مسیر هر جنبش: گذار از مراحل کمی به کیفی
همهٔ جنبشهای اجتماعی و سیاسی که از مراحل کمی [یعنی تجمعهای اولیه و محدود، تبلیغ مطالبات، فراخوان به حضور دیگران، حرکات عرضی، مقطعی بودن اعتراضات، مشخص نبودن سمتوسوی آینده، تلاش برای رساندن صدای جنبش به داخل و خارج کشور] عبور میکنند و چشماندازها کمکم آشکار میشوند، به مرحله کیفی [یعنی تجمعهای سراسری، حضور گستردهٔ اقشار صنفی در اعتراضات، مشخص شدن شعارهای اصلی، تمرکز سراسری بر دشمن اصلی، کسب حمایت داخلی و خارجی، تشدید شتابان شرایط علیه حاکمیت، مشخص شدن آلترناتیو، مشخص شدن رهبری] میرسند.
مرحله کیفی و ظهور منافع و تهدیدها
هر جنبش هدفمند و پایدار، با طی کردن این مراحل، به شرایطی پیچیدهتر از گذشته پای مینهد؛ چرا که عوامل درونی و بیرونیِ اثرگذار بر سمتوسوی جنبش، از گذشته فعالتر میشوند. مثلاً عوامل بیرونی همچون حاکمیتی که جنبش علیه آن پیش رفته است، دسیسههای جدید علیه عناصر جنبش و سمتوسوی آن تدارک میبیند. عوامل خارجی دیگر مثل دولتهای جهان هم متناسب با رابطهشان با حاکمیت کشور، مواضع گوناگون مثبت یا منفی میگیرند. عواملی که پیشرفت جنبش با سمتوسوی آزادی، ضدطبقاتی و نفی تمامیت حاکمیت سیاسی، منافع آنان را تهدید میکند، با داشتن وسایل تبلیغاتی کلان، وارد مرحلهیی جدید برای منحرف کردن هدف اصلی جنبش میشوند. تاکتیک اینان بدون ایستادن مقابل پیشرفت جنبش، معمولاً با اثرگذاری بر مسیر جنبش و از درون جنبش اتخاذ میشود تا هدف اصلی را از تیزی و جدیت بیاندازند و خواستههای بنیادین راهنمای آینده جنبش را به خواستههای حداقلی کاهش دهند.
شعور سیاسی، طبقاتی و تاریخی = نگاهبان مسیر و اهداف جنبش
باطلالسحر این تاکتیکهای ظاهرفریبِ سرایت داده شده به درون جنبش، مسلح بودن عناصر جنبش به شعور سیاسی، شعور طبقاتی، حافظهٔ تاریخی و تمرکز بر دشمن اصلی جنبش است. پاسخ تمامیِ رنجها، اسارتها، شکنجهها، قتلعامها، هجرتها، تبعیدها، فراقها، خونها، مصیبتها و مشکلات اقتصادی و فرهنگیِ اقشار مردم ایران و پاسخ تبعیض و نابرابری ۴۳ سالهٔ جنسیتی، در هدف گرفتن دشمن اصلی و دوری جستن از شعارها و مطالباتی است که هدف اصلی را به سایه میبرد؛ شعارها و مطالبات و رفتارهایی که دشمن اصلی را از آماج تمامیت جنبش دور میکند. چه بسا که دشمن اصلی با اتخاذ تاکتیک فریب و دجالیت، شعارها و مطالبات و رفتارهای تقلیلدهندهٔ خواستههای اصلی جنبش را علیه جنبش علم کند و اذهان را در مورد بهپایدارندگان و پیشبرندگان جنبش، مسیر جنبش و اهداف آن مخدوش و ضدانگیزه جلوه دهد.
سرمایهگذاری بر کف خیابان
وقتی جنبشی در کف خیابانهای تمامیِ شهرهای کشور جریان مییابد، باید هوشیار بود که تاکتیک و استراتژی جنبش هم در کف خیابان جاریست. بنابراین آنان که پیشرفت یکسویه، هدفمند و رادیکال جنبش علیه دشمن اصلی را تهدید منافع آیندهشان میدانند، اتفاقاً بر همین کف خیابان سرمایهگذاری میکنند تا بیشترین تصاویر تبلیغاتی را از کف خیابان کسب کنند و انعکاس ایرانی و جهانی بدهند.
یکی از عواملی که نمونههای اتخاذ این تاکتیک برای سمتوسو دادن آن مشاهده میشود، تلاش برای تقلیل دادن خواسته همهجانبهٔ سرنگونی دیکتاتوری ولایت فقیه با برجسته و ویژه کردن موضوع حجاب و بیحجاب و «رهایی جسم زن» است.
در دو هفتهیی که از قیام سراسری میگذرد، مشاهده میشود که برخی رسانههای پرمخاطب تلاش دارند از کل یک قیام سرنگونیخواه و ضدطبقاتی و ضددیکتاتوری ولایی، فقط جنبههای فعالیت علیه حجاب اجباری و فعالیت برای بهاصطلاح رهاسازی جسم زن را لانسه کرده و تبلیغ گسترده کنند. واقعیت اما چیست؟
رهبری زنان؛ نتیجهٔ دیالکتیکیِ حاکمیت زنستیز
حاکمیت دیکتاتوری ولایت فقیهی جامعیتی از آزادیکشی، سانسور اندیشه و بیان و قلم، استثمار افسارگسیختهٔ طبقاتی، استثمار افسارگسیختهٔ جنسیتی، پوشش و حجاب اجباری، دین اجباری، خدای اجباری، تمامیتخواهی سیاسی و انحصارگرایی ایدئولوژیک است.
این ساختار در این ۴۳سال با دو رویکرد، شناخته شده است: ضداختیار و آزادی / زنستیزی.
واقعیت این است که زنان ایران با هر گرایش عقیدتی، سیاسی و تعلق تشکیلاتی، بیشترین رنجها، اجبارها، تحمیلها و سرکوبهای مضاعف را در ۴۳سال حاکمیت دیکتاتوری آخوندی تاب آوردهاند. به همین دلیل هم توان و انرژی و آزادیخواهی زنان همچون فنری فشرده شده، همواره مستعد رها شدن بوده است. از این رو منطق دیالکتیکی، مجاب میکند که در مبارزه با دیکتاتوری زنستیز آخوندی، رهبری جنبش با زنان باشد. این رهبری اکنون در کف خیابانهای ایران با پیشتازی زنان، به نبردی عینی پای گذاشته است. از طرفی اما مشاهده میشود که متأسفانه عواملی در کار تقلیل نقش رهبری زنان با رویکردهایی بازدارندهٔ تحقق اهداف کلان جنبش هستند.
دو تهدید و دو تجربه و درس تاریخی
هدف مبارزه با این حاکمیت از سال۱۳۵۸ تا ۱۴۰۱ برای رهایی این عناصر و ارزشها از تملکهای ایدئولوژیک و سیاسی بوده است. این مبارزه وقتی به هدف همهجانبهاش میرسد که نوک پیکان نبرد بر تمامیت دشمن اصلی مردم ایران که دیکتاتوری ولایی است متمرکز باشد. این پیکان را از جامعیتش تهی کردن، تراشیدن، نازک کردن و از تمامی عناصرش تهی نمودن تا فقط موی و جسم زن را برجسته کردن، بیتردید و بیتعارف:
الف ـ در صادقانهترین رویکرد، نداشتن اشعار سیاسی نسبت به آثار منفی آن در اذهان مخاطبان داخلی و بینالمللی دربارهٔ وزن و جایگاه مبارزهیی تاریخی، طولانی و اصیل برای تحقق آزادی، دمکراسی و برابری در ایران است.
ب ـ بازی خوردن از اهداف بورژوازی برای منحرف کردن مسیر و هدف سرنگونیخواهیِ دیکتاتوری ولایی است که زن را جز کالایی برای سوداگری استثماری نمیبیند و از آن جز برآوردن همین هدف سوداگرانه را نمیخواهد.
[یادآوری میشود که نه کشف حجاب اجباری رضاخانی و نه حجاب اجباری ولایت فقیهی، هیچکدام ذرهیی به رهایی زن ایرانی از قیدوبندهای استثمار جنسی و نگرش جنسیتی به آن خدمت نکردهاند. هر دو درس تاریخی، این رهنمود را تأکید میکنند که تنها راه، فعالیت و برنامهٔ موفق برای رهایی زن و مرد ایرانی از رسوبات جنسیتی و مرداب استثماری، شرکت مشترک زن و مرد ایرانی در مبارزهیی آزادیخواهانه و ضد طبقاتی علیه طبقه و حاکمیت دیکتاتوری و استثمارگر است.]
بورژوازی و ارتجاع؛ مترصد دزدیدن سرمایهٔ ۴۳ساله
واقعیت پررنگ در صحنهٔ سیاسی ایران که علیه کلیت دیکتاتوری آخوندی شکل گرفته است، به همهٔ ما زنان و مردان ایرانی گوشزد میکند که منافع مشترک بورژوازی و ارتجاع، مترصد دزدیدن خشم و خروش ۴۳ سالهٔ مردم ایران است تا با توان وسیع تبلیغاتی و امکانات میدانی و رسانهیی خود، عظمت این جنبش تاریخی، طولانی، ضداستثماری، ضد طبقاتی و ضد هر نوع دیکتاتوری را به «انقلاب زنانه» ــ آن هم نه جامع، بلکه در حد مو و جسم زن ــ کاهش دهد و بستهبندیاش کند.
رسالت تاریخی در برابر تاکتیکهای بازدارندهٔ پیروزی
شعور سیاسی، شعور طبقاتی، شعور و دانش تاریخی و رسالت زن و مرد ایرانی در این برهه از موقعیت پیشروندهٔ جنبش بزرگ سراسریِ مهر ۱۴۰۱، در تمرکز مبارزه با حداکثرخواهیِ سرنگونیِ جمهوری اسلامی متبلور میشود. رهایی زن و مرد ایرانی از قیدوبندهای تاریخیِ استثمار جنسی و طبقاتی، حجاب اجباری، دین اجباری، پادشاه و فقیه اجباری و سلطهٔ اجباری، در مبارزهیی فراگیر و ملی و متحد برای تحقق فرصت تاریخیِ نشاندن تبسم بر رخ ایرانزمین است.
پیشرفت مبارزات، پرداخت بهای سنگین جانی، روحی، روانی، عاطفی و تکامل قیامهای ۴۳سال گذشته، چشمانداز خجستهٔ آینده را اینک هویدا نمودهاند. تضمین تحقق این خجستگی، یادآوری فوریت هوشیاری در تمامی مراحل کیفی این نبرد سرنوشتساز در برابر تاکتیکهای بازدارندهٔ پیروزی آن است.