728 x 90

هزارپای ولایت‌فقیه در تلهٔ تحریم‌ها (۱۱)

هزار پای ولایت
هزار پای ولایت

بیت خامنه‌ای، دولتی مافوق دولت و مرکز ترور و سرکوب و جنایت

علی خامنه‌ای که خباثت و تجربه ضد انقلابی خمینی را به ارث برده است، به‌خوبی می‌داند که اگر دولت مستقل و منحصر به‌فرد خود را نداشته باشد و در تمامی ارکان‌ نظام ریشه ندواند و مهار آنها را به دست نگیرد، نمی‌تواند حاکمیت خود را حفظ کند.

خامنه‌ای کابینهٔ مستقل و مخصوص به خود را دارد. در نقاط حساس و بزنگاههای نظام، این دم خروس از لای عبای مقام معظم بدجوری بیرون می‌زند و همه هم آن را می‌بینند. در حالی که در ظاهر محمد جواد ظریف وزیر خارجهٔ معرفی شده و رسمی است، ناگهان علی‌اکبر ولایتی پیام کلیدی خامنه‌ای را برای پوتین می‌برد. وقتی پای مسائل حیاتی و جدی منطقه‌ای در میان است، قاسم سلیمانی به امر رهبر آن‌چنان بشار اسد را از در پشتی یواشکی به اندرونی بیت وارد می‌کند که پدر جد محمد جواد ظریف هم خبردار نمی‌شود!

 

 

دولتی مافوق دولت

در پیام شمارهٔ ۱۳مسعود رجوی در بارهٔ تحریم بیت خامنه‌ای، در همان پاراگراف نخست به عبارت «دولتی مافوق دولت و مرکز ترور و سرکوب و جنایت» برمی‌خوریم، در این شماره از مقاله می‌خواهیم این مفهوم را موشکافی کنیم. اجازه دهید قبل از پرداختن به این موضوع پاراگراف را با هم بخوانیم:

«تحریم خامنه‌ای و بیت‌العنکبوت ولایت که نهاد اصلی قدرت و به واقع دولتی مافوق دولت و مرکز ترور و سرکوب و جنایت است، مهمترین تحول پس از لیست‌گذاری سپاه پاسداران ولایت فقیه،کلان ضربه‌ کیفی بر فرق استبداد دینی و رأس حاکمیت آخوندی است. ضربه‌ای که نه فقط ولی‌فقیه، بلکه همهٔ گماشتگان و افراد منصوب او و دفاتر و نمایندگانش را هم در بر می‌گیرد. از قضاییه منحوس تا شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت تا سازمان رادیو و تلویزیون و گردانندگان شعبده‌های جمعه و جماعت...».

شاید شما نیز شنیده‌اید که از بیت خامنه‌ای به‌عنوان «دولتی در دولت» نام برده می‌شود. همان‌طور که در شمارهٔ پیش‌تر مقاله دیدیدم، حسن روحانی در فوران جنگ قدرت بین باندهای نظام، آن را «دولت با تفنگ!» در مقابل «دولت بی‌تفنگ» نامید. تعبیر درست، همان است که رهبر مقاومت به کار برده است: « دولتی مافوق دولت و مرکز ترور و سرکوب و جنایت» یا در واقع دولت و حاکمیت اصلی؛ دولتی که همهٔ اجزای نظام از جمله دولت رسمی معرفی شده، شاخک‌ها و اندام بیرونی آن هستند.

علی خامنه‌ای که خباثت و تجربه ضد انقلابی خمینی را به ارث برده بود، به‌خوبی می‌داند که اگر دولت مستقل و منحصر به‌فرد خود را نداشته باشد و در تمامی ارکانهای نظام ریشه ندواند و مهار آنها را به دست نگیرد، نمی‌تواند حاکمیت خود را حفظ کند.

 

رابطه خامنه‌ای با دولت دست‌نشانده

خامنه‌ای کابینهٔ مستقل و مخصوص به خود را دارد. در نقاط حساس و بزنگاههای نظام، این دم خروس از لای عبای مقام معظم بدجوری بیرون می‌زند و همه هم آن را می‌بینند. در حالی که در ظاهر محمد جواد ظریف وزیر خارجهٔ معرفی شده و رسمی است، ناگهان علی‌اکبر ولایتی پیام کلیدی خامنه‌ای را برای پوتین می‌برد. وقتی پای مسائل حیاتی و جدی در میان است، قاسم سلیمانی به امر رهبر آن‌چنان بشار اسد را از در پشتی یواشکی به اندرونی بیت وارد می‌کند که پدر جد محمد جواد ظریف هم خبردار نمی‌شود!

برای فهم بیشتر این موضوع مثالی دیگر می‌زنیم

 

فاعل به «اختیار» یا مفعول به «‌اضطرار»؟

در شرایطی که اغلب نمایندگان در خیمه شب بازی مجلس به یک لایحه رأی منفی داده‌اند، ناگهان با یک تلفن یا پیام شفاهی از سوی بیت، به اسم «حکم حکومتی!» یا «سفارش رهبر» همه چیز عوض می‌شود.

نمایندگان مجلس فرمایشی، خود را در برابر اختیارات مافوق قانون خامنه‌ای، و فرمانهای علنی ـ مخفی او، فاقد اراده و دست‌بستگانی «مفعول به الاضطرار» می‌دانند؛ عروسکهایی کوکی و فاقد شعوری که باید با چشم ‌بسته همه‌ٔ منویات ولی‌فقیه را بپذیرند و دم برنیاورند.

در گفتگوی زیر که از مذاکرات علنی مجلس رژیم در تاریخ ۸اسفند۹۵برگرفته شده، دقت کنید. آدم اگر نفهمد این گفتگو مربوط به یک جلسه‌ٔ رسمی مجلس است گمان خواهد برد یک بازجو از یک محکوم دارد، استنطاق به‌عمل می‌آورد:

صادقی نماینده مجلس: «ما ابتدا که مجلس اومدیم بعضی از نمایندگان قدیمی عبارتی رو می‌گفتند خیلی معنایش‌ رو نمی‌فهمیدیم، الان یک خرده داریم یواش یواش می‌فهمیم؛ می‌گفتند که ما ابتدا که نماینده شدیم فکر کردیم فاعل به اختیاریم ولی در انتهای نمایندگی فهمیدیم مفعول به الاضطرار هستیم».

علی لاریجانی: «کدوم نماینده این حرف بی‌ربط رو زده؟».

صادقی: «بعضی از نماینده‌های قدیمی این حرف رو زدند».

لاریجانی: «نمی‌گید اسم اون نماینده رو بشناسیم، شما با لفظی که می‌گید شأن مجلس رو ضایع می‌کنید الان نماینده‌های مجلس شما تصمیم می‌گیرید یا فاعل به اختیار نیستید؟ چرا این حرف رو میزنید؟».

صادقی: «من در اون تبصره ۲۱پیشنهاد رفع ابهام دادم جنابعالی قبول نفرمودید و...».

لاریجانی: «بله دیدم آقای قاضی‌زاده آوردند مثل بقیه موارد پیشنهاد شما این بود که ابهام دارد من گفتم ابهام ندارد تشخیصش به رئیس...».

صادقی: «در خصوص استفاده از منابع صندوق توسعه ملی هم نمایندگان زیادی اعتراض کردند که به هر حال جنابعالی می‌فرمائید که اذن مقام معظم رهبری است ما معتقد هستیم و مطیع ولایت هستیم اما جنابعالی به‌طور شخصی مسائل رو رفع و رجوع می‌فرمائید در حالی که باید به‌طور شفاف مشخص بشه که در چه مواردی حضرت آقا اذن می‌دهند آیا به‌عنوان مثال صد میلیون دلار از صندوق توسعه ملی برای صدا و سیما که باید ذخیره‌یی باشه برای نسل آینده چه توجیهی داره که ما ۱۰۰میلیون دلار بودجه ارزی رو بدهیم به صدا و سیما؟...».

***

صدور مجوز برداشت از صندوق ذخیره‌ٔ ارزی، برای اداره‌ٔ نهادهای وابسته به ولی‌ فقیه، و به عبارت دیگر دست دراز کردن به خزانه‌ٔ ملت، فقط یک نمونه‌ٔ کوچک و از نوع مخفیانه‌ٔ آن است.

 

 

خامنه‌ای و نقش پدر خواندگی

سؤال این است که چرا علی خامنه‌ای این دوگانگی و دودوزه بازی را به خود هموار می‌کند؟ چرا رک و پوست کنده و راست و حسینی نمی‌گوید همه کاره خود من هستم؟ به‌قول خمینی: «من دولت تعیین می‌کنم؟ من توی دهن این دولت می‌زنم!». به عبارت دیگر این سیاه بازی انتخابات و جلو انداختن «آقای رئیس جمهور محترم!» و سنگر گرفتن در پشت لبخندهای محمد جواد ظریف برای چیست؟

جان کلام نیز در همین‌جاست. او نقش پشت پرده و پدرخواندگی را برای جایگاه فراتر از قانون خود نیاز دارد. تقدس‌نمایی و جانماز آب کشیدن او برایش کارآیی بیشتری دارد. او بر نظامی حکم می‌راند که یک مجموعه متناقض و نامتجانس است. حاکم حکومتی است که باندهای گوناگونی از دزدان حرفه‌ای و شیفتگان قدرت را در برمی‌گیرد. در بسیاری از موارد این جایگاه اقتضا می‌کند که خودش به‌طور مستقیم حرف نزند و ترجیح می‌دهد که بادمجان دور قاب چین‌هایش بگویند: «نظر آقا این است!» یا «آقا این‌طور تشخیص می‌دهند!».

این نقش پشت پرده به‌خصوص آنجا کارآیی دارد که قاف مشخصی روی میز نظام قرار می‌گیرد؛ مثلاً کشتی برجام به گل می‌نشیند، در این حالت «مقام معظم رهبری» خودش را کنار می‌کشد و از موضع جنت مکان می‌گوید: «من به دولت محترم گفته بودم»، «من از اول می‌گفتم به این آمریکایی‌ها نباید اعتماد کرد!». ضمن این‌که وقتی پای فقر و فلاکت و بر خاک سیاه نشستن مردم به پیش کشیده می‌شود، علی خامنه‌ای در جلد اپوزیسیون و حامی مستضعفان فرو می‌رود و برای آنان اشک تمساح می‌ریزد.

 

ظریف و سلیمانی، مکمل هم

او به پز برگزاری انتخابات و جلو انداختن یک مشت از مهره‌هایش به‌عنوان رئیس جمهور و اعضای کابینه نیاز دارد. او حکومتی تشکیل داده است که در آن محمد جواد ظریف و قاسم سلیمانی مکمل یکدیگر هستند. در واقع سیبی هستند که از وسط دو نیم کرده باشی. یکی برای لبخند زدن و ادا و اطوار درآوردن دیپلماتیک مورد نیاز است، دیگری برای قصابی و کشتار کودکان و صدور موشک و تروریسم و تولید «ابو عزرائیل!» و چاپ و تکثیر بسیجی‌های برون‌مرزی نظام به نام حشدالشعبی، فاطمیون و مدافعان حرم و... «چون نیک بنگری» هر دو یک کار می‌کنند. یکی با لبخند و ته ریش پرفسوری و بلغور کردن انگلیسی، عوام‌ فریبی و موشک و ترور صادر می‌کند، دیگر با اخم و تخم و تیغ و تبر و تهدید و چرک و چپیه و بسیجی، دیپلماسی نظام را پیش می‌برد!

 

در سلطنت خامنه‌ای، محمد جواد ظریف و قاسم سلیمانی مکمل یکدیگر هستند. در واقع «حنظلی» هستند که از وسط دو نیم کرده باشی. یکی با ظاهر‌سازی برای لبخند زدن و ادا و اطوار درآوردن دیپلماتیک مورد نیاز است، دیگری برای قصابی و کشتار کودکان و صدور موشک و تروریسم و تولید «ابو عزرائیل!» و چاپ و تکثیر بسیجی‌های برون‌مرزی نظام به نام حشدالشعبی، فاطمیون و مدافعان حرم و... «چون نیک بنگری» هر دو یک کار می‌کنند. یکی با لبخند و ته ریش پرفسوری و بلغور کردن انگلیسی، عوام‌ فریبی و موشک و ترور صادر می‌کند، دیگر با اخم و تخم و تیغ و تبر و تهدید و چرک و چپیه و بسیجی، دیپلماسی نظام را پیش می‌برد!

 

یک اعتراف قابل توجه

محمد جواد ظریف، به تاریخ ۱۴آبان۹۷در مجلس علنی؛ هنگامی که در کرنر سؤال پیچ و استیضاح نمایندگان مجلس قرار گرفته بود، برای بستن دهان آنها و خلاص کردن خود، ناخودآگاه و شاید خودآگاه به نکته‌یی اشاره کرد که بسیار قابل‌ توجه بود. دقت کنید:

«مگر ما می‌توانیم در این کشور کاری را انجام دهیم که گزارش ندهیم.»

«... مردم ما بدانند کسی در این کشور خلاف قانون کاری انجام نمی‌دهد که اگر انجام دهد باید محاکمه شود چرا که نمی‌شود کشور بدون قانون اداره شود.

... ما آن‌قدر مطالبه‌گری کردیم که رهبری هم در رأس نظام این مطالبه گری را با صدای رسا مطرح کردند، اما رهبر معظم انقلاب همزمان گفتند مذاکره‌کنندگان امین هستند، نگفتند که مذاکره‌کنندگان مخفی‌کاری می‌کنند. بارها به شما فرمودند من چیزهایی را می‌دانم و خبرهایی را دارم و جزییاتی را از مذاکرات می‌دانم که شما نمی‌دانید؟

... ریز مطالب را خدمت ایشان عرض کردیم، این‌طور نیست که ما خواسته باشیم خلاف منویات رهبری کاری کنیم.»

خوب، حال اگر قانع شدیم خامنه‌ای همه کارهٔ نظام و تصمیم‌گیرندهٔ اصلی است و تمامی قدرت را در اختیار دارد، چرا نمی‌آید با یک حکم حکومتی هم رئیس جمهور را عزل کند، هم دولت را پی کار خود بفرستد، هم مجلس را به توپ ببندد و هم در قانون اساسی را تخته کند؟ طبعاً اگر در دعوای بین باندهای قدرت، زورش می‌رسید اینکار را می‌کرد ولی طرز فکری که او از آن تبعیت می‌کند و قبل از او توسط خمینی بیان و نهادینه شده، همین است اما او به این بازی رأی و انتخابات نیاز دارد.

مفاهیمی مانند «دموکراسی» و «انتخابات»، از ترم‌های یک حکومت دموکراتیک و از دست‌آوردهای جنبش‌های آزادیخواهانه برای برپایی یک جامعه مدنی و پیشرفته می‌باشد. جریانی دست به انتخابات می‌زند که به تعیین سرنوشت مردم توسط مردم متعقد باشد. تئوری ولایت‌فقیه که معجون من درآوردی خمینی و آخوندهای همسنخ اوست، در اساس به نقش مردم سرسوزنی اعتقاد ندارد. ولایت‌فقیه مساوی است با نفی مردمگرایی و حکومت منتخب مردم.

 

علت استفاده از واژهٔ «جمهوری اسلامی» برای سلطنت مطلقهٔ خامنه‌ای

حال این سؤال پیش می‌آید چرا خمینی و به تقلید از او خامنه‌ای برای توصیف سلطنت ولایت‌فقیه از واژه‌ٔ جمهوری استفاده کردند.

پاسخ روشن است. به‌خاطر «مصالح اسلام!»؛ یعنی مصالح حکومت. حرفهای بدون مجامله مصباح یزدی در این مورد ما را از هر توضیح دیگری بی‌نیاز می‌کند:

«ممکن است سؤال کنید؛ پس چرا امام فرمود: جمهوری اسلامی و نفرمود اسلام یا حکومت اسلامی؟ انتخاب واژه جمهوری برای نفی سلطنت بود... این رژیم در ادبیات سیاسی اسمش جمهوری است، اما نه جمهوری‌ای که در غرب است، جمهوری دموکراتیک، جمهوری‌ای که همه چیزش و اختیارش در دست مردم باشد و تابع آرا و هوس‌های مردم باشد؛ نه. جمهوری‌ای که محتوایش اسلام باشد. پس هدف برقراری اسلام در یک نظام حکومتی است که امروز وقتی سلطنتی نبود، اسمش جمهوری است؛ نه این‌که در کنار اسلام ما یک هدف دیگری به نام جمهوری داشته باشیم این تفکری است شرک‌آمیز».

اجازه دهید این قسمت از حرفهای او را هم بشنویم و بعد به قضاوت بنشینیم. او در اینجا دیگر هر نوع تعارف را کنار می‌گذارد و پرده از روی ماهیت سلطنت مطلقهٔ خامنه‌ای و بیت او برمی‌دارد:

«در حکومت اسلامی رأی مردم هیچ اعتبار شرعی و قانونی ندارد نه در اصل انتخاب نوع نظام سیاسی کشورشان و نه در اعتبار قانون اساسی و نه در انتخاب ریاست‌جمهوری و انتخاب خبرگان و رهبری.

ملاک اعتبار قانونی تنها یک چیز است و آن "رضایت ولایت فقیه" است.

اگر در جمهوری اسلامی تاکنون سخن از انتخابات بوده است، صرفاً به این دلیل است که ولی‌فقیه مصلحت دیده است فعلاً انتخابات باشد و نظر مردم هم گرفته شود.

ولی‌فقیه حق دارد و می‌تواند هر زمان که اراده کند و مصلحت بداند نوع دیگری از حکومت را که در آن چه بسا اصلاً به رأی مردم مراجعه نشود انتخاب کند.

مشروعیت حکومت نه تنها تابع رأی و رضایت ملت نیست، بلکه رأی ملت هیچ تاثیر و دخالتی در اعتبار آن ندارد».

مصباح یزدی- هفته نامه‌ٔ پرتو سخن ۷دی ۸۴

 

آنچه در زرورق «جمهوری» و «رئیس جمهور» و «انتخابات» در ویترین نظام قرار گرفته تماماً هدف عوام‌فریبانه دارد و در راستای بزک کردن چهرهٔ اختاپوسی به نام «سلطنت مطلقهٔ فقیه» است.

 

ویترین عوام فریبی

ملاحظه کردید. در واقع امر آنچه در زرورق «جمهوری» و «رئیس جمهور» و «انتخابات» در ویترین نظام قرار گرفته تماماً هدف عوام‌فریبانه دارد و در راستای بزک کردن چهرهٔ اختاپوسی به نام «سلطنت مطلقهٔ فقیه» است. این نوع از نظام حتی در زمان جهان‌گشای دجال، خون‌ریز و منفوری مانند تیمور لنگ نیز سابقه نداشته است.

اگر صحبت از انتخابات، صرفاً به این دلیل است که ولی‌فقیه مصلحت دیده است فعلاً انتخابات باشد و نظر مردم هم گرفته شود.

اگر ولی‌فقیه حق دارد و می‌تواند هر زمان که اراده کند و مصلحت بداند نوع دیگری از حکومت را که در آن چه بسا اصلاً به رأی مردم مراجعه نشود انتخاب کند.

اگر مشروعیت حکومت نه تنها تابع رأی و رضایت ملت نیست، بلکه رأی ملت هیچ تاثیر و دخالتی در اعتبار آن ندارد، پس به کار بردن کلمهٔ مشعشع «جمهوری» جز برای دجالیت و دودوزه بازی است؟

 

یک یادآوری ضروری

اما ورای تمامی این توضیحات، یادآوری این نکته ضروری است که علت بنیادین صفت «جمهوری» در اسم و قانون اساسی این نظام در نهایی‌ترین تحلیل، ناشی از اجباری است که انقلاب بزرگ ۵۷به خمینی و باندش تحمیل کرد. خمینی هرگز و مطلقاً نمی‌توانست در جو انقلابی سال‌های اول انقلاب دم از ولایت‌فقیه و نفی جمهوری بزند به‌ویژه که «جمهوری» در کنار «آزادی» و «استقلال»، اصلی‌ترین شعارها و مطالبات انقلاب ۵۷بودند و خمینی در جریان سرقت رهبری انقلاب نمی‌توانست صریحاً آن شعارها را نفی کند کما این‌که حتی تا مقطع مجلس خبرگان نیز مطلقاً دم از ولایت‌فقیه نزد! او تنها هنگامی باطن پلیدش را بیرون ریخت که بر اهرم‌های قدرت دست یافت و نیروی سرکوبگرش را به‌طور نسبی به جامعه مسلط کرد و از آن نقطه بود که باطن پلید خودش را کم کم بیرون ریخت!

اما آنجا هم نتوانست و در تعادل‌قوای ناشی از حضور مجاهدین و نسل انقلاب ۵۷جرأت نفی صریح «جمهوری» را پیدا نکرد و همین باعث شد تا یک نظام متناقض (مرکب از جمهوریت و خلافت) ایجاد کند. تناقضی که تا همین امروز نیز دامنگیر نظامش است و در هر مطقع دوپایگی آن در دعوای ولی‌فقیه و رئیس‌جمهور پوشالی‌اش بیرون می‌زند! (برای یادآوری باید به‌یادآورد دعوای همین خامنه‌ای با خمینی را و دعوای خامنه‌ای «ولی‌فقیه» را با رفسنجانی «رئیس جمهورش» و دعوای همین خامنه‌ای را با خاتمی و احمدی‌نژاد و اکنون روحانی را).

ادامه دارد

هزارپای ولایت‌فقیه در تلهٔ تحریم‌ها (۱)

هزارپای ولایت‌فقیه در تلهٔ تحریم‌ها (۲)

هزارپای ولایت‌فقیه در تلهٔ تحریم‌ها (۳)

هزارپای ولایت‌فقیه در تلهٔ تحریم‌ها (۴)

هزارپای ولایت‌فقیه در تلهٔ تحریم‌ها (۵)

هزارپای ولایت‌فقیه در تلهٔ تحریم‌ها (۶)

هزارپای ولایت‌فقیه در تلهٔ تحریم‌ها (۷)

هزارپای ولایت‌فقیه در تلهٔ تحریم‌ها (۷)

هزارپای ولایت‌فقیه در تلهٔ تحریم‌ها (۸)

هزارپای ولایت‌فقیه در تلهٔ تحریم‌ها (۹)

هزارپای ولایت‌فقیه در تلهٔ تحریم‌ها (۱۰)

 

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/a3e7e0fc-c1ee-49e3-80ae-591b91037bd6"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات