیشه و تبیین قرون‌وسطایی دیو خمینی و آخوندها از «انسان، جامعه و تاریخ» بایستد و بهای سنگین آن را با هزاران فرشته‌ٔ آزادی بپردازد. پرداخت این بها به‌دلیل نبرد با ویژه‌گی بارز قرون‌وسطایی این حاکمیت بود که جز با قتل‌عام و تیرباران و اعدام در خیابانهای ایران و جهان نمی‌توانست با تکامل اجتماعی ایران و پیشتازان آن مقابله کند.

 

انحصارطلبی در قدرت سیاسی 

حاکمیت سیاسی و قدرت ناشی از آن در نظامهای دموکراتیک و مردمی برخاسته از انتخاب و اختیار آزاد شهروندان و نمایندگانشان است. هدف چنین حاکمیتی پیشبرد و تحقق سعادت فردی، اجتماعی، ملی، میهنی و انسانی شناخته می‌شود. از این‌رو چنین قدرت سیاسی، مشروعیتش را از حق حاکمیت مردم می‌گیرد و به همین دلیل مطلق نیست و قابل نقد و جایگزینی است. در چنین ساختاری، حاکمیت، فرصتی برای عرضه‌ٔ برنامه‌ها و رقابتها و چرخش ایده‌های برتر جهت رشد و پیشرفت ملت و میهن است.

در حاکمیت ولایت فقیه، با فریبکاری و دجالیت، قدرت سیاسی به خدا منتسب می‌گردد و ناشی از «اراده‌ٔ برتر» معرفی می‌شود. آنچه در نخستین قدم قربانی می‌شود، حق حاکمیت مردم و حق انتخاب آزادنه‌ٔ شهروندان است.

بر پایه‌ٔ چنین قدرت و حاکمیتی، «دیگران» از منظر سیاسی و ایدئولوژیکی و فرهنگی، هیچ جایی در حاکمیت و قدرت سیاسی ندارند. بنابراین نفس حضور سیاسی و ایدئولوژیکی و فرهنگی آنها برای حاکمیت ولایت فقیه یک رقیب و جایگزین محسوب و تلقی می‌شود. لذا اینان یا باید تمکین و تقدیر و تکریم کنند و یا در لیست تهدیدها ثبت می‌شوند. این لیست همواره کنار شمشیر غلاف‌شده‌ٔ حاضر به ترور است. از آن پس چگونگیِ تنظیم رابطه و مناسباتش با حاکمیت ولی‌فقیه، سرنوشت و زندگی‌اش را رقم خواهد زد.

این ویژه‌گی با تمامیت‌خواهی عجین است. با این ویژه‌گی هست که خمینی و بعد خامنه‌ای هیچ گروه و شخصی خارج از دایره انحصاری قدرت را نمی‌توانند تحمل کنند. از این رو همه باید قسم ‌خورده به ولایت فقیه باشند تا انحصار قدرت تضمین شود.

قدرت، انحصاری ویژه از جانب «اراده‌ٔ برتر» و تفویض‌شده به ولی‌فقیه است. ناقد و ناقض و نافی این انحصار، از حق حیات محروم می‌شود و حکم او شامل محرومیت از زندگی متعارف، تبعید، زندان، انزوا و طرد و اگر چاره نکرد، «ترور» است.

 

اشغالگر بودن در حاکمیت 

این حکومت، حاکمیتی برآمده از اراده‌ٔ آزاد و انتخاب دموکراتیک مردم نیست. خمینی از همان آغاز با خیانت به وعده‌های داده شده قبل از انقلاب، مجلس خبرگان آخوندی را به جای مجلس مؤسسان به مردم تحمیل کرد. این مجلس قانون اساسی ولایت فقیه را به تصویب رساند و حق حاکمیت از ملت ایران غصب شد و به جانوری به نام «ولی‌فقیه»‌ تفویض شد.

در انتخابات مجلس شورا هم که اسفند ۱۳۵۸ برگزار شد، خمینی با تقلب و سرکوب اجازه نداد هیچ‌یک از کاندیداهای گروه‌های سیاسی اپوزیسیون از جمله کاندیداهای سازمان مجاهدین خلق به مجلس راه یابند.

نمایندگان ولی‌فقیه بارها اذعان کرده‌اند که مردم حق انتخاب ندارند. اگر انتخاباتی هم ـ برای خالی نبودن عریضه ـ‌ برگزار می‌شود و مردم نظری می‌دهند، این نظر هیچ اعتبار شرعی و فقاهتی ندارد تا ولی‌فقیه مهر تأیید بر آن بگذارد.

بنابراین حق رأی و نظر در مورد سرنوشت خود و کشور از شهروندان سلب می‌شود. رأی او ـ ۸۰میلیون هم که باشد ـ از منظر ولی‌فقیه هیچ اعتبار و وزنی ندارد. بودن یا نبودن شهروند،‌ هیچ اثری بر سرنوشت جامعه و محیط زندگی نخواهد داشت. از این رو مردم ایران با حاکمیت اشغالگری طرف هستند که قوانین کشور اشغال شده را بر آنان روا می‌دارد و اجرا می‌کند.

این ویژه‌گی به حاکمیت اشغالگر، اختیار دخالت در تمامی امور حیات و ممات ملت را می‌دهد. از این منظر،‌ تمام مردم کشور اشغال شده مورد ظن هستند و تهدید محسوب می‌شوند. بیشترین هزینه‌ها باید صرف استمرار اشغالگری گردد. از این منظر، مردم تحت اشغال، حق زنده‌بودنشان را باید منتی از جانب حاکمیت اشغالگر بدانند. این ملت همگی در ذمه‌ٔ حاکمیت و ولایت منتخب «اراده‌ٔ برتر» هستند؛ پس جان و ناموس و مال و حرز و هستی‌شان گروگان حاکمیت اشغالگر است. از این رو نیاز به ترور و حذف فیزیکی،‌ ضرورت اعمال حاکمیت و تضمین بقا و تحکیم پایه‌های قدرت می‌باشد.

مشخصه بارز این اشغالگری در توجیه ترورها، گریز از هر گونه قانون و پاسخگو نبودن به شکایات و اعتراضات و حسابرسی‌های داخلی و بین‌المللی می‌باشد.

 

رعب‌افکنی 

در جامعه‌یی که برابری زن و مرد، دگراندیشی، دموکراسی، پلورالیسم و آزادی در تمامیتش و نیز نقد قدرت مطلقه‌ٔ ولایت فقیه جرم و گناه محسوب می‌شود، ابزارهای مقابله با این ارزش‌ها و ضرورت‌ها بدل به مشغله‌های حاکمیتی می‌گردد که تمام راههای ممکنِ یک زندگی مسالمت‌آمیز را به محاق می‌برد. در چنین جامعه‌یی نخستین قربانی، مدنیت، قانون و حقوق سیاسی و قضایی است. بنابراین تنها راه ممکن، تحمیل قدرت از راه ترویج رعب و وحشت است.

اعدام و ترور، بسان یک دهلیز پر پیچ و خمی است که اول و انتهای آن با رعب و وحشت به هم می‌رسند. فاشیست‌های نژادی و مذهبی از این سلاح برای ترویج رعب و وحشت به‌عنوان کاراترین سلاح تاکتیکی و استراتژیکی استفاده می‌کنند.

اعدام و ترور یکی از اصلی‌ترین ابزارها و پایه‌های نگهدارنده‌ٔ حاکمیت ولایت فقیه بوده و می‌باشد که آن را از زندانها تا خیابانهای ایران و شهرهای جهان گسترش داده است. این سلاح آن‌قدر برای این حاکمیت کارایی داشته و دارد که اگر حتی یک روز از آن دست بردارد، ارکان نظام آخوندی به لرزه خواهد افتاد. ترویج و تلقین و تکثیر رعب و وحشت ناشی از اعدام و ترور، به‌عنوان طلسم شیشه‌ٔ عمر این حاکمیت عمل می‌کند. از این رو باید آن را مرادف اهرم اصلی اختناق دانست.

 

نفی جایگزین (آلترناتیو)

باید به یک ویژه‌گی بسیار مهم در نیاز به تروریسم اشاره کنیم که بی‌شک محورها یا ویژه‌گی‌های پیشین برای تحقق همین اصل بسیار مهم به‌کار گرفته می‌شوند: نفی هر گونه جایگزین یا آلترناتیو برای حاکمیت ولایت فقیه.

خمینی از همان آغاز سر کار آمدن، کلمه‌ «اسلام» را اسم مستعار «خودش» و نظام آخوندی برگزید و تبلیغ و ترویجش کرد. با تفرعن پرستش‌خواهانه‌ٔ بی‌نظیری هرگز صفت «امام» را نفی نکرد؛ که بر عکس همواره به جاانداختن آن برای عموم مردم تلاش کرد و به لطایف‌الحیل تمهیدات چید و گرداگرد خود هاله‌ٔ قداست و بلاجایگزینی پراکند.

چندی بعد هم قصد و اراده‌یی را که معلوم بود از خیلی پیش‌تر تدارکش را دیده است، تحت عنوان «ولایت فقیه» در قانون اساسی نشاند و رسمی کرد. او حتی دولت منتصب خودش را هم منصوب به «امام زمان»‌ معرفی کرد!

همین بساط مقدس‌گرایی که پیرامون خودش چید و تبلیغ کرد، تلاشی بود که هر گونه انگاره و احتمال جایگزینی را ـ که معمولاً در دایره‌ٔ قدرت سیاسی معمول و در نظام‌های دموکراتیک هم رایج است ـ از اساس برچیند و خود و ولایت ارثی‌اش را ابدمدت جلوه دهد و غروبی بر این صدارت و اشغالگری متصور نباشد.

چنین ساختاری با ترکیبی از قدرت و تقدس، برای مخالفان و ناقدانش هیچ عرصه‌ٔ حضوری را برنمی‌تابد. تمام رفتار و سکنات خمینی از فردای ۲۳بهمن ۱۳۵۸ گویای همین ویژه‌گی بسیار مهم است که: جمهوری اسلامی نباید هیچ آلترناتیوی داشته باشد. از این‌رو هر گونه احتمالی هم باید با شدت و حدت و قدرت، سرکوب و نابود شود.

نیاز حیاتی به تروریسم جهت نابودی هر گونه جایگزینی، تمام سیاست‌ها، راهبردها، معامله‌ها و زد و بندها را برای این رژیم توجیه می‌کند. در این نیاز، هر قیمتی هم که لازم باشد می‌پردازد. در این تروریسم هر آبرویی هم ـ اگر باشد ـ زیر پا می‌گذارد و معامله می‌کند.

در آخرین نمونه از نیاز به تروریسم ـ با وجود بحران برجام، تحریم و قیامهای ایران که کل نظام را در تلاطم و التهاب فرو برده است ـ برای ضربه زدن به آلترناتیو دموکراتیک خود حاضر است هر قیمتی را بدهد تا گردهمایی مقاومت ایران در پاریس را زیر تهاجم تروریستی بگیرد؛ چرا که در مجاهدین و شورای ملی مقاومت ـ و شخص مریم رجوی ـ آلترناتیو و نیروی مستعد و توانمند سرنگون‌کننده‌ٔ خود را می‌بیند.

ماهیت رژیم ولایت فقیه که در این نوشتار به برخی از عملکردهای آن اشاره شد، مبنای خشم و نفرت مردم ایران طی گذار ۴۰ سال حاکمیت استبداد مذهبی بوده است. همین‌ها باعث شده‌اند که مردم ایران هر فرصتی گیرشان بیاید، دست به شورش و قیام می‌زنند. این فرصت‌ها در سال‌ها و بخصوص ماه‌های اخیر به هم نزدیک شده و قیام پشت قیام را رقم زده است. همین‌ها باعث شده که این نظام در انزوای جهانی گرفتار آید و در بحران مشروعیت و حاکمیت دچار تلاطم‌های روزافزون و لاعلاج گردد. همین‌ها باعث شده‌اند حاکمیت ولایت فقیه  اکنون در معرض انقراض تاریخی واقع شود...

بیشتر بخوانید:

نگاهی به تاریخچه ۴۰سال دروغ و دجالیت حکومت آخوندی علیه مقاومت ایران

نگاهی به چند برگ از کارنامه جنایت سازمان‌یافته و تروریسم دولتی رژیم آخوندی

ترور درمانی در «تنگنا»

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/a7da49c0-6be4-4dc9-995d-cb46e6e8c70a"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات